...ادامه از قبل :

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ الْبَلْوَی وَ لا یَنَالَکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَکْوَی». بسیار سخت است بر من که رنج و گرفتاری، تو را احاطه کند به طوری که ناله و زاری من هم به تو نرسد و نتوانم به تو شِکوه کنم.

وقتی انسان به آن درجه از شعور و بصیرت رسید که متوجه شد عالیترین مرتبة انسانیت و مجسمة تمام عیار تقوا و بندگی در این عالم حاضر است ولی غایب است و ظاهر نیست به واقع از غم دقّ میکند، مگر نه اینکه برای مؤمن هیچ چیز بهتر از ایمانش نمیباشد و در راه ایمان حتی جانش را فدا میکند تا ایمانش در صحنه قلبش بماند، و مگر نه این است که امام زمان (ارواحنافداه) مجسمة کامل ایمان هستند و مقصد نهایی ایمان هر انسان مؤمنی اوست؟ پس چگونه میشود با تمام وجود امام زمان خود را دوست نداشت؟ و چطور میشود او را دوست داشت و او در عالم حاضر باشد ولی از منظر ما غایب باشد و ما شیون نکنیم؟

دل ناظر جمال تو، آنگاه انتظار؟

          جان مست گُلْستان تو، آنگاه خارِ خار؟

ای امام عزیز! ما نمیتوانیم با دیگری جز شما دلخوش باشیم. مگر میشود این دوری را تحمل کرد؟!

صد بار مُردم ای جان، وین را بیازمودم

      چون بوی تو بیامد، دیدم که زنده بودم

صد بار جان بدادم، وز پای در فتادم

      بار دگر بزادم، چون بانک تو شنودم

اندر دو کونْ جانا، بی تو طرب ندیدم

      دیدم بسی عجایب، چون تو عجب ندیدم

من‌چون‌زمین‌خشکم، لطف تو اَبر و مَشکم

      جز رعد تو نخواهم، جز جعد تو نگیرم

آوازة جمالت از جان خود شنیدم

      چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدم

اندر جمال یوسف گر دستها بریدند

      لختی نظر به من کن بنگر چه ها بریدم

(کلیات شمس، غزل1689)

رسول‌خدا صلوات الله فرمودند: «بنده به مرتبة ایمان نمیرسد مگر اینکه من از خود او برای او محبوبتر باشم و خاندان من از خاندان خودش برای او محبوبتر باشد و عترت من نزد او از عترت خودش محبوبتر باشد». (بحارالانوار، ج27 ، ص76) آری!

سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج مراد

          که من این خانه به سودای تو ویران کردم

به واقع جا دارد بر زمین و زمان اعتراض کنم که چگونه تحمل این شرایط را دارند، در حالیکه همة ایمان در نقاب غیبت است و به واقع در غیبت آن خورشید منوّر است که سایه ‌ها گردن درازی میکنند. ای امام عزیز!

اگر سایه کند گردن درازی/ رخ خورشید آن دم در نقاب است

 و این برای ما بسیار سخت و گران است.

«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا». جانم فدایت که تو آن حقیقت پنهانی که از ما دور نیستی، جانم فدای تو ای آن شخص غایب از مایی که ابداً از ما جدا نیستی.

این حجابهای افراد و اجتماع است که امام را از منظر آنها پنهان داشته و قلبشان همراه چشمهایشان از انوار مقدس او محروم گشته است، پس بیش از آنکه او از ما غایب باشد، ما از او غایب هستیم. داری به او میگویی:

دلم از مهر در ماتم نشسته است

          عجب در مهر دل، دلدار چون است

تو را ای دوست، من چون یار غارم

          سری ‌در غارکن، کین ‌غار چون است

(کلیات شمس تبریزی، غزل شماره 358)

«بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّةُ شَائِقٍ یَتَمَنّی، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَرا فَحَنّا»، جانم به فدایت، تو تمام آرزوی قلبی هر مشتاق آرزومند، از هر مرد و زن هستی، که تو را یاد آورند و ناله سر دهند.

چون همانطور که عرض شد خودِ برین هر انسان، امام زمان روحی فداه است و مگر میشود انسانی باشد و آرزو و اشتیاق رسیدن به مرتبة عالیتر وجود خود را نداشته باشد؟ اگر انسانی حقیقت خود را زیر پا نگذارده باشد و هنوز انسان مانده باشد نمیتواند دل در شوق انسان کامل، که مذکّر مرتبة عالیه وجود اوست، نداشته باشد.

