... ادامه از قبل :

چنانچه ملاحظه میفرمایید در آیه 57 سوره فرقان میفرمایند: «قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً»، ای پیامبر بگو: در مورد قرآن و رسالت خود چیزی نمیخواهم مگر آن‌ کسی که بخواهد راه پروردگارش را بگیرد، یعنی اجر رسالت من همان کسی است که به سوی پروردگارش سیر میکند، یعنی شکرانة این کار از ناحیة خدا، خود این شخص است که راه پروردگار را پیشه کرده است. پس از طرفی فرمود: اجر رسالت من مَودّة فی‌القربی است، از طرفی دیگر میفرماید: اجر رسالت من آن کسی است که راه خدا را پیشه کند. پس معلوم است ذی‌القربی راه خدایند و هر کدام همان کسی هستند که به نحو مطلق راه الهی را پیشه کرده ‌اند، چون کسی که در حدّ محدودی راه الهی را پیشه کرده است نمیتواند اجر رسالت باشد، چون اجر رسالت و قرآن باید چیزی در حدّ قرآن و رسالت باشد و کسی که تماماً و در تمام ابعاد اتخاذ سبیل اِلی رَبّه کرده باشد مصداق کامل اجر رسالت است که همان ائمه معصومین علیهم السلام و در حال حاضر حضرت صاحب‌الزمان ارواحنافداه هستند.

ابن‌عباس نقل میکند که چون آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» نازل شد، اصحاب عرض کردند: یا رسول‌الله! أقربای شما که خدای ‌تعالی مودّتشان را بر ما واجب کرده چه کسانی ‌اند؟ حضرت فرمودند: علی و فاطمه و فرزندان ایشان، و این مودّت را که نام بردم، مزد من نیست بلکه برای آن است که به ‌وسیلة آن، از آنان پیروی شود و موجبات سعادت دنیا و آخرت خود را فراهم سازند و لذا فرمود: «... مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ...» و این مودّت اقربای من برای شماست. (کفایةالخصام، ص 395، نقل از شرح دعای ندبه آقای علوی طالقانی)

با تدبر در همین آیات است که در آخر این فراز از دعا به خداوند عرضه میداری: این خانواده هستند که راه به سوی تو و وسیلة جلب رضایت تو میباشند. پس از توجه به مقام نبوت نبی اکرم صلوات الله و عنایاتی که خداوند به آن حضرت فرمود و امکاناتی که برای حفظ و ادامة دین او مرحمت فرمود، دعای ندبه وارد فراز بعدی میشود که آن عبارت است از توجه به مقام امیرالمومنین علی علیه السلام و نقش آن حضرت در حفظ و ادامة اسلام.

جایگاه تاریخی و نقش هدایتگرانة حضرت علی علیه السلام

سپس در ادامة دعا اظهار میداری: «فَلَمَّا انْقَضَتْ اَیّامُهُ اَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِب (صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا) هَادِیاً إِذْ کَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» وَ قَالَ «مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ».

و هنگامی که دوران عمر پیغمبرت سپری گشت، وصی و جانشین خود یعنی علی ‌بن ‌ابیطالب «صلوات‌الله ‌علیهما و آلهما» را به هدایت امت برگماشت. چون آن پیامبر علیه السلام منذر بود و برای هر قومی هادی و هدایتگری هست. پس رسول اکرم صلوات الله در حالیکه همه امت در پیش او بودند فرمود: «هرکس که من مولا و سرپرست و پیشوای او بودم، پس از من علی مولای او خواهد بود. بارالها دوست بدار هر که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن بدارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و خوار ساز هر که علی را یاری نکند و نیز پیامبرت فرمود هرکس من پیامبر او هستم علی، امیر و فرمانده اوست».

چنانچه در تاریخ ملاحظه فرمایید؛ بعد از اینکه فرصت پیامبر صلوات الله تمام گشت؛ کار امیرالمؤمنین علیه السلام شروع شد و آن حضرت را بنا به دستور خداوند جانشین خود قرار داد تا راهنمای امت باشد، زیرا او تنها بیم ‌دهندة امت بود و هر قومی را راهنمایی است. (امام باقر علیه السلام دربارة آیه 7 سوره رعد که میفرماید: «اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» فرمودند: «منذر، رسول‌ خدا صلوات الله است و هادی، علی علیه السلام است، و در هر زمانی امام و پیشوایی از ما، مردم را به آنچه که پیامبر صلوات الله آورده است هدایت میکند. (بحارالانوار، ج 23، ص 5))

غدیر؛ وعدة خداوند برای حفظ اسلام ناب

پس از آنکه پیامبر صلوات الله در آخرین حج در هر فرصتی که پیش میآمد توجه مردم را متوجه عترت خود میفرمودند و به عدم انفکاک بین کتاب خدا و اهل‌البیت علیهم السلام متذکر میشد، بالاخره حضرت جبرائیل علیه السلام نازل شد و دستور خدا را اعلام داشت که ای پیامبر؛ حرف اصلی را بزن که فرصت دارد از دست میرود و لذا در روز 18 ذیحجه سال دهم هجری آیه نازل شد که: «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی القَوْمَ الْکافِرین».(سوره مائده، آیه 67)

ای رسول خدا، برسان به مردم آنچه بر تو نازل شده از طرف پروردگارت و اگر نرسانی، رسالت خود را انجام نداده ‌ای، و خدا تو را از مردم و خطرات و توطئه ‌های آنان حفظ میکند، که خدا کافران را هدایت نمیکند و نمیگذارد نقشه ‌هایشان به نتیجه برسد. از این آیه نکات زیر به ‌دست میآید:

1- آیه دستوری است به رسول‌الله صلوات الله همراه با تأکید و تهدید، که اگر آنچه باید ابلاغ کنی، انجام ندهی و ابلاغ نکنی، کار رسالتت را انجام نداده ‌ای. و نیز وعده ‌ای به رسول‌الله صلوات الله هم هست، که خدا او را از خطر مردم محفوظش میدارد، حال سؤال این است که آن خطر چه بوده است؟

الف- خطر اهل کتاب نیست ، چون در سال دهم هجری اهل کتاب دیگر قدرتی نداشتند. و از طرفی مسلّم خطری بوده است که رسول‌الله صلوات الله را نگران کرده و خدا هم نفرمود خطری نیست، بلکه فرمود: او را از خطر حفظ میکند.

ب- خطر از برای جان خودشان هم نبوده است، چون پیامبر اسلام در طول حیات خود ثابت کردند هرگز از فدا کردن جان خود هراس نداشته است.

