...ادامه از قبل :

از شهادت مولا علی علیه السلام تا غیبت حضرت مهدی ارواحنافداه

«وَ لَمَّا قَضَی نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهَادِینَ بَعْدَ الْهَادِینَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَی مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَی قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ إِلاّ الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَی لِرِعَایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ».

و چون نوبت أجل آن حضرت فرا رسید و شقی ‌ترین خلق از پسینیان به پیروی از شقی ‌ترین خلق از پیشینیان او را به شهادت رساند، امر رسول خدا صلوات الله در بارة هادیان خلق یکی پس از دیگری امتثال و پیروی نشد و هرکدام را بعد از دیگری منزوی نمودند، و امت همه کمر بر دشمنی آنها بستند و متفق شدند بر قطع رَحم پیامبر رحمت و دورکردن اولاد طاهرینش، مگر قلیلی از مؤمنان حقیقی که حق اولاد رسول خدا صلوات الله را رعایت کردند.

رسول‌ خدا صلوات الله فرمود‌: «یا عَلِی اَشْقَی الْاَوَّلینَ عاقِرُ النّاقَةِ‌ وَ اَشْقَی الْاخِرین قَاتِلُکَ» ای‌ علی!‌‌ شقی ‌ترین‌ پیشینیان‌ پی ‌‌کننده‌ و کشنده‌ ناقه‌ صالح‌ است‌‌ و شقی ‌ترین‌ پسینیان‌ کشنده‌ تو است‌. (در مورد روایت فوق ابن‌ شهراشوب گوید‌: ثعلبی‌ و واحدی‌ با اسناد خودشان‌ از عمار و از عثمان‌ بن‌ صهیب‌‌ از ضحاک‌ موضوع فوق را روایت‌ نموده ‌اند و همچنین‌ ابن‌ مردویه‌ با اسناد خودش‌ از جابر ابن‌ سمره‌ روایت‌ کرده‌ است‌ و نیز طبری‌ و موصلی‌ از عمار و از ابن‌ عدی‌ و از ضحاک‌ روایت‌ کرده ‌اند و نیز خطیب‌ در «تاریخ‌ بغداد» از جابر ابن‌ سمره‌‌ و احمد بن‌ حنبل‌ از ضحاک‌ روایت‌ کرده ‌اند (مناقب، طبع سنگی، ج2، ص79)

و نیز رسول‌ خدا صلوات الله حضرت علی علیه السلام را اجمالا به‌ این‌ امر مطلع‌ نموده‌ بود، چون‌ به‌ ثبوت‌ رسیده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلوات الله به‌ او گفت: «سَتُضْرَبُ‌ عَلی‌ هذا» به زودی ضربه‌ ای اینجا میخورد و (اشاره‌ به‌ سر او کرد) «فتُخضَبُ‌ منها هذه‌»، و از آن ضربه اینجا خون ‌آلوده میشود و اشاره‌ به‌ محاسن‌ او نمود. (بحارالانوار، ج42، ص237. همچنانکه در روایت داریم؛ حضرت رسول اکرم صلوات الله در خطبه ‌ای که در فضیلت ماه رمضان ایراد میفرمودند خبر شهادت آن حضرت را دادند. بحارالانوار، ج42، ص190 و191)

و نیز به‌ ثبوت‌ رسیده‌ است که پیامبر صلوات الله به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:

«مَنْ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ قَالَ: عَاقِرُ النَّاقَةِ قَالَ: صَدَقْتَ فَمَنْ أَشْقَى الْآخِرِینَ قَالَ: قُلْتُ لَا أَعْلَمُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الَّذِی یَضْرِبُکَ عَلَى هَذِهِ وَ أَشَارَ إِلَى یَافُوخِهِ». (بحارالانوار، ج11، ص376) میدانی شقیترین افراد از پیشینیان کیست؟ عرض کردند: آن کسی است که ناقة حضرت صالح علیه السلام را پی کرد و کشت. آیا میدانی شقی ‌ترین افراد از پسینیان چه کسی است؟ گفت: نه. حضرت رسول صلوات الله فرمود: آن کسی است که بر اینجا ضربه میزند، و به سر حضرت اشاره کردند.

بالاخره همچنانکه تاریخ گواه است آنچه باید بعد از رحلت رسول خدا صلوات الله با ادامة حاکمیت علی علیه السلام واقع میشد، محقق نشد و در مسیر هدایت تاریخی بشر انحراف ایجاد گشت. ولی ما میدانیم آنچه باید بشود، حتماً میشود. در این فراز میگویی: پروردگارا! مسیر تاریخ را خواستند از مسیری که تو برای بشریت اراده کرده بودی منحرف بکنند، تلاشهایی هم به زعم خود انجام دادند و از آن طریق در عرصة امتحان در زندگی زمینی، شخصیت هرکس معلوم شد، ولی شأن انسان، شأنی است که نمیتواند بدون راه و رسم و فرهنگ علی ا‌بن ‌ابیطالب علیه السلام به ‌سر ببرد و لذا باز به مقصدی که اسلام به او وعده داده ‌است خواهد رسید و ما غم خود را از تغییر مسیری که واقع شد مطرح میکنیم تا روشن شود از سر اهداف خود باز نگشته ‌ایم. آری!

«فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَی الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ إِذْ کَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ». تا آنکه به ظلم ستمکاران گروهی کشته، گروهی اسیر و جمعی دور از وطن شدند و قضای الهی بر آن‌ خاندان مطهر جاری شد، به امید آنکه در ازاء آن سختیها، حسن ثواب و پاداش نیکو برای آنها باشد، زیرا که زمین ملک خداست و به هر کدام از بندگان که خداوند مقدر کرده از آن بهره میدهد و آنها را وارث ملک زمین خواهد کرد و عاقبت نیکِ عالم برای اهل تقوی است و تسلط ظالمین پایدار نیست. و پروردگار ما از هر نقصی پاک و منزه است و وعده او قطعی و محقق الوقوع خواهد بود و ابداً در وعده پروردگار خلاف نیست و او عزیز و حکیم است و لذا هیچ قدرتی در مقابل قدرت و ارادة او وجود ندارد و هیچ واقعه ‌ای بدون حکمت و مصلحت خاص خداوند، در نظام عالم انجام نمیگیرد.

حقیقت نباید فراموش شود...

«فَعَلَی الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا، فَلْیَبْکِ الْبَاکُونَ وَ إِیَّاهُمْ، فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ (فَلْتُذْرَفِ) فَلْتَذْرِفِ الدُّمُوعُ وَ لْیَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یَضِجَّ الضَّاجُّونَ وَ یَعِجَّ الْعَاجُّونَ». پس شایسته است بر پاکان اهلبیت پیغمبر و امیرمومنان علیه السلام گریه کنندگان، گریه کنند و بر آن مظلومان عالم، ندبه و افغان نمایند و برای مثل آن بزرگواران اشک از دیدگان جاری سازند و باید ناله ‌کنندگان ناله و زاری نمایند و ضجه و شیون کنندگان، ضجه و شیون از دل برکشند.

چون چنین انحرافی، انحرافی نیست که بتوان از آن گذشت. زیرا انحرافی است در جهت اصلی مسیر تاریخ و منحرف کردن سرنوشت بشریت و باید با هر وسیله‌ای متذکر آن انحراف شد و دائماً راه سعادت بشریت را مدّ نظر انسانها قرار داد. اگر امروز جوانان دلسوز جهان بپرسند چرا خداوند برای ما راه نجات قرار نداده است، باید متذکر شوند راه نجات توسط اهل قدرت و سلطه بر انسانها در انزوا است و باید به آن رجوع کرد. اگر نمیتوانید اسلام را در همة مناسبات بشری حاکم کنید لااقل نگذارید فراموش شود و این ندبه ‌ها و شیونها یک نحوه ی توجه به حقیقتی است که از منظر بشریت کنار رفته است. و به همین جهت در ادامه عرضه میداری:

«اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْن»؛ کجایند امام حسن و امام حسین و فرزندان امام حسین علیهم السلام... شما در دعای ندبه این نکته را با خودتان در میان میگذارید که پس حالا چی؟ اینکه میگویید: «اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْن»؛ یعنی کجاست سیره و روش حسن و حسین «علیهما‌السلام» و فرزندان معصوم آنها؟ پس معلوم است شما نمیپذیرید که زندگی‌ انسان بدون مدیریت این ‌ذوات مقدسه معنی‌ پیدا میکند. اگرچه دشمنان این خاندان، عده ‌ای را کشتند و عده ‌ای را تبعید و اسیر کردند ولی شما هنوز میگویید: «اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْن» چون تا سیرة معصوم در مناسبات بشری جاری و حاکم نشود، خسارت بزرگ تربیتی و روحی بشر جبران نمیگردد، و ادامه میدهید که:

«صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ». کجایند انسانهای صالح و صادقِ پیوستة تاریخِ هدایت الهی؟ کجایند راههای پیوستة هدایت که یکی بعد از دیگری برای هدایت بشر گمارده شده بودند؟ شما با گفتن این جمله دارید اعلام میکنید راهی را جهت به ثمر رسیدن استعدادهای بشر در تاریخ میشناسید که این راه با حاکمیت معاویه و یزید و مأمون عباسی و امثال آنها محقق نمیشود، و این خیلی فهم میخواهد که انسان بداند راهی هست با خصوصیات خاص، و فرهنگِ جهانخواران، بر خلاف ارادة الهی، فرهنگ پوشاندن آن راه نورانی است و شما میخواهید به حکم وظیفة الهی و بر خلاف ارادة جهانخواران، عامل تحقق راه حاکمیت اولیاء الهی باشید. «سیره و روش انسانهای معصوم؛ مطلوب همة انسانهای شایسته ‌است، چرا که معنی انسان و معنی زندگی، به کمک آنها روشن میشود و برعکس، هرکس به غیر از چنین انسانهایی و به حاکمیتی به غیر از حاکمیت آنها آرام بگیرد، به بدترین نحو خود را تسلیم فساد میکند، فسادی که سراسرِ زندگی و روح او را فرا میگیرد، و شیعه و همه انسانهای هوشیار بر این مسئله واقفند که نباید این راه را گم کنند.»

روی این ‌نکته فکر کنید که امام ‌زمان ارواحنافداه فقط برای آخر دنیا نیست. هر کس در زمانی که مناسبات اجتماعی ‌اش در تحت حاکمیت حق نیست و منتظر آن حاکمیت نباشد و تسلیم حاکمیت باطل بشود، تمام فساد را در رگ و ریشة خود و افراد جامعة خود فرو کرده است و لذا شیعه این توجه هوشیارانه را دائم مدّ نظر دارد که میگویید: «أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ اَیْنَ اَعْلامُ الدّین وَ قَواعِدُ الْعِلْم». کجایند آنهایی که برگزیدگان خدا برای مدیریت نظام بشر بودند، کجا رفتند خورشیدهای تابان و اقمار فروزان و ستارگان درخشانِ حیات بشری، کجایند نشانه‌ های دینداری و پایه ‌های اندیشه و علم.