در این فرازِ بسیار دقیق از دعا، خطاب به وجود مقدس حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه میگویی: تو آن آرزوی قلبی و تمنّای هر زن و مرد مؤمنی هستی که تو را یاد میآورد و از این جدایی ناله سر میدهد و لذا نه تنها هرگز فراموشت نمی ‌نمایند بلکه از این جدایی شکایتها دارند. اگر کسی سنت ربوبیت خدا را در زندگی درست بفهمد، و بداند خداوند همواره برای هدایت و سعادت انسانها حجتی قرار داده است، هرگز امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برایش از یاد رفتنی نیست، چون به آینده ‌ای میاندیشد که میخواهد خود و جامعه ‌اش ماوراء روزمرّگیها به قرب الهی نایل شوند، زیرا آینده ‌ای که ادامة حال باشد، آینده نیست، بلکه حال است.

شما اگر الآن به یاد ظهور امام روحی فداه، در بلوغ آیندة تاریخ زندگی کنید، همین الآن در آن آینده هستید. چرا که «انتظارِ» حاکمیت حکم خدا در تمام مناسبات بشری، توسط امام معصوم علیه السلام؛ یک مقام و یک بقاءِ بسیار پر برکتی است، نه یک خیال. انسان منتظر؛ همین حالا در صحنه بلوغ تاریخ زنده است و زندگی میکند، برای همین هم با امامش محشور میشود.

(امام صادق علیه السلام میفرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ کانَ کَمَنْ کانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لابَلْ کانَ کَالضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ‌اللهِ بِالسَّیْفِ» هرکس در حالی بمیرد که منتظر امر ظهور مقدس حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه باشد، مانند کسی است که با حضرت قائم عجل الله و در خیمه‌گاه حضرت زندگی کرده، بلکه از این هم بالاتر؛ مثل کسی است که در کنار رسول ‌خدا صلوات الله مبارزه نموده است. (کمال‌الدین، ج2، ص338). در روایت دیگر از امام باقر علیه السلام در جلد اول کافی صفحه372 هست: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اَلاَّ یَمُوتَ فِی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدی و عَسْکَرِهِ». یعنی؛ «ضرر نکرده کسیکه در حال انتظار امر ما رحلت کرده، از اینکه میان خیمة مهدی (عجل الله) و لشکر او نمرده است». چون در طول زندگی افق خود را در شرایط ظهور آن حضرت قرار داده است.)

در ادامه این دلدادگی اظهار میداری:

«بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لایُسامی» جانم فدایت؛ تو آن سررشته عزتی که هیچکس همسان تو نیست تا بتوان بدون تو با او به‌سر برد.

اظهار میکنی که من از طریق ارتباط با شما، در جنبة نورانی همه تاریخ (چه در گذشته و چه در آینده) و با همه انبیا و اولیا به ‌سر میبرم، و به واقع منتظر ظهور حضرت حجت ارواحنافداه بودن یعنی وفاداری به سیره و سنت همة انبیاء و اولیاء و با آن‌ ذوات مقدس به‌ سر بردن در تمام طول زندگی. و لذا در این فراز و با توجه به چنین بصیرتی است که به حضرت عرضه میداری من هیچ نوع از انواع زندگی‌ را با این نوع از زندگی که نظر به ظهور شما داشته باشم، عوض نخواهم کرد.

«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لا یُجَارَی، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَی». جانم به فدایت، تو رکن اصیلِ مجد و شرافت هستی که هیچکس همانندت نخواهد گردید، جانم به فدایت که تو از آن نعمتهای خاص و اساسی هستی که مثل و مانند نخواهد داشت.

