... ادامه از قبل :

چرا همه چیز از قداست ‌افتاد؟

«اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذی منِهُ یُوْتی» کجاست آن آستانة الهی که از طریق او بندگان خدا با پروردگارشان مرتبط می‌شوند؟

امامِ معصوم علیهم السلام؛ باب ‌الله است و باید با حاکمیت امام معصوم علیها سلام راه جامعه به سوی خدا باز شود و مردم بتوانند در همة مناسبات خود -اعم از فردی و اجتماعی- با خدا مرتبط باشند. این فراز در جای خود معارف بلندی را به همراه دارد که باید به طور جداگانه به آن پرداخته شود، چون به مقام وجود مقدس حضرت صاحب‌ الامر روحی فداه توجه دارد. همین قدر بدانید که اسم «الله» جل جلاله به عنوان اسم جامع الهی، مثل هر اسم دیگری مظهری دارد و مظهر «اسم ‌الله»، انسان کامل است که متعلَّم به همة اسماء الهی است و لذا هرکس خواست با «الله» جل جلاله ارتباط پیدا کند از طریق امام زمان ارواحنا فداه این کار برایش ممکن میشود و لذا او را «باب ‌الله» مینامند و انسان از طریق نظر به مقام آن حضرت راه ارتباط با خدا برای اُنس با همة اسماء الهی برایش باز میشود. (به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» صفحات 175 به بعد رجوع فرمایید.) فهم مقام «باب ‌الله» بودن آن حضرت گام بلندی است که در معارف الهی برداشته شده است.

«اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء»‌

کجاست آن وجه‌ الهی که اولیاء و دوستان خدا به جانب او روی میآورند تا از طریق او به خدا مربوط میشوند؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند: مراد از «وجه ‌الله»، پیامبران و حجتهای الهی هستند که مردم توسط آنان متوجه خدا میشوند». (توحید صدوق، چاپ مکتبة ‌الصدوق، ص117)

و از حضرت‌ صادق علیه السلام‌ روایت‌ است‌ که‌: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ وَجْهًا کَالْوُجُوهِ فَقَدْ أَشْرَکَ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ جَوَارِحَ کَجَوَارِحِ الْمَخْلُوقِینَ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَهِ فَلاَ تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَ لاَ تَأْکُلُوا ذَبِیحَتَهُ! تَعَالَی‌ اللَهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِینَ؛ فَوَجْهُ اللَهِ أَنْبِیَآؤُهُ وَ أَوْلِیَآؤُهُ». (بحارالانوار، ج2، ص287)

«کسیکه‌ گمان‌ کند که‌ خداوند مانند مخلوقین‌ صورت‌ و سیمائی‌ دارد و وَجه‌ دارد، به‌ خدا شرک‌ آورده‌ است‌. و کسیکه‌ بپندارد از برای‌ خدا اعضاء و جوارحی‌ است‌ مانند اعضاء و جوارح‌ مخلوقات‌، به‌ خدا کفر ورزیده‌ است‌؛ شهادت‌ او را قبول‌ نکنید و ذبیحة‌ او را نخورید! بلند مرتبه‌ و عالی‌ درجه‌ است‌ خداوند جل جلاله از آن‌ صفات‌ مخلوقات‌ که‌ مُشبِّهون‌ به‌ او نسبت‌ میدهند و به‌ صفات‌ مخلوقات‌ تشبیه‌ میکنند؛ وجه‌ خدا أنبیای‌ او و أولیای‌ او هستند.» در این فراز جهت جان را متوجه وجود مقدس آن حضرت به عنوان «وَجه ‌الله» مینماییم. و میگویی:

«اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء».‌

مسلّم «اَینَ، اَینَ» یعنی؛ کو، کو های ما بی ‌جواب نخواهد ماند و خود این کو، کو، گفتنهای ما إن ‌شاءالله موجب توجه جامعة ما به سوی آن حضرت خواهد شد.

توجه به نماد کامل شعور حضوری و قلبی

«اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماء» کجاست آن کس که وسیلة اتصال بین زمین و آسمان است؟ قال الصادق علیه السلام: «نَحْنُ السَّبَبُ بَینَکُمْ وَ بَینَ اللهِ عزّوجل» (بحارالانوار، ج23، ص101) ماییم سبب و طریقِ بین شما و خدای جل جلاله.

ما معتقدیم بین خداوند و سایر موجودات باید انسان کاملی واسطه قرار داشته باشد تا به عنوان صادرة اول در مقام جامع جمیع کمالات الهی قرار گیرد. مگر در راستای همین معارف نیست که در زیارت جامعه خطاب به ائمه علیهم السلام عرضه میداریم: «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکُمْ یَخْتِم ...» به واسطة وجود شما خدا باب فیوضات و خیرات را میگشاید و به وسیلة شما آن را به انتها میرساند؟ که اشاره به همین مقام واسطة فیضی ائمه معصومین دارد. شاید برای اُنس با این فراز از دعا یک عمر تلاش نیاز است. مستحضر باشید که وقتی مردم گرفتار زمین شدند و از سببهایی که آنها را به آسمان معنویت وصل مینمود غافل گشتند.