ج- پس باید خطرِ سرکشی و عصیان اعراب متعصب بوده باشد که برایشان ارزشهای قومی و مادی ملاک بوده است و نه ارزشهای الهی. و لذا پیامبر صلوات الله نگران بودند که با طرح رهبری علی علیه السلام مقابلة آن عده از مسلمانانِ متعصب در قومیت، نگذارد کار به نتیجه برسد، و به ظاهر هم پیش بینی پیامبر صلوات الله درست بود، ولی خداوند حضرت را امیدوار کردند که در نهایت نقشه آنها خنثی میشود و نمیتوانند مسیر هدایتی را که به عهده حضرت علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت است از مسیر اسلام جدا کنند و خداوند در واقع به آن حضرت امید داد که بالاخره سخت ‌گیریهای جریان سقیفه، راه را به انتها نمیبرد.(به بحث «یک قدم تا ظهور ، ص249» از کتاب «جایگاه و مقام واسطة فیض» رجوع فرمایید.)

2- به تعداد 119 نفر از صحابه و از جمله مالکی، طبری، ثعلبی اذعان دارند که آیه در شأن علی علیه السلام نازل شد و پس از نزول آیه رسول خدا صلوات الله همه را در محل غدیر جمع کردند و فرمودند: «اَلَسْتُ أولی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ» آیا من -طبق آیه 6 سوره احزاب که میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»- نسبت به شما بـرای تعیین تکلیف شما از شما مقدم و اَوْلی نیستم، که مسلّم این اولویت، اولویت از تمام جهات است و در مورد ولایت علی علیه السلام هم همین ولایت اراده شده است و همه فریاد زدند «بلی یا رسول‌الله»، باز جمله را تکرار فرمودند و مردم هم همان جواب را دادند. سپس فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاه، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، هرکس من سرپرست و ولی او هستم پس این علی هم سرپرست اوست. خداوندا! ولایت کسی را بر عهده بگیر که او ولایت علی را بر عهده دارد و دشمن باش کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن کسی را که علی را یاری کند، و یاور مباش کسی را که علی را یاری نکند.

به گفتة علامه امینی «رحمة ‌الله ‌علیه» آنچنان سند این روایت در متون روایی اهل سنت محکم است که اگر بنا باشد حدیث غدیر مورد شبهه قرار گیرد، در دنیا هیچ امری قابل اثبات نیست، چون هیچ قضیه ‌ای مانند قضیه غدیرخم روایات و اسانید ندارد.(ترجمه الغدیر، ج 1، ص 307) مولوی در این باره میگوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد / نام خود و آن علی مولا نهاد

گفت : هرکس را منم مولا و دوست / ابن عم من علی ، مولای اوست

کیست مولا، آنکه آزادت کند / بند رقیت زپایت برکند

چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است

ای گروه مومنان شادی کنید / همچو سرو و سوسن آزادی کنید

و نیز اشعار حسّان ‌بن ثابت در مورد غدیر که همان روز سروده و خدمت رسول ‌خدا صلوات الله عرضه میدارد، شرایط روحی و فکری و فرهنگی آن زمان را نشان میدهد که به عنوان نمونه نظر شما را به چند بیت آن جلب مینماییم.

یُنــادِیهِمْ یَـوْمَ الْغَدیرِ نَبِیُّهُـمْ / بِخُـمّ فَاَسْمِعْ بِالرَّسُـولِ مُنادِیا

در روز غدیرخم، پیغمبر این قوم، قوم را ندا میکند، و چقدر ندای این پیغمبر که منادی است، شنیدنی است.

وَ قَدْ جاءَهُ جَبْرِیلُ عَنْ اَمْرِ رَبِّهِ / بِاَنَّکَ مَعْصُــومٌ فَلا تَکُ وانِیـا

در حالیکه جبرائیل به امر پروردگارش آمده بود و چنین اعلام کرده بود که تو در مصونیت خدا هستی، پس در ابلاغ امر سستی مکن.

وَ بَلِّغْهُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ رَبُّهُمْ اِلَیْک / وَ لا تَخْـشَ هُنـاکَ الْاَعـادیـا

و برسان به مردم آنچه که از طرف پروردگارشان به تو نازل شده است، و در آنجا از دشمنی دشمنان مترس.

تا آنجا که پیامبر صلوات الله میفرمایند:

فَیا رَبِّ اُنْصُر ناصِرِیهِ لِنَصْرِهِم / اِمامَ الهُدی کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا

ای پروردگار من! تو یاری کن کسانی را که علی را یاری میکنند، به جهت یاری کردنشان، آن پیشوای هدایت را که همچون ماه شب چهاردهم ظلمتها را میشکافد و تاریکیها را نور میبخشد. و حضرت رسول الله در آن محل خطبة مفصلی را بیان نمودند (برای بررسی بیشتر اصل مسئله و خطبه مربوطه و ارتباط آیه به جریان غدیر از زبان علماء اهل سنت، به کتاب امام‌ شناسی از آیت‌الله ‌حسینی تهرانی جلد7 دروس94 تا 97 و الغدیر، ج1 رجوع بفرمایید) و پس از آن چون عمر با علی علیه السلام دیدار کرد گفت: «هَنیئًا لَکَ یَاابْنَ اَبیطالِب! اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» (الطرائف، ج1، ص149، به نقل از مُسند احمد بن ‌حنبل) یعنی مبارک باد تو را در حالیکه مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن شدی.

ابوسعید خُدری میگوید: «به خدا سوگند هنوز از زمین غدیر حرکت نکرده بودیم که (آیه 3 سوره مائده) نازل شد؛ و فرمود: «...الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ، اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دِیناً...»، حال که شرایط ادامه دین - توسط انسان معصوم - فراهم شد و کفار از نابود کردن اسلام مأیوس شدند، دیگر نگران آنها نباشید بلکه از من بترسید و ترس خدا را در جان خود تقویت کنید. امروز دین شما را کامل کردیم و نعمت خود را تمام نمودیم و راضی شدیم که چنین اسلامی دین شما باشد». (تفسیر ابوالفتوح، ج 2، ص 193)

سؤال: طبق آیه فوق که میفرماید: «امروز» هم دین به حد نهایی کمال رسید و شرایط ادامة حیات را یافت، و هم نعمت الهی به حد تمامیت رسید و هم خدا در این شرایط راضی است که اسلام دین شما باشد، حال سؤال این است « امروز یا اَلْیَوم » چه روزی میتواند باشد؟

جواب: عده ‌ای گفته ‌اند «الیوم» روز فتح مکه و یا روز قرائت سوره برائت یا روز بعثت و... است در حالی که طبق مضمون آیه و گواهی تاریخ، هیچکدام از روزهای فوق نمیتواند مصداق «الیوم» در آیه فوق‌الذکر باشد. لذا میماند نظر دیگری که اکثر دانشمندان اهل سنت و علماء شیعه معتقدند و آن اینکه: طبق جنبه ‌های تاریخ و صراحت روایاتِ در حد تواتر «الیوم»؛ روز «غدیرِخمّ» است و عقل هم میپذیرد که کمال دین با تعیین رهبری که بتواند دین را درست ادامه دهد، عملی میشود. زیرا همة امید کفار به اضمحلال اسلام بعد از رحلت پیامبر صلوات الله بود و با تعیین رهبری، عملاً کفار مأیوس شدند. طبق اسناد تاریخی بعد از امام علی علیه السلام سایر ائمه علیهم السلام جهت اثبات امامت امیرالمومنین علیه السلام به آیه فوق و به حدیث غدیر احتجاج میکردند و مخالفان هم سخنی علیه آن مطلب، طرح نمیکردند.