اگر انسان نتواند از بین خوبان، آن خوبترین را که اصل و اساس خوبی در موطن بشریت هست بیابد، جهت زندگی را گم میکند و به هر جمعیتی نالان میشود و یک روز مصاحب و جفت بد حالان است و یک روز جفت خوش‌ حالان و عملاً در دستیابی به جهتِ کمالی خود حیران میماند. انسان کامل مقام جامع اسماء و حقیقت جمع‌ الجمعی انسانیت است به طوریکه همة کمالات انسانی در او به صورت جامعیت حاضر است و به تعبیر عرفا مقام آن حضرت «کون جامع» یا مقام «نیستان وجود آدمی» است و لذا است که هر عارف بصیری که از آن مقام جدا شود برای اتصال به آن مقام ناله سر میدهد و به گفتة مولوی قصّه و حکایت و ناله هر انسان آزاده ‌ای، حکایت دوری از آن مقام جمعی و نیستانی انسان کامل است و لذا میگوید:

بشنو از نی چون حکایت میکند

          از جداییها شکایت میکند

کز نِیستان تا مرا ببریده ‌اند

          وز نفیرم مرد و زن نالیده ‌اند

توجه به آن ذات مقدس و اظهار کمالات او وسیلة سیر به سوی اوست و لذا در ادامه میگویی:

«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لا یُسَاوَی» جانم فدایت؛ که تو از آن خاندان عدالت، و قرین شرف هستی، که احدی در عالم برابر با شما نیست.

این اظهارات، اظهار یک عقیدة اساسی است، چرا که اَحدی جز انبیاء و اولیاء که نشان داده ‌اند تمام حرکات و سکناتشان از سر صدق است، ادعای عصمت نکرده ‌است، حال با توجه به چنین قاعده ‌ای، اگر انسانها امام معصوم علیهاالسلام را که صاحب امر و زمان است، رها کنند و به غیر معصوم دل بسپارند، آیا به همان اندازه در کمال خود خلل وارد نکرده‌اند؟ و آیا چنین خللی ما را به همان اندازه از کمال مطلق یعنی خداوند، جدا نمیکند. آری یک وقت امام معصوم علیه السلام را میشناسیم و افتان و خیزان از او پیروی میکنیم، ولی یک وقت اصلاً در افق خود امام معصوم علیه السلام را نمیشناسیم و لذا به اعمالی که حق نیست اصالت میدهیم. این حالت دومی بسیار خطرناک است و محرومیت کلی ایجاد میکند، در حالیکه در حالت اول با همة سستیهایی که ممکن است در میان باشد، به حق اصالت میدهیم و خود را در مواقعی که از حق پیروی نمیکنیم، سرزنش مینماییم و در نتیجه در طول زندگی آرام ‌آرام با مدّ نظر قراردادن کمالات امام معصوم علیه السلام ، به جبران آن ضعفها میپردازیم.

ولی در نوع دوم اساساً جهت اصلی به سوی کمال واقعی نیست. و این است که در این فراز خبر از عقیدة دقیقی میدهی که متوجه «یطَهِّرَکُم تَطْهیراً» (سوره احزاب، آیه33) و طهارت مطلق این خانواده گشته ‌ای و مقام عبودیت، آنها را که با جمیع اسمای الهی حق را میشناسند و عبادت میکنند میفهمی و بر این اساس میگویی تو از خانوادة با شرافتی هستی که هیچکس با شما برابری نمیکند، چون میدانی همانطور که آب عین تری است و همة تریها باید برای ادامه رطوبت خود به آب متصل باشند، امام زمان (ارواحنافداه) عین انسان است و همة انسانها برای ادامة انسانیت خود و آزاد شدن از گرگ‌ صفتی و خوک‌ صفتی، باید به انسان کامل یا عین‌الانسان متصل باشند. (برای بررسی اساسی این نکته به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع فرمایید)

«اِلی مَتی اَحارُ فیکَ یا مَوْلایَ» تا کی حیران و سرگردان تو باشم ای مولای من؟

ما با گفتن این فراز داریم خبر از عطشی میدهیم که فوق طاقت انسان است. «نه از تو روی گردانیم، و نه به کمتر از تو قانعیم، و نیز نه غیبت تو برای ما قابل تحمل است، و نه آن غیبت میتواند عامل غفلت از تو شود.»

سینه خواهم شرحه ‌شرحه از فراق

          تا بگویم شرحِ درد اشتیاق

آتش عشق است کاندر نی فتاد

          جوشش عشق است کاندر می فتاد

محرم این هوش جز بیهوش نیست

          مر زبان را مشتری جز گوش نیست

آری! هر‌کس نمیفهمد جهانِ بدون ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر ظلمانی است، اگر گوشی نباشد که این نکته را بفهمد زبان با که سخن بگوید؟

«مر زبان را مشتری جز گوش نیست».