در این فراز از دعا موضوعِ توجه به رشتة هدایت الهی مورد نظر است و وجود آنها مورد سؤال شما است و شما در بستر تاریخ به‌ جستجو میپردازید که: کجایند نشانه ‌های دینداری و قاعده ‌های دانایی؟ چون میدانید هیچوقت خداوند بشریت را به خود وانگذاشته، بلکه همواره چراغ هدایتی در پیش راه او قرار داده است و حالا که حاکمان ظالمِ جهان مانع ظهور آن نور هدایت شده ‌اند، شما نارضایتی خود را از وضع موجود اعلام میدارید. چون میدانید نظام اَحسنی که ارادة حکیمانة خداوند آن را خلق کرده ظرفیت حاکمیت امام معصومی را دارد که قلب او ظرف معارف قرآن است و مقام باطنی قرآن را که در کتاب مکنون هست آن خانوادة اهل عصمت و طهارت میشناسند و چون جهان ظرفیت حاکمیت چنین کسانی را دارد و خداوند نیز چنین خواسته است، هرکس به کمتر از این قانع شود، به خداوند و به خودش جفا کرده است. (به بحث «نظام اَحسن و آخرالزمان» از کتاب «جایگاه و معنی واسطة فیض» رجوع فرمایید.)

امام صادق علیه السلام میفرمایند: «زمین پا برجا نمیماند مگر آنکه باید روی آن عالِمی باشد که حق را از باطل تمیز دهد». (جلد26 بحارالانوار قسمت «ابواب علومهم») و در راستای همین معارف است که نظر خود را به ذخیره‌ ای از هدایتگران الهی میاندازی و به حضرت بقیة ‌الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف نظر میکنی. عمده آن است که متوجه باشیم حکمت خداوند اقتضا میکند که هیچ نیاز و میلی در نظام الهی لغو و بی‌ جواب نمیماند، حتی نیاز و میل به جنس مخالف را خداوند با خلق ‌کردن جنس مخالف جواب میدهد، چه رسد نیاز به رهبری که بتواند تمام ابعاد فردی و اجتماعی انسانها را در مسیری صحیح قرار دهد و لذا مسلّم جواب چنین نیاز مهمی را با به ‌وجود آوردن انسانی معصوم و آگاه به همة حقایق، داده است. و از همین قاعده مهم یعنی توجه به حکمت الهی است که بزرگان فرموده ‌اند، چون جامعه در زمان غیبتِ امام معصوم علیهم السلام نیاز به رهبری أعْلم و أتْقی و أشْجَع دارد، خداوند چنین فردی را میپروراند و نظر به ولایت فقیه را بر همین اساس قرار داده ‌اند و معتقدند خبرگان ملت باید تلاش کنند چنین فردی را که خدا پروریده است کشف نمایند. البته أعلمیت و تقوا و شجاعتِ بالای آن فرد باعث میشود که خود به خود افراد طالب حق به کمک خداوند او را بیابند. پس متوجه وجود حضرت بقیة‌الله روحی فداه ‌بودن و از خداوند ظهور او را طلب‌ کردن حاکی از یک بصیرت و شعور بالایی است که شیعیان بحمدالله از آن برخوردارند و در دعای ندبه متذکر آن هستند و در راستای چنین بصیرتی است که میگویی: «اَیْنَ بَقِیَّةُاللهِ الَّتی لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَه».

نقش تاریخی امام مهدی ارواحنا فداه

«اَیْنَ بَقِیَّةُاللهِ الَّتی لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَه» کجاست آن «بقیّة‌اللّهی» که عالَم از عترت طاهرة هدایتگران خالی نیست. از «بَقِیَّةُالله» ساده رد نشوید؛ یعنی خدا یک نوری از انوار خودش را در این عالم باقی گذاشته است. و ما را بدون ‌آن نور که جلوه و خلیفة اوست در این عالم رها نکرده ‌است، یک انسان کاملی را گذاشته است که ما از حضور خدا در زندگی محروم نباشیم و خدایی ‌بودن خود را میتوانیم به کمک آن «بقیّة‌الله» تأمین کنیم. (ابن حجر در صواعِقُ الْمُحْرِقِه ص98 آورده که رسول خدا صلوات الله فرمودند: «لَیبْعَثُنَّ اللهُ رَجُلاً مِنْ عترتی ....یمْلَأُ الاَرْضَ عَدْلاً» خداوند مردی از اهلبیت مرا بر میانگیزاند... و زمین را از عدل پر میکند.) کجاست آنکه خداوند باقی ‌اش گذارده برای بلوغ تاریخ بشر که؛ «لاتَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَه»، زمین از او که از سلسلة عترت هدایتگران و خانوادة پیامبر صلوات الله است خالی نیست. و نه تنها از قبیلة ستمگران نیست، بلکه؛ «اَلْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِالظََّلَمَة». کسی است که ریشة ظالمان را قطع میکند و نسل ستمگران به وسیله او منقطع میشود.