متأسفانه عده ‌ای شعار «هیچ چیز مقدّس نیست»! (این سخن در فرهنگهای پشت به دین ‌کردة غرب مطرح است، ولی متأسفانه عده ‌ای از روشنفکران ما با طرح آن خواستند روحانیت و مرجعیت را از صحنه خارج کنند.) سر میدهند و به واقع این شعار در بین مردمِ بریده از آسمان معنا پیدا میکند. آری! وقتی ما از آسمان منقطع شدیم واقعاً هیچ چیز مقدّس نیست؛ ولی باید پرسید چه شده است که دیگر هیچ ‌چیز مقدّس نیست، و همه مقدّسات مرده است؟ چرا فضای جامعه طوری بشود که کسی بیاید بگوید هیچ چیز مقدّس نیست؟ آیا وقتی مردم گرفتار زمین شدند و شعار هیچ چیز مقدّس نیست معنا پیدا کرد ما هم باید به شعار هیچ ‌چیز مقدّس نیست تن دهیم، یا ببینیم چه شده است که همه چیز زمینی و غیر مقدّس شده است و چرا آن شرایطی که زمین را به آسمانِ قدس وصل میکند و همه چیز مقدّس میشود، از بین رفته است؟

«آن‌ کسی که در زمان غیبت، منتظِرِ تجلی و ظهور سبب متصل بین آسمان و زمین در مناسبات بشری نیست و فرهنگ ظلمات آخرالزمان را پذیرفته است، حتماً از نامقدّسی وضع موجود جهان نگران نیست و بدون آنکه خودش بداند، گرفتار جاهلیت دوران است. آری! گرفتار جاهلیت دورانی که دیگر هیچ چیز مقدس نیست.»

آیا شما نمی‌خواهید تمام مناسباتتان قدسی گردد، به طوری که درس خواندن، و سیاست و حکومت و اقتصادتان، بیداری و خوابتان، همه و همه راه ارتباط با عالَم قدس باشد؟ اگر چنین زندگی مقدسی را میخواهید، باید زندگی زمینیتان به آسمان معنویت وصل شود و این امر با به صحنه آمدن واسطة فیض هستی یعنی حضرت صاحب‌الامر روحی فداه ممکن میشود. این است که حتماً باید یکی از اهداف و تمنّاهای بزرگ ما این باشد که از خدا بخواهیم: «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماءِ» یعنی؛ چشممان به کسی باشد که زندگی زمینی را از نامقدّسی در میآورد و به عالم قدس متصل میکند. تا او که واسطة فیض بین خدا و بندگان است در صحنة زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، تصمیم ‌گیرنده باشد. (نظام ولایت فقیه شروع فرهنگ مبارکی است جهت آن ظهور مبارک). در آن شرایط است که تمام مناسبات زندگی انسانی با نور وِلایت آن حضرت، نورانی و مقدس میشود.

«باید به فرهنگی فکر کرد که جبهة سیاه نامقدس و شیطانی شدة وضع موجود را فتح کند و پرچمهای هدایت به سوی قدسی شدن را برافراشته سازد.» فرهنگ غرب متوجه شد که انقلاب اسلامی به دلیل رویکرد ویژه ‌اش به «عالم غیب و غیب عالم» آن تمدن را نشانه رفته است و لذا با شعار هیچ چیز مقدس نیست در جبهه فرهنگی، حملة خود را شروع کرد و تنها راه مقابله با آن فرهنگ، توجه به معنویت بزرگ عالم هستی یعنی وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر ارواحنا فداه است. هرچه قداستهای حقیقی جدّی‌ تر گرفته شود، خطر دشمن راحت تر مرتفع میگردد و ظهور نهایی نزدیکتر میگردد. عمده آن است که هرگز نظرها از آن «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماءِ» برداشته نشود که او خود به خود فرهنگِ خود را به همراه خواهد آورد. در شرایطی که وجود مقدس بقیة‌الله ‌الاعظم روحی فداه مدیریت جهان را به عهده بگیرند و عالم صغیر و عالم کبیر هماهنگ شوند، روابط قلبی و حضوری جان انسانها را تغذیه میکند، چون کسی در صحنة مدیریت جهان فعّال است که نماد کامل شعور حضوری و قلبی است.

مقام واسطة فیض

امام خمینی «رحمة‌الله‌ علیه» در کتاب «مصباح ‌الهدایة الی الخلافة و والولایة» در رابطه با مقام واسطة فیض‌ بودن حضرت ولی‌الله ‌الاعظم علیه السلام در سی و سومین مصباح میفرمایند: - از آنجایی که هر اسمی لازمی را اقتضا میکند - نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد «اسم اعظم الله» بود که ربّ عین ثابت محمدی در نشئة علمی بود. پس عین ثابته انسان کامل نخستین ظهور در نشئه اعیان ثابته بوده و به واسطة حبّ ذاتی که در حضرت الوهی بود عین ثابت انسان کامل سرسلسلة کلیدهای خزائن الهی و گنجینه ‌های پنهانی گردید». سپس در مصباح سی و چهارم میفرماید: «ظهور سایر لوازم اسمائیه در حضرت اعیان به توسط عین ثابت انسان ظهور مییابد، همانطور که ظهور ارباب‌ آن اسماء در حضرت اسمائیه به توسط ربّ انسان کامل یعنی اسم الله اعظم بود. پس این عین ثابت را نیز بر همة اعیان خلافت هست و در همة مراتب اعیان نفوذ دارد و بر همة مقامات اعیان ثابته نزول کرده است، پس عین ثابت انسان در صورتهای اعیان ثابته ظهور نموده و در حقیقتِ آنها ساری است و در منازلشان نازل است. و ظهورالاعیان پیرو ظهور عین ثابت انسان است، هر کدام حسب مقامشان، از محیط ‌بودن و محاط ‌بودن و اوّلیت و آخریت، حسب آنچه ارباب شهود به آن رسیده ‌اند، و از حدّ نوشتن در کتابها بیرون است».