شما جامعه ‌ای را که به یأس از کمالات رسیده است، روانکاوی کنید؛ این جامعه در عینی که حتماً در چنگال ستمگران بلعیده میشود، به راحتی به انواع فسادها تن میدهد. آنوقت از آن طرف، خدای شما همانطور که برای شما یک دین آورده است که دینداری کنید و گرفتار چنگال ستمگران نگردید، برای اینکه این دینداری همواره معنای نهایی خودش را بدهد، امامی گذاشته است، و از اینرو هیچوقت زمین بدون امام نمیشود. در روایت داریم: «اَلْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ» (کمال‌الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج1، ص221، باب22، حدیث 5)

یعنی حجت خدا قبل از خلق و همراه خلق و بعد از خلق، همواره موجود است. یا در روایت دیگر داریم: «لَوْ بَقِیَتِ‌الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتْ» (کافی، باب ان‌الارض لاتخلو من حجة - ح10، ج1، ص179) یعنی اگر حجت خدا نباشد زمین از بین میرود. خیلی به این جمله فکر کنید. اصلا جهان بدون امام، محقق نمیشود. پس هر کس که بی‌ امام در جهان زندگی کند در جهان زندگی نکرده است، در خیالات خودش زندگی کرده است. مثل این ‌است که بگوییم در این اتاق بدون چراغ نمیتوان زندگی کرد، بعد یک کسی چشم برهم گذارد و اشیاء و اطراف این اطاق را نبیند و بگوید ببینید من دارم زندگی میکنم، این شخص عملاً نمیتواند در این اطاق زندگی کند، فکر کرده است نفس‌کشیدن زندگی است، در حالیکه هیچ وجه از وجوه اطاق را نمیشناسد تا درست با آنها برخورد کند و به کمک آنها اهداف خود را دنبال نماید، چون چشمش را بسته است. آری!

«لَوْ بَقِیَتِ‌الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَتْ» اگر حجت خدا روی زمین نباشد زمین ویران میشود. پس حالا که زمین ویران نشده است! حتماً حجت الهی در عالم حی و حاضر است، و اگر تو بی ‌حجت خدا روحی فداه زندگی میکنی، تو در زمین و در عالم واقعیت زندگی نمیکنی بلکه در خیالات خودت زندگی میکنی؛ نمونه ‌اش هم همین اهل دنیا که با آنها روبرویید. «ای امام زمان! وقتی تنها انتظارِ ظهور شما، وسیله ریزش فیض فرشتگان بر جان ماست، اصل حضور و ظهور مبارک شما، ای همه بزرگی در قامت یک انسان، چه غوغایی در جان ما و در جامعه ما به ‌پا خواهد کرد.»

روایت داریم که انتظار فرج افضل عبادات است (« اَفْضَلُ الْعِبادَة اِنْتِظارُ الْفَرَجِ » بحارالانوار، ج52، ص125. و نیز میفرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج» بحار الانوار ج36 ص386 یعنی منتظر فرج بودن از بالاترین گشایشها است. و یا میفرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» بحارالانوار ج52 ص130 یعنی؛ نفس انتظارِ فرج، خودش یک نحوه فرج و گشایشی را به ‌وجود میآورد.) و عبادت موجب آرامش و زنده‌ دلی میگردد. پس با انتظار فرجِ وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر ارواحنافداه همین حالا ما زنده ‌دل میشویم. مگر انتظار به معنای واقعی، ما را با شرایطی که منتظر آن هستیم، متحد نمیکند؟

شما شنیده‌ اید جناب رباب علیه السلام همسر امام ‌حسین علیه السلام با اینکه یک سال بعد از شهادت حضرت رحلت کرده ‌است، ولی در این یک سال پس از شهادت حضرت‌ اباعبدالله علیه السلام، در واقع با اباعبدالله علیه السلام زندگی کرد. چون اباعبدالله علیه السلام گرسنه بودند و شهید شدند، ایشان هم هیچوقت سیر غذا نخورد. اباعبدالله علیه السلام تشنه بودند و شهید شدند، رباب هم هیچوقت خودش را سیراب نکرد. اباعبدالله علیه السلام در آفتاب شهید شد، ایشان هم هیچوقت زیر سایه به استراحت نپرداخت. حالا آیا ایشان جزء شهدای کربلا نیست؟ شما خودتان قضاوت کنید، مگر میشود او را در کنار حسینِ شهید ندید؟ همانطور که اگر صحنه ‌ای از تاریخ گذشت و ما به آن صحنه وفادار ماندیم، در آن صحنه هستیم، اگر هم صحنه ‌ای که میآید، آن را بشناسیم و با آن نفس بکشیم، در آن صحنه خو‌اهیم بود، هرچند آن صحنه از نظر تاریخی هنوز واقع نشده باشد.