باید هوشیاری به خرج بدهید و کمی حوصله کنید تا جملاتی را که در فرهنگِ دینی ما تکرار میشود درست بفهمیم، روح این جملات را متأسفانه بعضاً متوجه نمیشویم و چون نمی ‌فهمیم آنطور که باید و شاید به نشاط نمیآییم، سعی کنیم آرام ‌آرام بفهمیم و به نشاط آییم و به سادگی از آنها نگذریم. «آری همانطور که خیانت است، انسانها را به آرزوها و آرمانهای خیالی مشغول کنیم و از واقعیات زندگی خارج نماییم، این نیز خیانت بزرگی است که انسان را از واقعیات بزرگِ زندگی‌ غافل نگه داریم و به بهانه ارتباط با واقعیت، انسان را در پایین ‌ترین سطح واقعیت قرار دهیم و نگذاریم استعدادها و انرژیهای عقلی و قلبی او به سوی عالیترین واقعیات و آرمانهای بزرگ سیر کند.»

آثار غفلت از موعودِ موجود

توجه به‌ ربوبیت خدا و توجه به نبوت و امامت و توجه به حضور امام ‌زمان ارواحنافداه، توجه به واقعیّات موجود است ولی توجه به واقعیّاتی که در عین موجود بودن، متعالی است. امام مهدیِ ما روحی فداه، موعودِ موجود است. فرهنگی که گفت موعود هست ولی این موعود؛ الآن موجود نیست، در ساختار معرفتی خود دچار مشکل میشود و در ادامه فرهنگ معنوی خود دچار تناقض شده است. تقریباً همه ی ادیان معتقد به موعود هستند، ولی این عقیده به تنهایی، بشر امروز را و امروز بشر را نجات نمیدهد! موعود خداوند غایت زندگی فردی و اجتماعی بشر است و غایت هر چیز در مرتبة خودش موجود است و افراد و جوامع باید تلاش کنند تا به آن مرتبه دست بیابند.

آری! واقعیتِ متعالیِ موجود، زمینه ظهور میخواهد نه آنکه بعداً موجود شود و بیاید. موعود ما الآن هست، (به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع بفرمایید.) شما موانع را برطرف کنید تا او ظاهر شود ولی در هر حال و در عین غیبت، در حال تأثیر گذاری است، چون موجود است. بشر وقتی که از موعودِ موجودش -که خدا او را در زندگی بشر گذارده- غفلت کند در واقع از زندگی واقعی محروم میشود، و این‌ مسئله روشن است. آنهایی که انسان را از واقعیّات متعالی جدا میکنند، خودشان برای خود بزرگیهای دروغین میسازند و به کمک تبلیغات، آن ‌را به بشر تحمیل میکنند و میخواهند که انسانها از آنها تبعیت کنند. آنهایی که ما را از افق بلند تاریخِ زندگیِ انسانِ معنوی فاصله میدهند آیا خودشان پیشنهادی جز پذیرفتن وضعیت موجود جهان دارند؟ پذیرفتن وضع موجود جهان که پذیرفتن زشتیها و پلشتیهاست! آیا تسلیم ‌شدن در مقابل قدرتهای دروغین جهان و در نتیجه انحطاط انسان در همه ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیست؟

پس واقعیّات بزرگ و متعالیِ موجود در عالم را که وعدة بزرگ الهی است، نباید فراموش کرد. یکی از آثار ظهور حضرت بقیة‌الله روحی فداه به عنوان وعدة بزرگ خدا؛ ریشه‌کن‌ کردن موانع خدا پرستی است و لذا بر مبنای تمنّای تحقق این وعده ندا سر میدهی: «اَینَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِالظََّلَمَة». آنچه ممکن است از آن غفلت شود این است که متوجه نباشیم همین که تسلیم قدرتهای غیرالهی، به عنوان «واقعیت» شدیم، فقط تسلیم نشده‌ایم، بلکه تمام فرهنگ زشت آنها ‌را، فرهنگ حقیقی پنداشته ‌ایم؛ به این دلیل است که میگوییم این جهان در شرایطی که هم اکنون در شرایط غفلت از موعودِ موجود به ‌سر میبرد، چون خود را از انتخابهای آینده ‌ساز، محروم میکند در واقع، خود را از بین میبرد. جهان بی ‌موعود –به جهت انتخابهای غلطی که انجام میدهد- در همان لحظه شروعش، رو به نابودی است و جهانی که موعود خودش را بشناسد و نظر خود را از او بر نگیرد، هر لحظه زنده است، زیرا انسانها همین حالا دو شکل زندگی میکنند و آنکه موعودِ موجود ندارد، همین حالا گرفتار بودن در پوچیها را زندگی پنداشته است.

پس واقعیّات بزرگ عالم هستی را نباید فراموش کرد، به همین جهت شما در دعای ندبه میگویید: «اَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِاِقامَةِ الْاَمْتِ وَ الْعِوَج» کجاست آن امیدی که منتظریم هر کجی و انحرافی را راست ‌کند.