3- در آیه میفرماید: حیات رسالت تو ای پیامبر به این مطلب است که آن را ابلاغ کنی! آیا انصاف نیست که هر مسلمانی پیرامون مطلبی با این اهمیت تحقیق کند که چه مطلب و حقیقتی است که میگوید اگر آن را نگویی رسالتت را انجام نداده ‌ای! آیا همچنانکه تاریخ گواه است چیزی غیر از ادامه رهبری که حیات و بقاء دین به آن است میتواند باشد؟ ( ابن اسحاق نقل میکند که: عامه مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشته ‌اند که پس از رحلت رسول خدا صلوات الله علی علیه السلام صاحب «امر» خواهد بود. الموفقیات، ص580، و شرح نهج ‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ص273). در ادامة دعای ندبه اظهار میداری:

«وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی». و نیز رسول خدا صلوات الله فرمود من و علی هر دو شاخه ‏های یک درختیم و سایرین از درختهای مختلفند. این فراز اشاره به سخن رسول خدا صلوات الله دارد که به علی علیه السلام فرمودند: «مردم از درختهای مختلف و متفرق ‌اند و من و تو از یک درختیم ....». (تفسیر برهان، ذیل آیه24، سوره ابراهیم و بحارالانوار، ج15، ص19) و این نشانة وحدت جنبة روحی آن دو بزرگوار است و اینکه با راهنمایی‌ های مولا علی علیه السلام امکان ادامة دین اسلام عملی است. «وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَقَالَ لَهُ «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی».

و پیغمبر صلوات الله مقام و منزلت امیرالمومنین علی علیه السلام را نسبت به خود، شبیه مقام هارون علیه السلام نسبت به موسی علیه السلام معرفی فرمود جز آنکه فرمود پس از من پیغمبری نیست. موضوع از این قرار بود که وقتی پیامبر صلوات الله به منظور حرکت برای جنگ تبوک، حضرت علی علیه السلام را در مکه جانشین خود قرار دادند و در بیرون مدینه جهت آماده شدنِ لشگر اردو زدند. عده ‌ای از منافقان جوّ را مسموم کردند که چرا پیامبر داماد خود را جهت جنگ نمیبرد و با این نوع گفتار عمل معنوی پیامبر خدا صلوات الله را زیر سؤال بردند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خود را به پیامبر صلوات الله رساندند و تقاضا کردند که با آن حضرت به جنگ بروند که پیامبر صلوات الله فرمودند: «اَما تَرْضی اَنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هاروُنَ مِنْ مُوسی اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی». (بحارالانوار، ج2، ص 225) یعنی؛ ای علی: آیا راضی نیستی که نسبت تو به من ، همچون نسبت هارون به موسی باشد؟ مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست. که در این حدیث نکات دقیقی جهت هدایت مسلمانان نسبت به جانشینی پیامبر صلوات الله مطرح است و ائمه در مقابل مخالفین خود بدان اشاره میکردند. در این حدیث به نکات زیر میتوان توجه نمود:

1- از جمله نکات دقیق، قسمت آخر حدیث است که فرمودند: «اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی» یعنی؛ تفاوت نسبت حضرت هارون با موسی «علیهماالسلام»، با نسبت تو ای علی با من فقط در این است که بعد از موسی علیه السلام باز پیامبری بود، ولی بعد از من پیامبری نخواهد بود. از این مطلب متوجه میشویم که اگر استثناء دیگری بین پیامبر صلوات الله و علی علیه السلام نسبت به موسی و هارون «علیهما السلام» بود، حضرت پیامبر صلوات الله آن استثناء را هم ذکر میفرمود. پس نتیجه میگیریم تمام مناصب حضرت هارون علیه السلام که قرآن ذکر کرده، برای حضرت علی علیه السلام نیز هست که آن مناصب در آیات 29 تا 32 سوره طه، عبارتند از:

الف- وزارت هارون : «وَاجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ اَهْلی هارونَ اَخی»؛ در این آیه حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: خدایا! هارون را که از اهل و خانواده من است به عنوان همکار من در امر نبوت قرار بده.

ب- شرکت در امر رسالت: «وَاشْرِکْهُ فی اَمْری» خدایا او را در امر رسالت شریک من قرار ده.

ج- تقویت و تأیید موسی: «اُشْدُدْ بِه اَزْری» او را قدرت و پشتیبان من قرار ده.

د- خلافت و جانشینی موسی: «وَ قالَ مُوسی لاَخیهِ هاروُنَ ‌اخْلُفْنی فی قومی...» (سوره اعراف، آیه 142) موسی به برادرش هارون گفت: تو در بین امت من جانشین من باش.

2- پس همه مناصب و مقامات فوق را حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اسلام دارند، و انصافاً مگر او با عمل و گفتار ثابت نکرد که تالی تِلْوِ و همراه پیامبر رحمت بود؟ برای بررسی بیشتر در مورد این حدیث به جلد دهم کتاب امام شناسی علامه ‌تهرانی رجوع فرمایید.

3- این نکته نیز قابل توجه است که در عینی که حضرت هارون علیه السلام قبل از حضرت موسی علیه السلام رحلت فرمود، ولی پس از رحلت حضرت مقام وصایت حضرت را موقتاً به جناب یُوشع ‌بن ‌نون سپردند تا امامت را به شُبَیْر و شُبَّر دو پسران حضرت هارون بسپارد. و در همین راستا است که در روایات داریم: پیامبر اسلام صلوات الله فرمودند: خداوند نام فرزندم حَسن را حسن گذارد که نام فرزند اول هارون است و به زبان عِبری به آن شُبَیْر گویند. و نام فرزند دوم را حسین گذارد که به عبری به آن شُبَّر گویند. (امام شناسی، آیت‌الله تهرانی، ج10، ص417. سنائی در همین رابطه میگوید: هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن/ جز به حبّ حیدر و شبیر و شبّر داشتن) شهرت حدیث منزلت به قدری بین کلیة مسلمانان روشن بوده که عموماً ائمه معصومین علیهم السلام در احتجاج با مخالفان خود بدان استناد میکردند و آنها هم حرفی بر خلاف آن نداشتند. (در امالی شیخ طوسی چاپ نجف ج2 ص175 هست که امام‌حسن علیه السلام در مقابل معاویه در خطبه‌ای غرّا میفرماید:

«وَ اُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ اَنَّ النّاسَ بَایَعُوا اَبی حِیْنَ فَارَقَهُمْ رَسُولُ‌الله ... ... ... یَقُولُ: اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلاّالنُّبُوَّةَ». «و قسم یاد میکنم به خداوند که: چون رسول خدا صلوات الله از دنیا رحلت کرد، و از میان مردم پنهان شد، اگر مردم با پدرم بیعت میکردند، هرآینه آسمان رحمت، تمام قطرات باران خود را به آنها عنایت می‌کرد؛ و زمین برکت خود را بر ایشان می‌پاشید؛ و دیگر ای معاویه؛ تو در آن طمعی نداشتی! ولیکن چون اِمارت و ولایت از معدن خود بیرون رفت؛ برای ربودن آن، قریش با هم به نزاع برخاستند؛ و در این‌ حال آزاد شدگانِ جدّم رسول خدا صلوات الله در فتح مکه و پسران آزاد شدگان در ربودن آن طمع کردند؛ که تو هستی ای معاویه، و اصحاب تو! و در حالیکه تحقیقاً رسول‌خدا صلوات الله گفته بود: هیچ وقت امتی امر زعامت و اِمارت خود را به دست کسی نمیسپارد که در میان آن امت از آن شخص داناتر و اعلم به امور بوده باشد؛ مگر آنکه پیوسته امر آنها رو به سستی و تباهی میرود؛ تا آنچه را که ترک کرده ‌اند، دوباره بدان روی آورند. بنی‌اسرائیل هارون، وصیّ موسی را ترک گفتند؛ با آنکه میدانستند: او خلیفه موسی است در میان آنها؛ و از سامِرِی پیروی کردند؛ و این امت نیز پدرم را ترک گفتند؛ و با غیر او بیعت نمودند؛ با آن‌که از رسول‌خدا صلوات الله شنیده بودند که به علی میگفت: نسبت تو با من همانند نسبت هارون است با موسی، بدون نبوت.)

وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلاّ بَابَهُ»؛ و نیز رسول اکرم صلوات الله دختر گرامیش که سیده زنان عالم است به علی علیه السلام تزویج فرمود و نیز حلال کرد برای ایشان از دخول در مسجد و باز بودن در خانة آن حضرت به صحن مسجد، آنچه بر خود پیغمبر صلوات الله حلال بود، و تمام درهای منازل اصحاب را که به صحن ‌مسجد رسول خدا صلوات الله باز بود، به حکم خدا بست، غیر از درِ خانه امیرالمومنین علی علیه السلام. («غایة‌ المرام‌»، ص142 و ص143، حدیث‌ پنجاه‌ و یکم‌ از خاصّه‌. اصل‌ داستان‌ بستن‌ درهای‌ مسجد را احمد بن‌ حنبل‌ در مسند خود با اسناد متّصل‌ خود از حذیفه‌ چنین‌ آورده‌ است‌ که‌: چون‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا صلوات الله از مکّه‌ به ‌مدینه‌ هجرت‌ کردند، خانه ‌ای‌ نداشتند که‌ شب‌ در آنجا بخوابند ، و در مسجد میخوابیدند؛ و چه‌ بسا محتلم‌ میشدند. پس‌ از این‌، برای‌ خود در اطراف ‌مسجد خانه ‌هائی‌ بنا کردند و درهای‌ آنرا به‌ مسجد باز کردند؛ رسول‌ خدا صلوات الله معاذ بن ‌‌جبل‌ را به‌ نزد آنها فرستاد، و ابوبکر را صدا زد و گفت‌: خداوند تو را امر میکند که‌ از مسجد خارج‌ شوی‌! گفت‌: سَمْعاً و طاعة‌ً میشنوم‌ و اطاعت‌ میکنم‌! و ابوبکر درِ خود را بست‌ و از مسجد خارج‌ شد؛ و پس‌ از آن‌ معاذ را به‌ نزد عمر فرستاد و گفت‌: رسول‌ خدا صلوات الله تو را امر میکند که‌ درخانه ‌ات‌ را ببندی‌ و از مسجد خارج‌ شوی‌! عمر گفت‌: سَمْعاً و طاعة‌ً و درِ خانة ‌خود را بست‌ و از مسجد خارج‌ شد؛ و سپس‌ به‌ نزد حمزه‌ فرستاد و درِ خانة او را بست‌ و او نیز گفت‌: سَمْعاً و طاعة‌ً لله و لرسوله‌ و در این‌ بین‌ علی علیه السلام متردّد بود و نمیدانست‌ که‌ آیا او هم‌ باید خارج‌ شود، و یا باقی‌ میماند؟ و رسول‌ خدا صلوات الله برای ‌علی‌ در مسجد خانه ‌ای‌ در میان‌ خانه ‌های‌ خود بنا کرده‌ بود. رسول‌ خدا به‌ علی‌گفت‌: اسکن‌ طاهراً مطهّراً تو در مسجد ساکن‌ باش‌ که‌ طاهر و مطهّر هستی‌! پاک ‌و پاکیزه‌ شده‌ میباشی‌! آنچه‌ را که‌ رسول‌ خدا به‌ علی‌ گفت‌، به‌ گوش‌ حمزه‌ رسید! و به‌ رسول‌ خدا گفت‌: یا محمّد تو ما را بیرون‌ میکنی‌ و طفلان‌ علی‌ را نگه‌ میداری‌؟! رسول‌ خدا گفت‌: اگر امر به‌ دست‌ من‌ بود، من‌ غیر از شما هیچکس‌ را نمیگذاردم‌! سوگند به‌ خدا که‌ این مقام‌ را به‌ علی‌ّ جز خدا کسی ‌نداد؛ ولیکن‌ تو بر خیر هستی‌ هم‌ از طرف‌ خدا و هم‌ از طرف‌ رسول‌ خدا! بشارت‌ باد تو را! پیامبر او را بشارت‌ داد و در روز واقعة‌ اُحُد شهید شد. جا دادن ‌علی‌ در مسجد برخی‌ از مردان‌ را به‌ حَسَد با علی‌ برانگیخت‌ و در درون‌ ناراحت‌ شدند زیرا فضیلت‌ علی‌ بر آنها و بر غیر آنها جمیعاً روشن‌ شد. این ‌ناراحتی‌ اصحاب‌ به‌ گوش‌ پیامبر رسید و به‌ خطبه‌ برخاست‌ و گفت‌: بعضی‌ ازمردان‌ در نفس‌ خود غضبناک‌ شده ‌اند که‌ من‌ علی‌ّ را در مسجد مسکن‌ داده‌ ام‌. سوگند به‌ خدا که‌ نه من‌ او را سکنی‌ داده ‌ام‌؛ و نه‌ من‌ دیگران‌ را بیرون‌ کرده ‌ام‌؛ خداوند به‌ موسی‌ و برادرش‌ وحی‌ فرستاد که‌: «ان‌ تبوَّا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم‌ قبلة‌ً و اقیموا الصَلوة»‌، و به‌ موسی‌ امر کرد که‌ هیچکس‌ در مسجد او سکنی‌ نکند و نکاح‌ نکند مگر هارون‌ و ذرّیّة‌ او، و أن‌ّ علیّاً بمنزلة‌ هارون‌ من ‌موسی‌، و اوست‌ برادر من‌، نه‌ سایرین‌ از اهل‌ من‌، و در مسجد من‌ جایز نیست‌ که‌ با زنان‌ آمیزش‌ کند مگر علی‌ و ذرّیّة‌ او. و کسی‌ که‌ از این‌ حکم‌ بدش‌ بیاید پس‌ اینجا شام‌ است‌ و با دست‌ خود اشاره‌ به‌ سوی‌ شام‌ کرد. غایة‌ المرام‌، ص‌113، حدیث45، از عامّه‌‌)