انتظار؛ عامل وصل

«دیگر قصّه؛ قصّة رسیدن به وادی آتشین و مبارک انتظار نیست، بلکه قصّة ما قصّة انسانی است که در آتش این انتظار ذوب میشود.»

بنابراین ما صِرفاً پیشنهاد نمیکنیم منتظر ظهور مقدس حضرت صاحب‌الامر روحی فداه بمانید. بلکه بنده عرض میکنم چرا به کمک فرهنگ انتظار هم اکنون ما به آن ظهور سراسر نور، وصل نباشیم؟ چرا ما هم اکنون با امام ‌مهدی ارواحنافداه در حکومت جهانی مهدوی و برای نمایش همة خوبیها، و هدم همة بدیها زندگی نکنیم؟ سخت نیست، روایت هم به شما کمک کرده، (قبلاً عرض شد که؛ امام‌ صادق علیه السلام میفرمایند: کسی که در حال انتظار فرج صاحب‌الامر از دنیا برود، نه ‌تنها مثل کسی است که با امام قائم روحی فداه، در کنار او در اردوگاهش است، بلکه  همچون مجاهد جنگاوری است که در رکاب پیامبر صلوات الله شمشیر میزند. (کمال‌الدین، ج2، ص338 و بحارالانوار، ج52، ص146).

تازه مژده ‌ای که در رجعت برای منتظران حضرت داده ‌اند راه را به خوبی باز گذاشته است، برای اینکه انسان فقط به انتظار آن صحنه، دیگر به هیچ چیز دیگر قانع نباشد و اگر هم مُرد باز برگردد. (امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به کمیل میفرمایند: «... ای کمیل! گذشتگان شما بی ‌تردید به این عالم باز میگردند و آینده‌‌گان شما بدون شک در کنار مهدی بر دشمنان پیروز خواهند شد. (اثبات‌الهداة، ج3، ص529، نقل از ظهور نور ص243)

«ما بیش از آنکه بخواهیم تورا ببینیم میخواهیم تو ما را ببینی تا با نظر مبارک تو تمام درهای بهشت بر قلب ما گشوده شود و در آن حال آنچه ماندنی است - و نه آنچه رفتنی است- سرمایة جان ما گردد.» (برای معنی واقعی رؤیت و نتایج آن به کتاب «زیارت آل یس؛ نظر به مقصد جان هر انسان» از همین نویسنده رجوع فرمایید)

«وَ اِلی مَتی وَ أَیَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِیکَ وَ أَیَّ نَجْوَی»

تا به کی و با چه نوع خطابی تو را توصیف کنم و با چه زبانی با تو راز دل بگشایم؟

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَ أُنَاغَی»

ای مولای من! بر من بسی سخت و مشکل است که پاسخ طلب خود را از غیر تو یابم.

«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرَی»

سخت و دشوار است بر من که بر تو بگریم و خلق از تو دست کشیده و تو را واگذارده ‌اند.

عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَی».

بر من سخت دشوار است که این غیبت ممتد بر تو وارد شده و نه بر دیگری.

همانطور که عرض شد این نوع فراق را کسی میفهمد که بداند با حضور آن حضرت چه غوغایی در مناسبات انسانی پدید میآید و چگونه راه آسمان به سوی بشر گشوده میشود. خداوند به جهان هستی استعداد و ظرفیت مدیریت امام معصوم (علیه السلام) را داده است و تنها در آن شرایط است که جهان به بلوغ خود میرسد و برکات آسمان و زمین برای بشریت گشوده میشود و انسانها به معنی واقعی زندگی در زمین و آمادگی برای ابدیت دست مییابند. حالا که هنوز چنین شرایطی به‌ وجود نیامده است، آیا این اندازه بیتابی کمترین کاری نیست که باید انجام داد تا عزمی در ما و لطفی در آن امام شروع شود و شرایط ظهور آن حضرت به لطف الهی محقق گردد؟

«هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا»

آیا کسی هست که مرا یاری کند تا بسی ناله فراق و فریاد و فغانِ طولانی از دل برکشم؟ کسی هست که جزع و زاری کند و چون تنها باشد من هم او را در جزع و زاریش یاری کنم؟

«هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَی الْقَذَی»

آیا چشمی میگرید تا چشم من هم با او مساعدت کند و زار زار بگرید.

هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَی هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْکَ بِعِدَةٍ فَنَحْظَی».

ای فرزند پیغمبر! آیا به سوی تو راه ملاقاتی هست که به حضورت تشرف حاصل شود؟ آیا امروز به فردایی میرسد که به دیدار جمالت محظوظ شویم؟

نظر به آینده ‌ای حیاتی:

«مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَی»

کی شود که بر جویبارهای رحمت درآییم و سیراب شویم؟

«مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی»

کی شود که از چشمه آب زلال تو ما بهره ‏مند شویم؟ که عطش ما طولانی گشت.

«مَتَی نُغَادِیکَ وَ نُرَاوِحُکَ فَنَقِرَّ عَیْنا»

کی شود که ما با تو صبح و شام کنیم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟

«مَتَی تَرَانَا وَ نَرَاکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَی».

کی شود که تو ما را و ما تو را ببینیم، هنگامیکه پرچم نصر و پیروزی در عالم برافراشته ‏ای؟

راستی غم دوری تو را چگونه تحمل کنم، مگر این دوری یک دوری عادی است، چگونه انسان میتواند از همه زندگیِ خود جدا باشد، ای همة زندگی. گفت:

در غم ما روزها بی ‌گاه شد / روزها با سوزها همراه شد

اگر خودت را نمیبینم، در جانم آتش شوق و توجه به تو بسیار شیرین است و خدا نکند این شوق نماند.

روزها گر رفت، گو رو، باک نیست / تو بمان ای آنکه جز تو پاک نیست

تو امام معصوم من هستی و نمایش همة پاکیها، آنکه زندگی را میفهمد از توجه به تو خسته نمیشود، مگر ماهی از آب خسته میشود؟

هر که جز ماهی، زآبش سیر شد / هرکه بی ‌روزی است، روزش دیر شد

مگر میشود خود را تماماً تشنة وجود مبارک شما نبینم و این شور و عشق به شما را خاموش کنم، آن وقت دیگر در این دنیا چه کاری هست که قابل انجام ‌دادن باشد؟ من همة پاکی و تقوا را در همین شوق به شما یافته ‌ام.

هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و عیب، کلی پاک شد

راستی توجه به وجود مقدس شما چقدر زیباست، ای وعدة حتمی خدا.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما

اگر عشق و محبت، عشق و محبت به امام معصومِ حاضر غایب باشد، همة رذائل را میزداید و خاک وجود آدمی را به اوج افلاک سیر میدهد.

جسم خاک از عشق بر افلاک شد / کوه در رقص آمد و چالاک شد

جمله معشوق است و عاشق پرده ‌ای / زنده معشوق است و عاشق مرده ‌ای

چون نباشد عشق را پروای او / او چو مرغی ماند بی پَر، وای او

آری! کسی که با عشق زندگی نکند مثل مرغ بی پر و بالی است که قدرت پرواز ندارد، آن هم بی عشق به امام معصوم علیهم السلام، که جواب واقعی به عشقی است که جان به دنبال آن است و لذا در این فراز، سراسرِ شعلة عشق خود به امام را به نمایش گذارده میگو‌یی:

«أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلا وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَانا وَ عِقَابا وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».