این توجه، توجه به واقعیتی بسیار فعّال و مؤثّر و جهت ‌دهنده است، حال چه این توجه به «حضور» غائبانه او باشد، و چه این توجه و امید به «ظهور» او در آینده باشد. این قسمت از دعای ندبه موجب میشود تا از واقعیتهای متعالی زندگی غافل نباشیم و تسلیم ظلمات آخرالزمان نگردیم. همین حالا یک نگاهی داشته باشید به جوانی که به معنای واقعی منتظِر است. ملاحظه کنید او هم اکنون چه احساسی در زیر این آسمان دارد. وقتی دل انسان به وجود مبارک امام منتظَر ارواحنافداه به عنوان آرمانی ‌ترین انسان که در اوج کمال انسانی است، نظر کند -امامی که هم اکنون هست، نه اینکه بعداً میآید- چنین دلی با جلب نظر مبارک آن حضرت، هم اکنون در مبادی میل خود از کجی راست میگردد. اگر شما میبینید انتظار برای بعضیها حیاتبخش نیست برای این است که یا اصلاً جایگاه موعود را در زندگی فردی و اجتماعی نمی ‌شناسند، یا چگونگی موجود بودنش را نمی‌ فهمند. انتظار حقیقی همین حالا مبادی میل انسان منتظِر را عوض میکند. همینکه نظر به وجود مبارک موعود بیندازد و معنی او را بفهمد و روی این اعتقاد کار کند و جایگاهش را در هستی پیدا کند، به کمک نور مقدس آن حضرت کجیهایش راست میشود اصلاً جنس امام موعود روحی فداه در همه ی هستی اقامة اَمْت و عوَج، یعنی راست ‌کردن هر کجی و عیب است، چه در شخصیت فرد و چه در گسترة اجتماع و چنین انسان منتظِری شایستگی برای سربازی در رکاب موعود، بعد از پایان غیبت او را پیدا میکند. چنین دلی را زشتیها و کجیهای زمانه نمیرباید. آیا چنین انسانی را تهاجم فرهنگی میتواند بدزدد؟

احساس حضور در اردوگاه حاکمیت حق

«دل جوان منتظرِ امام زمان روحی فداه، هم کجیها را میشناسد -چون با زمانة غافل از امام معصوم علیه السلام آشتی نکرده و به آن تن نمیدهد- و هم خود را عضو فعال مدیریت بزرگ الهی برای حاکمیت حق در متن تاریخ میشناسد و خود را در چنین اردوگاهی احساس میکند». این حرف نباید فقط در یک قالب احساساتی برای ما مطرح باشد. اول باید وجود امام زمان ارواحنافداه برای ما ثابت شود و بعد چگونگی وجود و حضور آن حضرت در هستی بررسی گردد، تا نقش انتظار در زندگی ما مؤثر بیفتد. تنها با شعار دادن، چیزی حل نمیشود. دعای ندبه؛ فرهنگ عده ‌ای است که بودن امام را میشناسند و عزمشان، عزم ارتباط واقعی با سیره و سنت امام زمان روحی فداه است.

«انسانی که احساس حضور در اردوگاه حاکمیت حق را داشته باشد، این انسان هم اکنون خودش یک اَبَرمرد است. او خودش را سرباز آن کسی میداند که عصاره همه ی رهبریهای باشکوه و حق گرای تاریخ است». برخی از جوانان عزیز که هم اکنون در حالت حضور در اردوگاه حاکمیت حق به ‌سر میبرند، در چهر‌ه ‌شان نور شکوه رهبری الهی با همه کبریایی ‌اش نمایان است. مسلّماً سرباز چنین کسی که عصاره ی همه پیامبران و اولیاء است، خودش اَبَرمرد است. آیا چنین سربازی همان اراده مصمّم و زلالی نیست که چون پاره ‌های فولاد تیز و برنده است؟ (حضرت امام باقر علیه السلام در توصیف حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه و یارانشان میفرمایند: «و مثل اینکه من آنان را میبینم در حالیکه عدة نفراتشان حدود سیصد و خرده ‌ای است که به سمت نجف به طرف کوفه سرازیر میشوند، دلهایشان از نظر نیرو و قدرت همچون پاره ‌های آهن سخت و محکم است و جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ، آن حضرت را یاری میکنند، ترس و وحشت به فاصلة یکماه راه، پیشاپیش او و پشت سر او، دشمن را فرا میگیرد و خداوند او را با پنج ‌هزار فرشتة علامتدار کمک و یاری میکند. بحارالانوار، ج52، ص343) و لذا روی این جمله باید فکر شود که:

«در دوران غیبت -وقتی که امام معصوم حاکم نیست- هرکس، به غیر از منتظران واقعی، یا زبون و منفعل و ستم‌ پذیر است و یا ستمگر.» هرکس که میخواهد باشد، اگر به چیزی پایینتر از برترین وعدة خدا، خودش را مشغول کرده باشد، نمیتواند ستمگر و یا ستم ‌پذیر نباشد. مسئله ولایت فقیه و نظام اسلامی بر این اساس که نباید هضم اردوگاه کفر جهانی شد، به‌وجود آمده است که لااقل حالا که خود امام معصوم علیه السلام حاکم نیست، فکر ائمه علیهم السلام توسط کارشناس آگاه به احادیثِ آن عزیزان یعنی فقیه، در جامعه جاری باشد و انتظار، از این طریق معنی عملی به خود بگیرد و زمینة حاکمیت امام معصوم علیه السلام فراهم گردد.