ملاحظه فرمودید که مسئله واسطة فیض‌ بودن انسان کامل و معارف مربوط به آن معارف بسیار عمیق و دقیقی است که حکایت از حضور انسان کامل در اولین صدور از خالق متعال تا نازلترین صدور دارد و تمام عالم در منظر و مرآی وجود مقدس آن ذات معنی و وجود پیدا کرده ‌اند و او در عالم تجلی کرده و عالم از ریزترین تا بزرگترین، همه و همه به نحوی ظهور و تجلی آن مقام است. که بحث در مورد آن به درازا خواهد کشید.

جایگاه علم امام

آنچه نباید از آن غفلت شود جمع بین دو مقام از مقامات ائمه دین علیهم السلام است. که یکی مقام عادی و جنبة بشری آن عزیزان است که سعی دارند چون بقیة افراد بشر زندگی کنند و یک مقام هم مقامی است که بهترین تعبیر برای آن مقام «واسطة فیض» بودن آنهاست و تفاوت این دو مقام موجب شده که بعضی از شیعیان نتوانند آن طور که شایسته است موضوع واسطة فیض ‌بودن آن ذوات مقدسه را بشناسند. در این راستا شیخ کلینی در اصول کافی آورده که سدیر گفت: «من و ابوبصیر و یحیی بزّاز و... در مجلس حضرت صادق علیه السلام بودیم، ناگهان آن حضرت با حال غضب در مجلس وارد شدند و چون در جای خود قرار گرفتند، گفتند: عجیب است از گروهی که گمان میکنند ما علم غیب داریم «قال: یا عَجباً لِاَقوامٍ یَزْعُمُون اَنّا نَعْلَمُ الْغَیْب، لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلاَّ اللهُ عَزّوجل» (کافی، ج1، ص257- بحارالانوار، ج26، ص70) جز خدا کسی عالم به غیب نیست، من قصد داشتم که کنیز خود را با زدن ادب کنم از دست من فرار کرد و من ندانستم در کدام یک از اطاقهای خانه مخفی شده است! سدیر میگوید: چون حضرت برخاستند و به طرف منزل رفتند من و ابوبصیر و میسّر به منزل آن حضرت رفتیم و عرض کردیم: فدایت شوم ما امروز در باره آن کنیز از شما شنیدیم که چنین و چنان فرمودید و ما نمیخواهیم به شما نسبت علم غیب دهیم، ولیکن ما میدانیم که حقاً شما علوم بسیار فراوانی دارید!

حضرت فرمودند: ای سَدیر آیا قرآن میخوانی؟ عرض کردم بلی. فرمودند: هیچ این آیه را خوانده ‌ای که «قال الَّذی عِنْدَهُ علمٌ مِنَ الْکِتاب اَنا اتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفک» (سوره نمل، آیه40) عرض کردم «آری که حضرت سلیمان به اطرافیان فرمود کدامیک تخت بلقیس را برای من میآورید؟ «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنّ اَنَا آتیک بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنّی علیه لَقَویٌ اَمینٌ» عفریتی که از طایفه جن بود گفت: قبل از اینکه از جایت بلند شوی میآورم، «قالَ الَّذی عِنْدَهُ علمٌ مِنَ الْکِتاب اَنا آتیک بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُک» و عاصف بن برخیا از مبادی دیگری عمل کرد. حضرت فرمودند: آیا دانستی که او چقدر از کتاب الهی علم دارد؟ عرض کردم شما برای من بیان بفرمایید. حضرت فرمودند: به اندازه یک قطره نسبت به اقیانوس ، به این مقدار آصف ‌بن ‌برخیا از کتاب الهی علم داشت. ای سَدیر آیا در کتاب خدا این آیه را یافته ‌ای که میفرماید: «...قُل کَفی بالله شَهیداً بینی و بینَکُمْ وَ مَنْ عندهُ علم الْکِتاب» (سوره رعد، آیه43) ای پیامبر! بگو کافی است اینکه خدا شهادت میدهد به رسالت من و آن کسی که «علمِ کتاب» نزد اوست. سدیر گفت: بلی این آیه را هم خوانده ‌ام. حضرت فرمودند: آیا کسیکه تمام کتاب را میداند با فهمتر است یا کسی که بعضی از آن را میداند؟ عرض کردم؛ بلکه کسی که تمام علم کتاب را میداند. آنگاه حضرت با دست خود اشاره به سینه ‌شان نمودند و فرمودند: به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست، به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست، امام از طریق این آیه ما را متوجه مقام خود نمودند. (کتاب الحجه، ج 1، ص 257)

پس معلوم است از آن جهت که امامند و واسطه فیض، مقامشان فوق جبرائیل و میکائیل است، و از آن جهت که میخواهند به صورت عادی زندگی کنند و علمی را از خدا طلب نمیکنند، مسئله پنهان بودن محل کنیز برای آن حضرت مطرح است. عمده آن است که متوجه شویم امام علیه السلام علم ذاتی را میخواهند از خود نفی کنند. لذا است که آن را مربوط به خدا میدانند ولی نفی آن علم بدین معنی نیست که هر علمی را امام بخواهد خداوند به ایشان ارزانی ننماید.