آیا خواهی دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو پیشوای جماعت باشی و زمین را از عدل و داد پرکنی؟ و دشمنانت را کیفرِ خواری و عقاب بچشانی ‏و سرکشان و کافران و منکران خدا را نابود گردانی. و ریشه متکبران عالم و ستمکاران جهان را از بیخ برکنی و ما با خاطری شاد به ذکر الحمدلله رب‌العالمین لب برگشاییم؟

توجه به آرمانهای حقیقی از یک طرف مانع فرو افتادن انسان و جامعه در روزمرّگیها است، و از طرف دیگر مانع پایدار ماندن امنیت برای ستمگران عالم است و نیز عامل تغییر سرنوشت انسانها از حاکمیت ستمگران به حاکمیت حق در تمام مناسبات بشری است. روح آماده برای تحقق وعدة حق به خودی خود زمینة تحقق وعدة حق را فراهم میکند. گفت:

طبیب، عشق مسیحادم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند

در این فراز؛ روحِ آمادة خود را به امام خود و خدای خود ارائه میدهیم و از نتایج همه جانبة آن برخوردار میشویم.

در همین راستا حضرت رضا علیه السلام میفرمایند: «طُوبی لِشیعَتِنَا اَلْمُتَمَسِّکینَ بِحُبِّنا فِی غَیْبَةِ قائِمِنَا اَلثّابِتِینَ عَلی مُوالاتِنا وَ الْبَراءَةِ مِنْ أعْدائِنَا اُولئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أئِمَّةً وَ رَضِینا بِهِم شِیْعَةً وَ طُوبی لَهُم، هُمْ وَاللهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقیامة». (بحارالأنوار، ج51، ص151) چقدر شرایط خوبی است برای شیعیان ما، آنهایی که در غیبت قائم ما به محبت ما متمسک ‌اند و بر ولایت ما و دوری از دشمنان ما ثابت قدم ‌اند. آنها از ما هستند و ما از آنها، آنها از اینکه ما امامان آنها هستیم، راضی ‌اند و ما از اینکه چنین افرادی شیعیان ما هستند، راضی هستیم، خوشا به حال آنها، به خدا سوگند در قیامت اینها در درجة ما قرار دارند.

آری! این است نتیجة فرازی که گذشت. فرازی که در آن نظرت را به پیشوایی امام معصوم علیهم السلام دوخته ‌ای و اینکه در اثر پیشوایی آن حضرت، حقْ حاکم و کفر سرنگون گردد. (إن‌شاءالله)

بهترین تقاضا از خداوند

«اللَّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَی وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوَی وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلَی وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی وَ الْجَوَی وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعَی وَ الْمُنْتَهَی».

ای خدا! تو برطرف کننده غم و اندوه دلهایی، من از تو داد دل میخواهم که تویی دادخواه و تو خدای دنیا و آخرتی. باری به داد ما برس ای فریادرس فریاد خواهان، بندة ضعیف و بلا رسیدة خود را دریاب و سید و مولای او را برای او ظاهر گردان، ای خدای بسیار مقتدر و توانا! لطف کن و ما را به ظهورش از غم و اندوه و سوز دل بِرَهان و حرارت قلب ما را فرو نشان، ای خدایی که بر عرش، استقرار ازلی داری و رجوع همه عالم به سوی توست و همه‌ چیز منتهی به حضرت تو میباشد.

وقتی مقصد و هدف بسیار بزرگ است برای نیل به آن، همه بزرگیها باید به صحنه آید تا آن هدف بزرگ محقق شود. راستی چه هدفی بزرگتر از ظهور عصارة همة خلقت برای هماهنگی عالَم کبیر با عالم صغیر، پس برای تحقق آن، از یک طرف؛ باید بشریت تا آن حدّ که ممکن است آمادگی لازم را در خود پدید آورد و عده‌ ای امام ‌شناس آمادة یاری کامل او باشند، و از طرف دیگر (که این دومی مهمتر است) برای تحقق آن هدف بزرگ باید تقاضای عاجزانه و مستمر از خدا داشت، آن هم با اسامی خاص، همان اسامی که در این فراز مطرح است. اول خداوند را به اسمِ «کشّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوی» قسم میدهی، بعد به عنوان «عَلَی‌الْعَرْشِ‌‌اسْتَوی» او را یاد میکنی و سپس متوجه «غیاث‌المستغیثین» بودن حق میشوی از یک طرف، و از طرف دیگر متوجه عبودیت خود میگردی در نهایت بلازدگی، آن هم بلای بی امامی، و با چنین شرایطی در دعای خود تقاضای فرج آن حضرت را مینمایی، مطمئناً چنین دعایی برای چنین امری مستجاب خواهد شد.