«اَیْنَ الْمُرْتَجی لِاِزالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوان»؛ کجاست او که امید داریم اساس ستمگریها و دشمنیها را از بین ببرد؟

آیا کسی هست که با جان و دل این جمله را نگوید و بتواند زیر این آسمان، جان و قلبش را زنده نگهدارد و گرفتار سیاهکاریهای ستمگران نشود؟ این یک جمله نیست، یک فرهنگ بزرگ در این جمله مطرح است. در این فراز از دعا میگویی: کجاست آن امید ما برای از بین بردن ستم و ستمگران و هرگونه دشمنی با حق. این سخن کسی است که متوجه است تاریخ زنده است و به سوی یک حقیقت نهایی سیر میکند و لذا به واقعیات ساختة دست ستمگران، بعنوان سرنوشتی که نمیتوان از آن فرار کرد، تن نمیدهد. شما برای اینکه بفهمید از این جمله چقدر کار میآید یک نگاه به دنیای امروز بیندازید. چطور شد که بشریت به این روز افتاد؟ ریشة این همه تسلیمِ ‌فرهنگِ باطلِ غرب ‌شدن، در کجاست؟ همه مردم دنیا که نمیخواهند اینقدر بد باشند و حقیقتاً این ‌قدر بد نیستند، ولی چرا ستم اینهمه قوت دارد و تمام مناسبات انسانها را تحت تأثیر خود قرار داده است؟ چرا ستم چهره حقّانیّت به خود گرفته است؟ برای اینکه طلب و تمنّای نابودی ظلم و دشمنی در بشر فرو نشسته و هرکس مشغول زندگی خود شده است، لذا برای اینکه تو گرفتار این فرسودگی و پوچی نشوی، میگویی:

«اَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَ السُّنَن». کجاست آن ‌کس که برای تجدید و احیاء فرائض و سنن الهی ذخیره شده است؟ وقتی چنین آینده ‌ای در صحنه آرزوها و آرمانهای انسانها زنده ماند، هرگز ستم و دشمنی پا نمیگیرد. شما در این جمله میگویید: کجاست آن ذخیرة الهی که برای برگشت جهان به سوی سنن و آداب و قوانین خدا ذخیره شده است. آری این سخن، سخن چشمِ واقعیت ‌بینی است که واقعیتها را فقط در حد حرکات وضع موجود نمی ‌‌نگرد، بلکه کمی سرش را از واقعیتهای وضع موجود بالاتر برده است و به ذخیره ‌های عالم هستی نیز نظر انداخته است و تلاش ‌میکند زمینة تأثیر آن حضرت را در نظام بشری هر چه بیشتر فراهم کند تا إن ‌شاءالله به ظهور و تأثیر نهایی‌ آن حضرت منجر شود. همچنانکه در این فراز متذکر میشوید، ما معتقدیم جهان ظرفیت حاکمیت امامی را دارد که واسطة فیض بین زمین و آسمان است و خداوند آن حضرت را برای بشریت ذخیره کرده، و بشر هنوز خود را برای ظهور نهاییِ آن ذخیرة بزرگ آماده نکرده، هرچند استعدادِ داشتن چنین حاکمیتی را دارا است، و توجه به دعای ندبه وسیلة به فعلیت درآوردن آن استعدادهاست که منجر به ظهور مقدس امام زمان روحی فداه میشود که ظهور مجدد دینداری است با آن لطایفی که اهل ‌البیت علیهم السلام متذکر آن هستند، و نه دینداری خشک و تند و قالبی که امثال سلفیها و طالبانیها میخواهند به صحنه بیاورند. لذا در ادامه میگویی:

«أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِیعَةِ، أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْکِتَابِ وَ حُدُودِهِ، أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ». کجاست آن‌ کسیکه برای برگردانیدن ملت و شریعتِ مقدس اسلام به مسیر اصلی ‌اش، برگزیده شده است؟ کجاست آن‌ کسیکه آرزومندیم قرآن و حدود و قوانین آن را در فرهنگ بشری زنده و احیا کند؟ کجاست زنده ‌کنندة نشانه ‌های دین و اهل آن؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: «خداوند زمین را پس از موت، به وسیلة قائم زنده میگرداند و مراد از موت زمین، کفر و جور اهل آن است و شخص کافر همان مرده است». (کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، ص376) از امیرالمؤمنین علی علیه السلام داریم: «وَ یُحْیِی مَیِّتَ الکِتابِ وَ السُّنَّةِ». (نهج‌البلاغه، خطبه 138) امام مهدی (ارواحنافداه) کتاب و سنت را که مرده است، زنده میکند.

در عصر مهدوی، جهان با احیای اسلامی جدید و نوسازیِ دینی مواجه خواهد شد. امام صادق علیه السلام میفرمایند: «یَهدِمُ ما قَبْلَه کما هَدَمَ رسول‌الله و یَسْتَانِفُ الاسْلامَ جَدیداً». (بحارالانوار، ج52، ص352- نعمانی، الغیبة، باب13، ص231) مهدی (روحی فداه) بدعتهای ساختگی قبلی را به‌ کلی نابود مینمایند و آنطور که رسول‌الله (ص) رسوم قبلی را نابود فرمودند و طوری اسلام به صحنه میآید، که گویا اسلام جدیدی آورده است. راستی اگر دین از مسیر خود خارج نشده بود و تبیین و اجرای آن در خانة وحی قرار میداشت، امروزه سرنوشت جهان اسلام این‌چنین بود که هست؟ آیا اسلام توان و قدرت آن را ندارد که مسلمانان را به قلة عظمت و کمال برساند، و یا اسلام آنطور که باید و شاید در مناسبات مسلمانان حاکم نیست؟ ما در این فراز به دو نکته اشاره داریم؛ یکی اینکه اسلام از مسیر اصلی خود خارج و لذا ملت و شریعت از نشاط و تحرک خود خارج گشته است، دیگر اینکه اگر حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه ظهور کنند ملت و شریعت احیاء میشوند و اسلام در بستر اصلی خود قرار میگیرد و عظمتهای اسلام در همة ابعاد خود به نمایش میآید. عمده آن است که دائماً توجه خود را به وجود مقدس آن حضرت جلب نماییم.