مقام اوّل ما خَلَق الله

در راستای موضوع واسطة فیض‌ بودن پیامبر صلوات الله و ائمه معصومین علیهم السلام رسول خدا (ص) فرمودند:

«اول چیزی که خداوند خلق نمود نور من است که از نور خودش بیرون آورد و از جلال عظمتش جدا نمود. سپس شروع کرد که حول قدرت طواف کند تا اینکه در طول هشتاد هزار سال به جلال عظمت رسید و سپس از روی تعظیم به خدا سجده نمود. پس از آن خداوند نور علی علیه السلام را از آن جدا نمود، پس نور من پیوسته عظمت را فرا گرفته بود و نور علی علیه السلام قدرت را. سپس خداوند عرش و لوح و خورشید و روشنایی روز و نور دیدگان و عقل و معرفت و دیدة بندگان و گوشها و قلبهایشان را از نور من خلق نمود، در حالیکه نور من از نور او جدا شده بود. پس ماییم آن گروه اول و ماییم آن دستة آخر و ماییم آن پیش ‌گرفتگان و ماییم آن تسبیح ‌کنندگان و ماییم آن شفاعت‌ کنندگان و ماییم کلمة خدا و ماییم خاصّان خدا و ماییم دوستان خدا و ماییم وجه خداوند و ماییم جنب خدا و یمین خداوند و ماییم امینان خداوند و ماییم مخزنهای وحی خداوند و ماییم حجاب و واسطة غیب خداوند و ماییم معدن تنزیل و معنی تأویل و در خانه ‌های ما جبرئیل فرود آمد و ماییم مکانهای حلول قدس خدا و ماییم چراغهای حکمت و ماییم کلیدهای رحمت و ماییم چشمه ‌های نعمت و ماییم شرف امت و ماییم سروران پیشوایان و ماییم صاحبان سرّ خدا در روزگار و صالحین زمان و ماییم سرور بندگان و ماییم نگهدارندگان سرزمینها و ماییم مایة بی ‌نیازی خلق و سرپرستان و حامیان و سیراب ‌کنندگان و امیران راه نجات. و ماییم آن راه و آن سلسبیل و ماییم آن مسیر پایدار و آن راه مستقیم، هرکس به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده و هرکس ما را ردّ کند خدا را ردّ نموده.

و آنکس که به ما شک کند در خدا شک کرده و هرکس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر آنکس از ما روی گرداند از خدا روی گردانده و هرکس ما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده. و ماییم آن وسیله به سوی خدا و آن عامل اتصال به رضوان الهی. و آن عصمت و خلافت و هدایت از آن ما است و در ما است نبوت و ولایت و امامت و ماییم معدن حکمت و درِ رحمت و شجرة عصمت و ماییم کلمة تقوی والْمَثَلُ الْأعْلَی و حجت عظمی و ریسمان مورد اعتمادی که هرکس بدان چنگ زند نجات یابد». (بحارالانوار، ج25، ص22 به بعد)

چنانچه ملاحظه میفرمایید؛ رسول خدا صلوات الله با صراحت کامل، جایگاه واسطة فیض عالم را روشن نمودند. و در همین راستا امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار خود و آنها از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل میفرمایند که؛ رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند هیچ خلقی را افضل و اکرم از من نزد خود خلق نکرد. علی علیه السلام عرض کرد؛ ای رسول خدا! تو افضلی یا جبرائیل؟ پس حضرت فرمود: ای علی! خداوند تبارک و تعالی برتری داد انبیاء خود را بر ملائکه مقرب و مرا بر همة رسولان برتری عطا نمود و بعد از من برتری از آنِ تو و امامان بعد از تو است و همانا ملائکه قطعاً خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستداران ما هستند. ای علی! آنهایی که حاملان عرش و آنهایی که اطراف عرش در حال تسبیح و حمد پروردگارشان هستند، ... و پیوسته استغفار مینمایند، آنهایی ‌اند که به ولایت ما ایمان آورده ‌اند. ای علی! اگر ما نبودیم، نه آدم خلق می‌شد و نه حوّا و نه بهشت و آتش و آسمان و زمینی، پس چطور ما برتر از ملائکه نباشیم در حالیکه ما از آنها در معرفت پروردگارمان و تسبیح او و تهلیل و تقدیسش پیشی گرفته ‌ایم، چرا که اول چیزی که خدا خلق نمود ارواح ما است، پس ما را به یگانه ‌نامیدن و ستودنش گویا نمود و پس از مدتی ملائکه را خلق نمود، پس چون ارواح ما را یک نور واحد دیدند، امرمان را عظیم شمردند. پس ما خدا را تسبیح کردیم تا ملائکه بدانند که ما خلق خدا و مخلوق اوییم و حضرتش از صفات ما منزّه است. سپس ملائکه هم خدا را به تسبیح ما تسبیح نمودند و از صفات ما منزّهش دانستند.