در داستان بنی ‌اسرائیل آمده است که چون از شدت ظلم فرعون به تنگ آمدند، شبی در بیابان اجتماع کردند و به درگاه حق تعالی جهت دفع فتنة فرعون تضرّع نمودند. خداوند دعایشان را اجابت فرمود و فرج آنها را زودتر ظاهر ساخت. چون اولاً: از خدا که صاحب همة قدرت است تقاضا کردند. ثانیاً: چیزی را میخواستند که جهان ظرفیت تحقق آن را داشت و آن دفع فرعون و ظهور حضرت موسی علیه السلام بود. و شما در این فراز از دعای ندبه بهترین چیز یعنی ظهور حضرت صاحب‌الامر ارواحنافداه را از خداوند میخواهید، مطمئناً مستجاب میشود.

«اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُکَ التَّائِقُونَ إِلَی وَلِیِّکَ الْمُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِیِّکَ»

ای خدا! ما بندگان تو، مشتاق ظهور وَلیِّ توایم که او یادآور تو و رسول توست.

«خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذا»

تو او را آفریده ‏ای برای عصمت و نگاهداری و پناه دین و ایمان ما.

«وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِمَاما»

و او را برانگیخته ‏ای تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد و او را برای اهل ایمانِ از ما بندگانت، پیشوا قرار دادی.

«فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ زِدْنَا بِذَلِکَ یَا رَبِّ إِکْرَاما وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما»

پس تو از طرف ما به آن حضرت سلام و تحیت برسان و بدین واسطه آن سلام را عامل ازدیاد کرامت ما گردان، و مقام آن حضرت را برای ما شیعیان مقام و منزل قرار ده تا ما با اماممان هم منزل باشیم.

«وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدِیمِکَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا حَتَّی تُورِدَنَا جِنَانَکَ وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِکَ».

و به واسطه پیشوایی او بر ما، نعمتت را بر ما تمام گردان، تا آن بزرگوار به هدایتش ما را در بهشتهای تو داخل سازد و با شهیدان راه تو و دوستان خاص تو رفیق گرداند.

در این فراز؛ به نکات بسیار دقیقی اشاره مینمایی. اول اینکه متوجه هستی هنوز شرایط متذکر بودن به خدا جل جلاله و پیامبر صلوات الله در عالم ریشه ‌دار است و ولیّ خدا یعنی حضرت مهدی روحی فداه بوجود آورندة آن شرایط خواهد بود و خداوند او را جهت حفظ ما در جهت ادامة دینداری قرار داده است که یکی از نکات مهم در موضوع امامت است، و پس از آن از خدا میخواهیم که سلام ما را به او برساند، تا اولاً: از سرچشمة لایزال حضرت حق، این سلام بر قلب مبارک امام زمان ارواحنافداه برسد، ثانیاً: ارادت و آمادگی خود را اظهار کرده باشیم و نیز از قاعدة تکوینی قرب خدا که او از همه ‌چیز به مخلوقش نزدیکتر است، استفاده کرده باشیم و از این جهت خدا را واسطة سلام خود به اماممان قرار دهیم، همانطور که امام علیه السلام را جهت قرب خود به خداوند، واسطة قرار میدهیم.

در این فراز متوجه هزاران برکتِ تُو در تُو در راستای توجه به امام هستیم، میدانیم میشود تا آنجا جلو رفت که در زیر سایة آن امام، در افقی قرار گرفت که امام علیه السلام در آن افق قرار دارد و لذا تقاضا میکنی مقامِ استقرار و قرار آن حضرت را برای ما نیز قرار بده، چراکه «اَلْمَرْءُ عَلی دینِ خلیلِهِ و قَرینِهِ» انسان بر دین یار و همدوش خود میباشد، پس چنین تقاضایی، تقاضای لغوی نیست، و بعد از آن متوجه هستی که کامل ‌کردن نعمت الهی برای جامعه در آن است که امام آن جامعه، انسان کامل، یعنی انسان معصومی باشد که تمام ابعاد انسان و جهان هستی را میشناسد. و لذا تقاضا میکنی او را امام ما قرار ده تا از طریق رهبری آن حضرت، ما در زمرة شهداء واقعی قرار گیریم و حجابهای بین ما و خداوند مرتفع گردد و با تمام وجود جذب جلوات حضرت پروردگارمان بشویم.

 ادامه دارد...