ابوالمُؤیّد موفّق‌ بن‌ أحمد خوارزمی‌ مکّی‌ با سند خود از جابر بن‌ عبدالله‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌: رسول‌ خدا صلوات الله فرمود: یَا عَلِیُّ! إنَّهُ یَحِلُّ لَکَ فِی‌ المَسْجِد.... (در ینابیع المودة، ج1، باب6، ص51 -و به همین مضمون در بحارالانوار، ج37، ص260 ثبت شده است) «ای‌ علی‌! درِ مسجد من‌ «مسجد النبّی‌» برای‌ تو حلال‌ است‌ آنچه‌ برای‌ من‌ حلال‌ است‌! و منزلت‌ تو با من‌، منزلت‌ هارون‌ است‌ با موسی‌، به ‌جز نبوّت‌ که‌ پس‌ از من‌ نبوّتی‌ نیست‌! سوگند به‌ آن کس‌ که‌ جان‌ من‌ در دست‌ اوست‌، تو در روز قیامت‌ عصائی‌ از چوب‌ عَوسَج‌ (درخت‌ معروف‌ خاردار) در دست‌ داری‌، و همچون‌ کسی‌ که‌ شتر جَرَبْ دار را از آب‌ دور کند؛ تو مردانی‌ را با این‌ عَصا، از اطراف‌ حوض‌ من‌ میرانی‌ و دور میکنی‌! گویا من‌ اینک‌ دارم‌ مَوقِف‌ تو را از حوض‌ خودم‌، مینگرم‌».

مسأله اجازة باز بودن درِ خانة علی علیه السلام به مسجد پیامبر که متون اهل سنت همگی آن را تأیید میکنند، موضوع قابل تأملی است که جهان اسلام را به این اندیشه وا میدارد که راستی چرا امیرالمومنین علی علیه السلام نسبت به بقیة صحابه استثناء شده ‌اند و این موضوع موجب شد که ذهن عموم مسلمانان متوجه فضیلت آنحضرت شود. مرحوم سید بن طاووس در «طرائف» (طرائف، طبع مطبعه خیام، ص133. و مناقب، ابن مغازلی، ص261 و بحار الانوار، ج‏39، ص33) از کتاب فقیه شافعی ابن مغازلی در کتاب «مناقب» خود با اسنادش به نافع، غلامِ پسر عمر روایت میکند که گفت: من به ابن عمر گفتم -و میدانیم که نظریه ابن عمر با خود عمر در اینگونه مسائل یکی است- مَنْ خَیْرُ النّاسِ بَعْدَ رَسُولِ الله صلوات الله؟ «بهترین مردم بعد از رسول خدا صلوات الله کیست؟» ابن عمر گفت: مَا اَنْتَ وَ ذاکَ، لا اُمّ لَکَ؟ «تو را به این پرسش چکار ای بی مادر؟» سپس گفت: أسْتَغْفِرُالله، خَیْرُهُم بَعْدَهُ مَن کانَ یَحِلُّ لَهُ مَا یَحِلُّ لَه، و یَحْرُمُ علیه مَا یَحْرُمُ عَلَیه. «من از خدا مغفرت میطلبم، بهترین مردم پس از رسول خدا صلوات الله آن کسی است که برای او حلال است آنچه برای رسول خدا حلال بوده است و حرام است برای او آنچه برای رسول خدا حرام بوده است.» گفتم: آن کیست؟! گفت: علی بن ابیطالب علیه السلام. سَدَّ اَبْوابَ الْمَسْجدِ وَ تَرَکَ بابَ عَلِی وَ قال لَهُ: لَکَ فِی هذَا الْمسجدِ ما لِی وَ عَلَیْکَ فِیه مَا عَلَیَّ، وَ اَنْتَ وارثی و وصِیّی، تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِداتِی وَ تَقْتُلُ عَلی سُنّتی، کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّهُ یُبْغِضُکَ وَ یُحِبُّنی. «پیغمبر صلوات الله دستور داد درهای مسجد را بستند و در خانه علی علیه السلام را بازگذارد و به او گفت: برای تو در این مسجد جایز است آنچه برای من جایز است، و تو وارث من هستی و وصی من هستی، دَین مرا أدا میکنی و به وعده‏ های من وفا مینمایی و بر سنّت من جنگ میکنی، دروغ میگوید کسی که میپندارد تو را دشمن دارد و مرا دوست دارد».

پس چنانچه ملاحظه میکنید این مسأله یک نکتة مهم عملی در رابطه با نقش منحصر به فرد امیر مومنان علی علیه السلام است که در جوامع روایی اهل سنت نیز بر آن تأکید شده و شما در دعای ندبه متذکر آن میشوی و سپس میگویی:

«ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ فَقَالَ أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ وَ الْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا».

آنگاه رسول خدا صلوات الله اسرار علم و حکمتش را نزد علی علیه السلام به ودیعه گذاشت و فرمود: من شهر علمم و علی دروازة آن است، پس هرکه بخواهد در این مدینة علم و حکمت وارد شود باید از دروازة آن وارد شود.

در روایت داریم که حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «پیامبراکرم رحمت الله هزار باب از حلال و حرام، از گذشته و آنچه واقع میشود تا روز قیامت، مرا تعلیم داد، که از هر بابی از آن، هزار باب گشوده میشود، به طوری که مقدّرات و گرفتاریها و قدرت تجزیه و تحلیل و تمیز حق از باطل را دانستم». (بحارالانوار، ج40، ص130) و راستی مگر میشود خلیفة رسول خدا صلوات الله عالم به همة وقایع تا روز قیامت نباشد و بتواند درست تصمیم بگیرد و جامعه را رهبری کند؟