پس همینکه بزرگی شأن ما را دیدند، ما تهلیل کردیم تا ملائکه بدانند که خدایی جز خدای یگانه نیست و ما بندگانیم و نه خدایانی که واجب است همراه با حضرت حق و یا در مرحله‌ ای پایینتر از او پرستش شویم. پس آنها «لا اله إلاّ الله» گفتند. پس همینکه بزرگی مقاممان را مشاهده نمودند، ما به بزرگی خدا اقرار کردیم تا ملائکه بدانند خدا بزرگتر از آن است که به بزرگی مقام نایل شود مگر به مقام خویش. پس همینکه دیدند آنچه را که خدا از عزّت و قوت برای ما قرار داده، گفتیم: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللَّهِ» تا بدانند که قدرت و قوتی برای ما نیست مگر به او. سپس چون آنچه خدا به وسیلة آن بر ما نعمت گمارد و آن وجوب اطاعتی که برای ما قرار داده را دیدند، گفتیم: «الحمدلله»، پس آنها به وسیلة ما به شناخت توحید خدا و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید او هدایت شدند. سپس خداوند آدم را خلق نمود و ما را در صلب او به ودیعت قرار داد و به ملائکه دستور داد تا به خاطر بزرگداشت و تکریم ما به او سجده نمایند و سجدة آنها از روی عبودیت خدا و به جهت اکرام و اطاعت از آدم به خاطر وجود ما در صلب او بود، پس چگونه برتر از ملائکه نیستیم و حال آنکه همة ملائکه بر آدم سجده نمودند. در آن هنگام که من به آسمان عروج داده شدم جبرئیل اذان گفت در حالیکه دو به دو بودیم و اقامه گفت در حالی که دو به دو بودیم. سپس گفت: جلو بیا ای محمد، پس گفتم: بر تو مقدم شوم؟ گفت: بله چرا که خدای تبارک و تعالی انبیائش را بر همة ملائکه ‌اش برتری داده و تو را برتری خاص بخشیده. پس بر آنها مقدم شدم و همراهشان نماز خواندم و البته این فخری نیست. پس چون به حجابهای نور رسیدم، جبرئیل به من گفت: پیش برو ای محمد، و خود از من عقب افتاد. به او گفتم ای جبرئیل در این ‌چنین موضعی از من جدا میشوی؟ پس گفت: ای محمد! پایان محدوده ‌ای که خداوند جل جلاله مرا در آن قرار داده تا اینجاست، پس اگر از این حد پا فرانهم بالهایم به خاطر تجاوز از حدود پروردگارم خواهد سوخت.

پس من آنچنان در نور انداخته شدم تا رسیدم به آن علوّ مُلکی که خدا میخواست، پس ندا آمد ای محمد! گفتم؛ لبیک ای پروردگار من، تو متعالی و با برکت هستی. ندا آمد ای محمد! تو عبد من و من پروردگار توام، پس فقط مرا عبادت کن و تنها بر من توکل نما، چرا که تو نور من در بندگانم و فرستاده ‌ام در نزدم و حجت من در مخلوقاتم هستی. فقط برای تو و برای آنکه از تو تبعیت نماید بهشت خود را خلق نمودم و آتش خود را تنها برای مخالفان تو آفریدم و کرامت خویش را برای اوصیائت بر خود واجب نمودم و ثوابم را برای شیعیانشان بر خویش فرض کردم. پس گفتم: پروردگارا! اوصیاء و جانشینان من چه کسانی هستند؟ پس ندا آمد ای محمد! نام اوصیاء و جانشینان تو بر ساق عرش نگاشته شده. پس نگاه کردم (درحالیکه مقابل پروردگار بودم) به ساق عرش و دوازده نور را دیدم که در هر نور خطی سبز بود که بر آن اسم جانشینی از جانشینان من نگاشته شده بود. اول آنها علی ‌بن ‌ابیطالب و آخرشان مهدی امتم بود. پس گفتم: اینانند جانشینان بعد از من؟ پس ندا آمد ای محمد! ایشان اولیاء من و اوصیاء و اصفیاء و حجتهای من بعد از تو برای خلق هستند و ایشان جانشینان و خلفاء تو و بهترین مخلوقین بعد از تو هستند. قسم به عزّت و جلالم که حتماً دین خود را به وسیلة اینها ظاهر خواهم کرد و کلمة خویش را به دست ایشان بلند مینمایم و هر آینه زمین را به دست آخرین آنها از دشمنانم پاک مینمایم و او را بر شرق و غرب زمین تمکن و سیطره خواهم داد و برای او بادها را مسخر نموده و ابرهای سخت را فرمانبردار او میکنم و اسباب را برای او نرم و آسان قرار میدهم و با لشکریانم یاریش مینمایم و به وسیلة ملائکه ‌ام به او مدد میرسانم تا اینکه دعوتم فراگیر گشته و خلق بر توحید اجتماع کنند. سپس ملکش را قطعاً پایدار کرده و روزگار را تا روز قیامت به دست اولیاء خود دست به دست میگردانم. (بحارالانوار، ج 26، ص 335 به بعد)