امام زمان ارواحنافداه خشم بزرگ خدا برای کفار

«اَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدین

کجاست آن خردکننده شوکت و شکوه تجاوزگران.

اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَ النِّفاق

کجاست منهدم کنندة سازمانهای شرک و نفاق.

أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ

کجاست نابود کنندة اهل فسق و عصیان و ظلم.

أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشِّقَاقِ

کجاست آنکه نهال گمراهی و دشمنی و عناد را از زمین بر میکند.

در اینجا هست که متوجه میشویم نباید با حاکمیت اسلام، دشمنیها در جامعة جهانی غلیظ تر شود، چراکه اسلام حقیقی پیام ‌آور صلح و دوستی است. آری اگر عدة قلیلی میمانند که بر خشونت دامن میزنند، ولی در شرایطی که اسلام ناب حاکم شود مرز آن عدة قلیل از بقیة مردم جدا میشود، چگونه میتوان پذیرفت که عده ‌ای به نام بازگشت به اسلام هرکسی که به غیر آنها فکر میکند را واجب ‌القتل بدانند و یا عده ‌ای آنچنان در توهّم خلوص فرو روند که فقط خود را شیعه بدانند و از آن صفا و صمیمیت که باید بین مسلمانان باشد، هم خود را محروم کنند و هم جامعه را؟

أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاءِ

کجاست آنکه آثار اندیشه باطل و هواهای نفسانی را محو و نابود میسازد.

أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْکِذْبِ وَ الإفْتِرَاءِ.

کجاست آنکه نابود کنندة دامها و دسیسه ‏های دروغ و افتراء.

أَیْنَ مُبِیدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ.

کجاست هلاک ‌کننده و نابود کنندة متکبّران و سرکشان عالم.

اَیْنَ مُسْتَأصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَ التَّضْلیلِ وَ الْاِلْحاد»

کجاست آنکه هر عناد و لجبازی و گمراهی و بی ‌دینی را ریشه ‌کن میکند؟

همة اینها میرساند که زندگی زمینی اگر بر اساس اسلام حقیقی مدیریت شود، بهشت پاکیها و صمیمیت ‌ها و تعالیها است. حضرت ولی‌عصر روحی فداه فقط نسبت به کفار معاند مظهر صفات جلال حق میباشند که چون آن حضرت قیام کنند قدرت دروغین اهل کفر و نفاق در هم میریزد. همچنانکه قبلاً عرض شد؛ راوی از امام صادق علیه السلام در بارة سیره و روش حضرت مهدی ارواحنافداه سؤال میکند؛ و حضرت میفرمایند: «همان کاری که رسول خدا صلوات الله انجام داد او هم انجام میدهد، آنچه از آثار بدعت و شرک و گمراهی پیش از ظهور او پدید آمده از میان میبرد، همچنانکه رسول خدا صلوات الله اساس جاهلیت را منهدم کرد.» (بحار الانوار، ج52، ص352) راستی این بی ‌حرمتی به خدا نیست که تصور کنیم خدا انسانها را با ستمگران واگذارده و برنامه ‌ای برای دفع ستمگران و حاکمیت حق نریخته است؟ و آیا این بی ‌حرمتی به گوهر انسان نیست که امنیت ستمگران را به بهانه اینکه «خشونت به هر شکل مردود است»، پذیرا شویم؟

آیا خداوند جریانی را در این عالم قرار نداده است تا ریشه این شرک و نفاق و عناد را بکَند، تا ما با او همدست و همداستان شویم؟ شما در این سخنان بر این اعتقاد بزرگ باقی مانده ‌اید و پای میفشارید که جریانی در عالم هست و این جریان ریشة همه بدیها را میکَند و ما در عین آمادگی، در انتظار همراهی با او هستیم، جریانی که خداوند در بنیه تاریخ بنا نهاده و انسانها منتظر اویند. امام ‌زمان ارواحنافداه فریب این شعارها را نمیخورد که «همه جا باید لبخند باشد و دورة خشونت گذشته ‌است». شما میدانید که در دوره امام‌ زمان روحی فداه ستمگران ریاکار اگر توبه هم بکنند توبه ‌شان پذیرفته نیست؛ (بحارالانوار، ج52، ص176) دیگر در آن زمان به اهل کفر فرصت داده نمیشود، همه آنهایی که تا آن زمان هنوز بر فساد خود باقی ‌اند، کشته میشوند. (از حضرت صادق علیه السلام هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِیه وَ جَرَّدالسَّیف وَ لَمْ یَأخذ مِنَ النّاسِ وَ لَم یُعْطِهم اِلاّ بالسَّیْفِ» یعنی؛ چون قائم ما قیام کند، دیگر تقیه تمام میشود و شمشیر را از غلاف بیرون میآورد و حقی را نمی ستاند و به صاحب حقی نمیرساند مگر با شمشیر. بحارالانوار، ج 24، ص 47) و همانگونه که افرادِ منتظِر تمام آرزوهایشان را ظهور امام‌زمان روحی فداه قرار داده ‌اند و نمیتوانند به طرف ایشان جلب نشوند، طرف مقابل هم دیگر نمیتواند پا به ‌پا و تعلّل کند. آن زمان، زمانی است که ظلم باید ریشه ‌کن شود و نفاق نمیتواند حیات داشته باشد. چون بشر طالب شرایطی است که به پاکی زندگی کند و به پاکی عبادت نماید.