از «مناقب‌» ابن‌‌مغازلی‌ فقیه‌ شافعی‌، با قرائت‌ او بر أبوالحسن ‌أحمد ‌بن‌ مظفّر ‌بن ‌‌أحمد عطّار فقیه‌ شافعی‌، و اقرار أبوالحسن‌ بر این‌ قرائت‌ در سنة‌ 434 با سند متّصل‌ او از عبدالرّحمن‌ بن‌ نَهْبان‌، از جابربن‌ عبدالله‌ أنصاری‌ روایت‌ است‌ که‌: «رسول ‌خدا صلوات الله بازوی‌ علی علیه السلام را گرفت‌ و گفت‌: این‌ است‌ أمیر نیکوکاران‌، و کشندة‌ کافران‌، مورد نصرت‌ خدا قرار گیرد هرکه‌ وی‌ را نصرت‌ کند، و مورد خذلان‌ و پستی‌ خدا قرار گیرد هرکه‌ وی‌ را مخذول‌ و بی ‌یاور گذارد. سپس‌ صدای‌ خود را بدین‌ گفتار بلند کرد که‌: من‌ شهر علمم‌ و علی دَرِ آن‌ است‌، بنابراین‌ هرکه‌ طالب‌ علم‌ باشد باید از این‌ دَرْ بیاید!» (امام شناسی، آیت‌الله تهرانی، ج11، ص65، نقل از غایة‌ المرام‌، ج2، باب29، ص520، حدیث‌ اوّل.‌ از عامّه‌: «مناقب‌» ابن‌ مغازلی‌، ص80، حدیث‌ شمارة120 و در این‌جا راوی‌ را عبدالرّحمن‌ بن‌ بَهمان‌ ذکر کرده‌ است‌. و سیوطی‌ در «اللالی‌ المصنوعة‌» ج1، ص330 از طبع‌ بیروت‌ آورده‌ است‌)

و نیز ابن‌ مغازلی‌ با سه‌ سند، و خوارزمی‌ و حمّوئی‌ هر یک‌ با یک‌ سند متّصل‌ از أبو معاویه‌، از أعمش‌، از مجاهد، از ابن‌ عبّاس‌ روایت‌ کرده ‌اند که‌ او گفت‌: «قَالَ رَسُولُ اللهُ صلوات الله: أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ.» («غایة‌ المرام‌»، ج2، ص520، حدیث‌ شمارة‌ 2، 4، 5، 8 و 9 از عامّه‌. و «تاریخ‌ دمشق‌» ترجمة‌ الامام‌ أمیرالمؤمنین‌ ،ج2، ص466 و 467 حدیث‌ 985، 986 و 987، «مناقب‌» ابن‌ مغازلی‌، ص‌81 تا 83، حدیث‌ 121، 123 و 124) و نیز در کتاب‌ «الْمَناقبُ الفَاخِرَةُ فِی‌ العترةِ الطّاهرة‌» از مبارک‌ بن‌ سرور، با سند متّصل‌ خود از دِعْبِل‌ بن‌ علیّ بن‌ سعید بن‌ حَجّاج‌ از ابن‌ عبّاس‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ او گفت‌: رسول‌ خدا صلوات الله گفت‌:

«من‌ شهر علم‌ هستم‌، و علیّ دَرِ آن‌ شهر است‌. پس‌ کسی‌که‌ علم‌ را میخواهد باید از درش‌ داخل‌ شود. و سپس‌ گفت‌: ای‌ علی من‌ شهر علم‌ هستم‌ و تو دَرِ آن‌ شهر هستی‌، دروغ‌ میگوید کسی‌ که‌ گمان‌ میکند که‌ میتواند به‌ شهر برسد، مگر آنکه‌ از درش‌ وارد شود.» («غایة‌ المرام‌»، ج2، ص521، حدیث شماره11 از عامّه)

سپس در ادامة دعا عرضه میداری:

«ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی وَ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُکَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی».

پروردگارا! آنگاه رسول خدا صلوات الله به علی علیه السلام فرمود: تو برادر من و وصی من و وارث من هستی، گوشت و خون تو گوشت و خون من است. صلح و جنگ با تو، صلح و جنگ با من است و ایمان (به خدا و حقایق الهیه) چنان با گوشت و خون تو آمیخته شده که با گوشت و خون من آمیخته‏ است و تو فردا جانشین من بر حوض کوثر خواهی بود، و پس از من تو اداء قرض مرا به عهده داری و وعده ‏هایم را انجام خواهی داد و شیعیان تو در قیامت بر کرسی‌ های نور با روی سفید در بهشت ابد گرداگرد من قرار گرفته ‏اند و آنها در آنجا همسایة من هستند. از ابن ‌‌عباس‌ روایت‌ است‌ که‌: رسول‌ خدا صلوات الله ‌به‌ اُمِّ سَلَمَه‌ گفتند:

«ای‌ ام‌ سلمه‌! علی‌ از من‌ است‌؛ و من‌ از علی‌ هستم‌! گوشت‌ او از گوشت‌ من‌ است‌؛ و خون‌ او از خون‌ من‌ است‌؛ و نسبت‌ او با من‌ نسبت‌ هارون‌ است‌ با موسی‌؛ ای‌ اُمّ سَلَمه‌؛ بشنو و گوش‌ فرا دار؛ و شاهد باش‌ که‌: این‌ علی‌ سیّد و سالار و پیشوای‌ مسلمین‌ است‌.» («ینابیع‌ المودّة‌» ج1 ، باب7 ، ص55. در زوائد مسند عبدالله‌ حَنبَل‌، از یحیی‌ بن‌ عیسی‌، از أعمش‌، از عبایة‌ اسدی‌) و در «مناقب‌» از جابر بن‌ ‌عبدالله‌ آورده‌ است‌ که‌ گفت‌: از رسول‌ خدا صلوات الله دربارة‌ علی علیه السلام مطالبی‌ را شنیدم ‌، که‌ اگر تنها یکی‌ از آنها در کسی‌ یافت‌ شود، از جهت‌ شرف‌ و فضیلت‌ کافی‌ است‌ که‌ او را شریف‌ و با فضیلت‌ بنماید. اینکه فرمود: «عَلِیٌّ مِنِّی‌ کَنَفْسِی‌؛ طَاعَتُهُ طَاعَتِی‌؛ وَ مَعْصِیَتُهُ مَعْصِیَتِی»،‌ «نسبت‌ علی‌ با من‌ مانند جان‌ من‌ است‌ با من‌؛ طاعت‌ از او طاعت‌ از من‌ است‌؛ و سرپیچی‌ از او سرپیچی‌ از من‌». و اینکه فرمود: «حَرْبُ عَلِیٍّ حَرْبُ اللهِ؛ وَ سِلْمُ عَلِیٍّ سِلْمُ اللهِ». «جنگ‌ علی‌ جنگ‌ خداست‌؛ و صلح‌ علی‌ صلح‌ خداست‌». و اینکه فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ القُرْآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی‌ یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ». «علی‌ با قرآن‌ است‌؛ و قرآن‌ با علی‌ است‌؛ و هیچگاه‌ از هم‌ جدا نمیشوند تا در کنار حوض‌ کوثر بر من‌ وارد شوند».