چنانچه ملاحظه میفرمایید در این روایات و امثال آن پیامبر خدا صلوات الله و ائمه معصومین علیها سلام میخواهند ما را متوجه مقام حقیقی خود بکنند که مقامی است فوق ملائکه مقرب و باید متوجه بود که از این جهت آن ذوات مقدسه دیگر یک حقیقتند که وقتی آن حقیقت تجلی کند در شخص نبی و ولی تجلی مینماید و باید متوجه آن حقیقت بود تا بتوان این نوع روایات را تصدیق نمود و از آن بهره گرفت. این مقام غیر از آن مقامی است که نظر به خود میکنند و اقرار مینمایند، «أنَا اَقَلُّ الْاَقَلّین و أذَلُّ الْاَذَلّین». (دعای عرفه امام سجاد علیه السلام) امیدوارم با توجه به این دو حدیث طولانی که نقل آن گذشت معنی و جایگاه واسطة فیض برای عزیزان تا حدّی روشن شده باشد و با تمام امید از خدا تقاضا کنیم «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّماء»، و پس از آن از خدا تقاضا کنیم.

چشم دوختن به افقی برتر

«اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَایَةِ الْهُدی». کجاست صاحب روز فتح و روز آزادی از ظلمات گمراهی و روز برافرازنده پرچم هدایت به سوی آنچه باید باشد. (امام صادق علیه السلام فرمودند: «پرچم قائم همان پرچم رسول خدا صلوات الله است که جبرئیل آن را از جنگ بدر آورده است و به خدا قسم این پرچم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست، بلکه از برگ بهشت است...» (بحارالانوار، ج52، ص360) روایت نشان میدهد که پرچم هدایت آن حضرت به معنی تجلیات انوار معنوی است که موجب میشود دلهای طالب حقیقت پاکی آن را احساس کنند و به طرف آن حضرت جذب شوند.)

همینکه میگویید: «اَیْنَ» به معنی کجا است، میرساند که الآن آنچه باید باشد نیست ولی در جستجوی آن هستی ، چون امکان شدن آن وجود دارد. «سالهاست برای پوساندن ما در وضع موجودِ زندگی حیوانی، به ما گفته ‌اند که باید حالت متوقّع و انتظارِ وضع برتر، نداشته باشید، چون خواستند ما کسانی را بپذیریم که حجاب حقیقت ‌اند.» از روزی که درِ خانة اهل‌البیت را بستند، حاکمان روم و حاکمان بغداد همه یک پیشنهاد داشتند و آن اینکه ما را بپذیرید و به دور ما بگردید و اگر هم باید انتظار چیزی را بکشید انتظارتان همین باشد که ما زندگی حیوانی شما را رونق بیشتر ببخشیم و بس. نهایتاً ما را به لذت دنیا مشغول میکنند تا از هدایت و فتح حقایق غیبی دم نزنیم. ولی هدایتگران معصوم به ما آموختند که بگویید: «اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَایَةِ الْهُدی» این جمله یعنی اینکه وقتی کسانی ما را به پاسداری فرهنگ ستم مشغول کرده ‌اند و ما را نگهبان زندگی سیاهِ زمینی خود نمود‌ه ‌اند، روح بیدار انسان فرهیخته در یک بیدار باش، بر خلاف همه این القائات، ندا سر میدهد که چه نشسته‌اید؟ به افق برتر و اصیل و پاک و به صاحب روز پیروزی حق بر باطل، چشم بدوزید و بگویید:

«أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضَا» کجاست آنکس که پریشانیهای خلق را اصلاح میکند و دلها را خشنود میسازد. «اَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُوْلِ الْاَنْبِیاءِ وَ اَبْناءِ الْاَنْبِیا»؛ کجاست آنکس که ظلم و ستمِ امت بر پیغمبران و اولاد پیامبران را دادخواهی میکند. معنی اصلی و فلسفة ‌وجودی امام علیه السلام در این قسمت به ‌خوبی نهفته ‌است: میگویی کجاست اصلاح ‌کنندة امور امت و خواهان انتقام انبیاء و فرزندان انبیاء؟ انبیاء آمدند و در مزرعة حیات بشر بذرهای هدایت پاشیدند، ولی موفق به خوشه ‌چینی نهایی نشدند. و عموماً در راه تحقق فرهنگ توحید شهید گشتند ولی راه خود را منقطع نمیدانستند، و موحدان تاریخ منتظر بودند تا انتقام ‌گیرندة خونهای ریخته شده‌ آنها به صحنه بیاید و انتقامشان را بگیرد. آیا گمان کرده ‌اید سیر تاریخیِ حضور انبیاء، یک حرکت کور و بی ‌ثمر بود؟ آیا این عالیترین فیض خدا بر بشریت، یعنی حضور انبیاء در لحظه‌ لحظة تاریخ بشر، یک حادثه گذشتنی است و یا یک حضور دائمی است که صورت نهایی دارد؟