فرهنگ معنوی بشر فرهنگی است که باید به ثمر برسد. شما روی این مطلب فکر کنید که در زمان ظهور، کارهای نیمه کاره انبیا و اولیا باید به نتیجه نهایی برسد. آنجا دیگر قصه، ‌قصة ابوسفیان نیست که به این طرف خندق بیاید و منافقانه انقلاب پیامبر رحمت را برباید. آنهایی که به خدا چنین گمان زشتی دارند و معتقدند در این دنیا، هم ما هستیم و هم این ستمگران و باید یک طوری با آنها کنار بیاییم و آنها را به رسمیت بشناسیم، آیا به ‌جهت چنین پندار زشتی نیست که چوب ستم را بر سر و پشت خود میپذیرند؟ آیا واقعاً خدا چنین کاری را بنا گذاشته است، یا ما خودمان برنامة حاکمیت ستم را پذیرفته‌ایم؟ آیا کسانیکه گمان کرد‌ه ‌اند خدا آنها را به ستمگران واگذاشته است و به حیاتی بالاتر نمیاندیشند، خودشان بهترین وسیله برای تحقق فرهنگ ستم نیستند؟ مبلّغ حاکمیت ستم کسی است که معتقد باشد دیگر خدا ما را با همین ستمگران واگذاشته ‌است. این شخص قدرت موجود ستمگران را میپذیرد، نه قدرت معهودِ الهی را.

حضرت علی علیه السلام در وصف حضرت مهدی ارواحنافداه میفرمایند: «او میلها و هواهای نفسانی را به هدایت و رستگاری برمیگرداند، موقعی که مردم هدایت را به هوای نفس تبدیل کرده باشند، و رأی را به قرآن برمیگرداند موقعی که مردم قرآن را تابع رأی و میل خود قرار داده باشند». (ینابیع‌الموده، ص437) پس ملاحظه میفرمایید که خداوند به ما افق دیگری را نشان داده ‌است که در آن افق، برتری با اولیای خداست و نه با دغلکاران و خونریزان. لذا با تمام امید میگوییم:

«اَیْنَ مُعِزُّ الْاَوْلیاء وَ مُذِلُّ الْاَعْداء»

کجاست آن‌ کسیکه اولیای خدا را عزیز و دشمنان خدا را خوار میکند؟

«اَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوی»

کجاست آن ‌کسیکه مردم را بر گرد نور تقوی و ایمان جمع میکند؟

کجاست آن کسیکه فرهنگ انسانِ با تقوی را جهت مناسبات انسانها در جامعه، تدوین میکند؟

زیرا ما نمیتوانیم فرهنگ کفر را به عنوان فرهنگ اصلی تاریخ بپذیریم و نسبت به حاکمیت حق بی‌ تفاوت باشیم. در چنین فرهنگی است که انسان اگر نتواند وضع کفر را به ‌هم بزند لااقل هرگز همرنگ کفر نمیشود و در آن صورت یک قدم به سوی رهایی به جلو برداشته است و میفهمد حاکمیتی در پیش است که حکم خدا را از آسمان برای بشر میآورد و نمیگذارد همانند وضع موجود، راه بشر به سوی آسمان بسته شود، بلکه جهان را براساس تقوی حرکت میدهد. غفلت از دو چیز فاجعه ‌آمیز است. غفلت از ناپایدار بودنِ فرهنگ ظلم، و غفلت از حتمی ‌بودن حاکمیت جهانی اسلام. این دو غفلت موجب سستی در تصمیم ‌گیری و عامل ادامة بحران خواهد بود و در نتیجه به آن شرایطی که زمینة ظهور تمدن اسلامی توسط حضرت مهدی روحی فداه است دست نمییابیم و در فرازهای اخیر دعا خود را از این خطر میرهانیم، چون میدانیم خداوند چنین سرنوشتی را برای جهان اسلام اراده کرده است که اولیاء الهی عزیز و دشمنان خدا ذلیل و شرایط حاکمیت تقوا فراهم گردد.

پس باید خود را هرچه بیشتر برای تحقق آن شرایط آماده کنیم، شرایطی که امام سجاد علیه السلام در وصف افراد آن میفرمایند: «وقتی که قائم آل محمد «صلوات ‌الله ‌علیهم» قیام کند خداوند جل جلاله هرگونه نقاهت و بیحالی را از شیعیان ما برطرف میکند و دلهایشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم میگرداند که نیروی هریک از آنان نیروی چهل مرد میباشد و آنان فرمانداران و بزرگان روی زمینند». (بحار الانوار، ج52، ص317) و یا همانطور که امام باقر علیه السلام میفرمایند: «وقتی که امر ما انجام گیرد و مهدی ما آید، هریک از شیعیان ما از شیر دلیرتر و از نیزه چابکتر و مؤثرترند، و دشمنان ما را به زیر دو پای خود میآورند و پایمال میکنند ...». (بحار الانوار، ج52، ص318)

ادامه دارد...