و از «مسند» احمد حَنبل‌، و تِرمَذی‌ و نسائی‌ و ابن‌ ماجه‌ از حُبشی‌ بن‌ جُناده‌ آورده‌ است‌ که‌: «عَلِیُّ مِنِّی‌ وَ أنَا مِن‌ عَلِیٍّ وَ لا یُؤدِّی‌ عَنِّی‌ إلاّ أنَا أوْ عَلِیُّ». علی‌ از من‌ است‌ و من‌ از علی‌ هستم‌ و از طرف‌ من‌ أدا نمیکند و نمیرساند؛ مگر خود من‌ و یا علی‌. و نیز فرمود: «عَلِیُّ تَقضِی‌ دَینِی»‌ («جامع‌ الصغیر»، چاپ‌ چهارم، مطبعة‌ مصطفی ‌‌البابی ‌‌الحلبی‌ و أولاده، باب‌ عین‌، ص‌66) علی‌ است‌ که‌ دَین‌ مرا ادا میکند. و ابن‌ أبی‌ الحدید میگوید: علی‌ در روز شوری گفت‌: «أفِیکُم‌ أحَدٌ قَالَ لَهُ رَسولُ اللهِ (ص) أنتَ مِنِّی‌ بِمَنْزِلَةِ هَارونَ مِن‌ مُوسَی‌ إلاّ أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی،‌ غَیرِی‌! قالوا: لا!» («بحار الانوار» ج40 ، ص88) «آیا در میان‌ شما هست‌ یک نفر که‌ رسول‌ خدا صلوات الله به‌ او گفته‌ باشد؛ نسبت‌ تو با من‌ مثل‌ نسبت‌ هارون‌ است‌ با موسی‌؛ با این‌ تفاوت‌ که‌ فقط‌ بعد از من‌ پیغمبر نیست‌؛ غیر از من‌؟ گفتند: نه‌!»

اَسراری از امیرمومنان علی علیه السلام که رسول‌ خدا صلوات الله پنهان داشت!

ابن ‌ابی ‌الحدید از «کنز الفوائد» کَراجکی با سند متّصل‌ خود، از جابر بن‌ عبدالله‌ انصاری‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌: چون‌ علی علیه السلام خیبر را فتح‌ نموده‌؛ و به‌ نزد رسول‌ خدا صلوات الله آمد، پیغمبر به‌ او گفت‌:

« لَو لاَ‌ أن‌ تَقُولَ فِیکَ طَائِفَةٌ مِن‌ اُمَّتِی‌ ما قَالَتِ النَّصَارَی‌ فِی‌ المَسِیحِ ابنِ مَرْیَمَ؛.... فَقَالَ رسول‌ الله: یَا عَلِیُّ لَوْ لا أنتَ لَم‌ یُعْرَف‌ المُؤمِنُونَ بَعْدِی‌. «اگر دربارة‌ تو گروهی‌ از امّت‌ من‌ نمیگفتند آنچه‌ را که‌ نصاری‌ در بارة‌ عیسی ‌‌بن ‌‌مریم‌ گفتند؛ من‌ امروز دربارة‌ تو گفتاری‌ میآوردم‌، که‌ به‌ پیرو آن‌ بر هیچ‌ جماعتی‌ عبور نمی‌ نمودی‌؛ مگر آنکه‌ خاک‌ را از زیر دو قدمت‌ میگرفتند و بر میداشتند؛ و زیادی‌ و غُسالة‌ آب‌ وضوء و غسل‌ تو را میگرفتند؛ و آنها را وسیلة‌ شفای‌ خود قرار میدادند؛ ولیکن‌ همین ‌قدر کافی‌ است‌ که‌ من‌ دربارة‌ تو بگویم‌ که‌: تو از من‌ هستی‌؛ و من‌ از تو هستم‌؛ تو از من‌ ارث‌ میبری‌ و من‌ از تو ارث‌ میبرم‌! و نسبت‌ تو بامن‌، همانند نسبت‌ هارون‌ است‌ با موسی‌؛ جز آنکه‌ پس‌ از من‌ پیامبری‌ نیست‌! و تو حقّاً ذِمِّة‌ مرا إبراء میکنی‌! و بر آئین‌ و سنّت‌ من‌ کارزار مینمائی‌! و حقّاً فردا در آخرت‌ نزدیکترین‌ مردم‌ به‌ من‌ هستی‌! و حقّاً تو اوّلین‌ کسی‌ میباشی‌ که‌ در حوض‌ کوثر بر من‌ وارد میشود؛ و تو خلیفه‌ و نماینده‌ من‌ بر حوض‌ کوثر هستی.‌!

و تو اوّلین‌ کسی‌ هستی‌ که‌ با من‌ لباس‌ و حُلِّه‌ بهشت‌ و خِلعَت‌ الهی‌ میپوشد! و از امّت‌ من‌ اوّلین‌ کسی‌ میباشی‌، که‌ وارد بهشت‌ میگردد! و حقّاً پیروان‌ و شیعیان‌ تو، بر منبرهایی‌ از نور بالا رفته‌؛ و با چهره‌ های‌ روشن‌ و تابناک‌ گرداگرد من‌ هستند؛ و برای‌ ایشان‌ من‌ در پیشگاه‌ حضرت‌ خداوند شفاعت‌ مینمایم‌! و در فردای‌ قیامت‌ در بهشت‌ همسایگان‌ و همجواران‌ من‌ میباشند! و جنگ‌ تو جنگ‌ من‌ است‌ و صلح‌ تو صلح‌ من‌ است‌؛ و باطن‌ و نیّات‌ و پنهانیهای‌ تو، باطن‌ و نیّات‌ و پنهانیهای‌ من‌ است‌! و ظاهر و هویداییهای‌ تو ظاهر و هویداییهای‌ من‌ است‌! و حقّاً فرزندان‌ تو فرزندان‌ من‌ هستند! و حقّا تو وفا کنندة‌ عُهود و پیمانهای‌ من‌ هستی‌! و حقّاً تو بزرگوار و بلند مقام‌، و رفیع‌ الدرجه‌ میباشی‌! و هیچیک‌ از افراد امّت‌ من‌، هم‌ میزان‌ و هم‌ رتبه‌ و هم درجة‌ تو نیستند! و حقّا حقّ بر زبان‌ تو جاری‌ است‌، و در دل‌ تو است‌؛ و در برابر چشمان‌ تو است‌؛ و ایمان‌ با گوشت‌ و خون‌ تو به هم‌ درآمیخته‌ است‌؛ همانطور که‌ با گوشت‌ و خون‌ من‌ به هم‌ درآمیخته‌ است‌! و کسی‌که‌ بُغض‌ و عداوت‌ تو را داشته‌ باشد، داخل‌ حوض‌ کوثر نمیشود؛ و دوست‌ تو در فردای‌ قیامت‌، از من‌ پنهان‌ نخواهد بود؛ تا اینکه‌ با تو ای‌ علی‌، در حوض‌ کوثر وارد شود.