یک درخت در عین حالیکه رشد میکند خبر از این میدهد که من تا رسیدن به میوه هنوز جا دارم که حرکت کنم. انبیا یک لحظه ما را تنها نگذاشتند زیرا آنها ادامة فیض خدا بر بستر زندگی زمینی بشر بودند. در زندگی باید به صورت و افق نهایی نگریست و امروز هم اگر ‌پیامبر اسلام صلوات الله زنده بودند به حضرت مهدی ارواحنافداه مینگریستند. پیامبر(ص) فرمودند: «وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً، لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَوْمٌ واحدٌ لَأطالَ الله ذالِکَ الْیَوم حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدی الْمَهدی» قسم به خدایی که مرا مبعوث کرد تا از خوبیها خبر بدهم اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک روز، خدا آنقدر آن روز را طولانی میکند تا این که مهدی که فرزند من است، ظهورکند. «فَیَنْزِلَ روحُ ‌اللهِ عیسَی ‌بنُ ‌‌مَریَمُ فَیُصَلّی خَلْفَهُ» عیسی  ‌بن مریم «علیهما السلام» نازل میشود از آسمان و پشت سر فرزندم نماز میخواند، «وَتُشْرِقُ الْاَرضُ بِنورِ رَبِّها». زمین به نور ربش نورانی میشود. «وَ یَبْلُغُ سُلطانُهُ الْمَشرِقَ وَ الْمَغْرِبَ» حاکمیت فرزندم که حاکمیت اسلام نهایی است، مشرق و مغرب را فرا میگیرد. (بحارالانوار، ج51، ص71)

اگر در روایاتی که از طریق ائمه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است دقت کنیم می ‌بینیم که همة انبیاء و اولیاء به ظهور نهایت حرکت توحیدی خود نظر دارند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «قائم ما که بیاید»، (قال علی (علیه السلام) «یا کمیل! ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلاّ والْقائمُ یَخْتِمُهُ»، ای کمیل! هیچ علمی نیست مگر اینکه من آن را گشودم، و هیچ سرّی نیست مگر آنکه قائم آن را به انتها میرساند. (تحف‌العقول ص260) حضرت ‌امام ‌صادق علیه السلام به سدیر میفرمایند: «قائم ما که بیاید». (قائم ما غیبتی دارد که طولانی میشود) همه پیامبران میفرمایند: «مهدی ما که بیاید».... پس زحمات همة انبیاء و اولیاء به صورت نهایی و کاملِ آن با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به ثمر خواهد رسید.

روزگار ثمردهی کار انبیاء و اولیاء علیهم السلام

نگاه به نهایی ‌ترین مرحله تاریخ، شرط صحیح نگاه کردن به پرتو ربوبیت و هدایت خدا در همة تاریخ است. آیا نباید منتظر برآیند کارهای انبیاء و اولیا بود؟ آیا خون حسین علیه السلام و اصحاب بزرگ او به عنوان یک درخشش بزرگ فرهنگ هدایتگر، در انتهای تاریخ، خود را به نمایش نخواهد گذاشت؟ مگر یک مادر برای تولد فرزندش نباید صبر کند تا آن فرزند آمادة تولد گردد؟ مگر نه این است که او بعد از نُه ماه، فرزند به دنیا میآورد؟ مگر مادرِ روزگار در حیات دائمی خود اجازه میدهد که نطفه ‌هایی که بهترین بندگان خدا یعنی پیامبران و اولیاء معصومین علیها السلام در زمین آن کاشته ‌اند بی ‌ثمر بماند؟ نگاه کن به واقعیترین صحنه ی تاریخ یعنی به مهدی موعود روحی لِتراب مقدمه ‌الفداء، و بگو:

«اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتولِ بِکَرْبَلا» کجاست آنکس که انتقام خونهای ریخته ‌شده در کربلا را خواهد گرفت. این یک اعتقاد بزرگ توحیدی است که خون شهدای کربلا منشأ ظهور حضرت مهدی ارواحنافداه میشود، و آن حضرت انتقام آن خونها را از فرهنگی که به قتل حسین علیه السلام و اصحاب او مبادرت ورزید میگیرد. اگر نتوانیم این نکته را به خوبی در عقیدة خود جای دهیم، یا خدا را نمی ‌شناسیم، یا امام‌حسین علیه السلام را، یا حضرت حجت روحی فداه را. امام ‌حسین (ع) خوب میداند این خونی که در کربلا بر زمین ریخت در ثمره نهایی تاریخی خود غوغا میکند؛ حسین علیه السلام قدر اعتقاد توحیدی خود را میداند و به ‌همین جهت خونها را به آسمان میپاشید و راوی میگوید: به خدا قسم یک قطره از آن خونهایی که به آسمان پاشید به زمین برنگشت. یعنی این خونها، اصلاً زمینی نیست که پس از مدتی فراموش شود، بلکه منشأ تحولی بزرگ خواهد شد و زمینة ظهور حجت خدا ارواحنافداه را فراهم میکند و لذا بر اساس همین عقیده میگویی: کجاست آن گوهر نتیجة کار همة انبیاء و اولیاء که عملاً خونهای شهدای کربلا را به ثمر خواهد رسانید؟

در مورد آیه 33 سوره إسراء که خداوند میفرمایند: «... وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا»؛ کسیکه مظلومانه کشته شود، ما برای ولیّ او امکان قصاص قرار دادیم، پس در خونریزی زیاده‌ روی نکنید و البته او مورد نصرت و یاری است. حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند: «مصداق آن مظلوم در آیه، حسین (علیه السلام) است و ماییم ولی خون او، و چون قائم ما قیام کند خونبهای او را طلب میکند، و میکشد تا آنکه گفته میشود او در قتل اسراف میکند، مقتول، حسین (علیه السلام) است و ولی او، قائم روحی فداه است و اسراف در قتل، آن است که غیر قاتل کشته شود، و «اِنَّه منصوراً» یعنی دنیا به ‌سر نیاید تا اینکه شخصی از آلِ رسول خدا (ص) قیام کند و بر دشمنان پیروز شود و زمین را از قسط و عدل پر کند، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد». (بحارالانوار، ج44، ص218)

این روایت میرساند که با فرهنگی که مقابل فرهنگ توحیدی حسین (علیه السلام) است، حتماً مقابله میشود و هرکس و هر تعداد که در آن فکر و فرهنگ جای گرفته باشند، کشته میشوند، تا روح عدالت و معنویت دوباره مورد تهدید ظالمان قرار نگیرد و این منطقی ترین انتظاری است که باید از نتیجة کار اولیاء و انبیاء داشت و مسلم فرهنگ مهدی ارواحنافداه با پیروزی کامل به صحنه میآید تا زحمات موحّدان تاریخ به ثمر بنشیند. به همین جهت یکی از القاب آن حضرت «المنتقم» (نجم الثاقب، باب اسماء و القاب حضرت مهدی عجل الله) است و شعار اصحاب آن حضرت «یا لَثاراتِ الْحسین» است. (بحارالانوار، ج44، ص285) امام حسین (علیه السلام) به فرزندشان حضرت سجاد (علیه السلام) میفرمایند: «سوگند به خدا که خون من از جوشش باز نمیایستد تا اینکه خداوند مهدی (عجل الله) را برانگیزد، آن حضرت به انتقام خون من از منافقانِ فاسقِ کافر، هفتاد هزار نفر را میکشد. (مناقب ابن ‌شهرآشوب، ج4، ص85 - بحارالانوار، ج45، ص299)

«أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی عَلَیْهِ وَ افْتَرَی» کجاست آنکه خداوند او را بر معتدیان و مفتریان و ستمکارانش پیروز و منصور میگرداند. معنی پیروزی نهایی نیز به همین معنی است که بالاخره معادلة حاکمیت حق پس از تلاش تاریخی جبهة باطل به دست قائم آل محمد ارواحنافداه محقق میشود. دیگر دروغ ‌پردازی و افتراء تأثیر خود را از دست میدهد، زمان اغفال بشریت به‌ سر میآید و به خوبی متوجه میشوند که باید فرهنگ غدیر به صحنه بیاید و امام معصوم علیه السلام مدیریت مناسبات بشری را به عهده گیرد. عاقلانه ‌ترین تجزیه و تحلیل تاریخی همین است که متوجه به نتیجه ‌‌رسیدن معادلة حق علیه باطل باشیم تا در همین امروزمان درست فکر کنیم و درست زندگی نماییم.

«أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یُجَابُ إِذَا دَعَا» کجاست آن‌ مضطری که وقتی با دعایش خدا را بخواند اجابت شود. مأموریت حضرت مهدی روحی فداه آنچنان بزرگ است که نه تنها او، بلکه همة پیامبران علیهم السلام در انجام آن مأموریت، مضطرّ خواهند بود. کدام اضطرار از آن بیشتر که آن حضرت ببینند سراسر جهان را فرهنگ کفر به نفع خود مصادره کرده و مانع حاکمیت قرآن شده است. به همین جهت از امام صادق علیه السلام داریم: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَإِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ»، در مورد مهدی از آل محمد نازل شده است، به خدا سوگند مضطر اوست. و لذا میفرمایند: (بحارالانوار، ج51، ص59 - تفسیر نور الثقلین، ج4، ص94- الغیبه، ص181، ج30)

چون حضرت قائم علیه السلام قیام کند، وارد مسجدالحرام میشود و رو به کعبه نموده و پشت به مقام کرده دو رکعت نماز میخواند، سپس میایستد و میگوید: ای مردم من نزدیکترین شخص به آدم و ابراهیم و اسماعیل و محمد هستم. سپس دستهای خود را به آسمان بلند میکند و دعا و تضرع مینماید و به سجده میرود و آن حضرت مصداق همان سخن خدای جل جلاله است که فرمود: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أإِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ» (سوره نمل، آیه62) آیا جز خدا کسی هست که دعای مضطر را هنگامی که دعا میکند، برآورده سازد و بدیها را مرتفع سازد و شما را خلفاء و حاکمان زمین قرار دهد، آیا خدایی جز الله هست، چه اندازه کم ‌اند آنهایی که متذکر این نکته باشند. (و نیز در روایت داریم که حضرت امام باقر علیه السلام در رابطه با آیه 62 سوره نمل فرمودند: «هذا نَزَلَتْ فِی‌الْقائم» (بحارالانوار، ج 51، ص 59)

در این فراز با توجه به چنین معارفی که از معصوم علیه السلام صادر شده میگویی کجاست آن مضطرّی که چون به وقتش دعا کند، دعایش مستجاب میشود و برای به بلوغ کشاندن تاریخِ هدایت به صحنه میآید....

 ... ادامه دارد...