 علی علیه السلام‌ چون این‌ گفتار را از رسول‌ الله‌ شنید، به‌ سَجده‌ افتاد و گفت‌: حمد و سپاس‌ مختص خداوندی‌ است‌ که‌ بر من‌ به‌ اسلام‌ منّت‌ نهاد؛ و قرآن‌ را به‌ من‌ آموخت‌ و محبّت‌ مرا در دل‌ بهترین‌ مردم‌ جهان‌: خاتم‌ پیامبران‌ و سیّد و سالار رسولان‌ -از احسانی‌ که‌ به‌ من نمود؛ و فضل‌ و رحمتی‌ که‌ شامل‌ حال‌ من‌ کرد- قرار داد. پیغمبرصلوات الله گفت‌: ای‌ علی‌! اگر تو نبودی‌؛ مؤمنان‌ بعد از من‌ شناخته‌ نمیشدند!» («بحار الانوار»، ج37 ، ص272 و 273. و متن‌ این‌ حدیث‌ مبارک‌ را در «غایة‌ المرام‌» قسمت‌ اوّل‌ ، ص115 و ص116 تحت‌ شمارة‌60  از خوارزمی‌ در «فضائل‌» با سند متصل‌ خود از ابراهیم‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ العلاء از پدرش‌ ، از زید بن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ بن‌ علی‌ بن‌ أبیطالب‌، از پدرش‌ از جدّش‌ ، از علی علیه السلام روایت‌ کرده‌ است. و عبارات‌ آن‌ همین‌ عبارات‌ است‌ و نیز اضافه‌ دارد که‌ : وإنّ أعدائَک‌ غداً ظِمَاءٌ مُظْمَئونَ مُسْوَدةٌ‌ وجوهُهُم‌ یفتحمونَ مُقمَحونَ ! یُضرَبون‌ بالمَقامِعِ‌ و هی‌ سیاطٌ من‌ نارٍ مُفْتَحِمینَ‌ ! و أنت‌ باب‌ علمی! و همچنین‌ در «غایة‌ المرام‌» مختصر این‌ حدیث‌ را از خوارزمی‌ در «مناقب‌» ، از ناصر للحق‌ در ضمن‌ حدیث‌ طویلی‌ روایت‌ کرده‌ است. و نیز در «غایة‌ المرام‌» این‌ حدیث‌ را بطوله‌ از کتاب‌ «المناقب‌ الفاخرة‌» با سند متّصل‌ خود از جابربن‌ عبدالله‌ روایت‌ کرده ‌است‌ و در پایان‌ حدیث‌ این‌ جملات‌ را اضافه‌ دارد که‌: یا علیُّ لقد جعل‌َ الله‌ُ نسلَ‌ کلِّ نبیٍّ من‌ صُلبه‌؛ و نسلی‌ من‌ صُلبک‌! فأنت‌ أعزُّ الخلقِ‌ لَدَیَّ؛ و أکرمُهم‌ لَدَیَّ و مُحِبُّوک‌ اکرم‌ عَلَیَّ من‌ اُمّتی‌. و نیز در «غایة‌ المرام‌» ؛ قسمت‌ اوّل‌ ص127 حدیث‌ شمارة4 از طریق‌ خاصّه‌ از شیخ‌ صدوق‌ با اسناد متّصل‌ خود از جابر بن‌ عبدالله‌ با عین‌ عبارات‌ مذکوره‌ آورده‌ است‌. امام شناسی، ج10، ص78 به بعد).

چنانچه ملاحظه فرمودید در این روایت طولانی که خاصه و عامه آن را نقل کرده ‌اند بسیاری از مضامین مطرح در این قسمت از دعای ندبه مطرح است و وجود مقدس رسول خدا صلوات الله اصرار داشتند که اصحاب آن حضرت با چنین خصوصیاتی حضرت علی علیه السلام را بشناسند. در این فراز اخیر از دعای ندبه که ما به شرح آن مشغولیم میفرماید: وجود امیرالمؤمنین علیه السلام در عالم یک معنایی داشت. حضور آن حضرت در عالم به عنوان یک انسان عادی و یک حادثة صرفاً تاریخی نبود، یک معنایی مشخص در تاریخ داشت. میگویی: خدایا! آنچه را که باید در خزینه تاریخ میگذاشتی تا معنای متعالیِ حیات بشر را محقق کنی با علی علیه السلام محقق کردی و لذا همچنانکه در آخر روایت مذکور هم مطرح است، پیامبر رحمت فرموده: «وَلَوْلا اَنْتَ یا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ المُؤْمِنُونَ بَعْدی» یعنی ای علی اگر تو در عالم نبودی، بعد از من، مؤمنان از غیرمؤمنان شناخته نمیشدند و خط هدایت تاریخی گم میشد.

در نظر بگیرید خدا بنا دارد؛ تاریخِ حیاتِ بشر را با انسانهای خاص به محتوای حقیقی برساند و آن را به سوی کمال هرچه بیشتر جهت دهد. پیامبر رحمت میفرمایند: تو یکی از همان مصداقهای ارادة خدا برای جهت ‌دهی به تاریخ هدایت بشر هستی و اگر تو بعد از من نبودی خط ایمان شناخته نمیشد. بعد در ادامة دعای ندبه میگوید: با اینکه حضور اجتماعی سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام در اجتماع، با فراز و نشیبهایی همراه بود و آن حضرت برای انجام وظایف خود با کارشکنیهایی روبه‌رو شد، ولی با اینهمه خط هدایت گم نشد، هر چند آنچه باید میشد هنوز تحقق نیافته است. رسول الله به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «اَنْتَ اوَّلُ داخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ اُمَّتِی، و اِنَّ شیعَتک عَلَی مَنابِرَ مِنْ نورٍ مَسْرورونَ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُم حَولی، اَشْفَعُ لهم فَیَکونون غداً فی الْجَنَّةِ جیرانی». («مجمع الزوائد»، ج9، ص131 و «کفایة الطالب‏» ص135) تو اولین کسی هستی از امت من که داخل بهشت ‏خواهی شد، و شیعیان تو همگی بر منبرهائی از نور بالا خواهند رفت، همگی خرسند و خشنود با صورتهای سفید و چهره ‏های درخشان اطراف من ‏اند، من شفیع آنها خواهم شد، و همه آنها در فردای قیامت همسایگان من خواهند بود».

خوارزمی در «مناقب‏» فصل سیزدهم با سند متصل خود فرمایش رسول خدا صلوات الله را در خیبر راجع به امیر المؤمنین علیه السلام ذکر میکند تا میرسد به این جمله که آن حضرت فرمود: «وَ اِنَّکَ اَوَّلُ داخلٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ من اُمتی و شیعتُکَ عَلی منابِرَ من نورٍ رِواءً مَروییّن (رواء جمع ریان است‏ یعنی سیراب، و برگهای سبز درخت را که بسیار سبز و با طراوت ‏اند ریّان گویند، و شخص سرحال و فربه و نیز شخص بشاش و خوش چهره را ریّان گویند. مَروییّن از ماده رَوِی یَرْوی است‏ یعنی سیراب شد، مرویین اسم مفعول و جمع است ‏یعنی سیراب شدگان) مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُم حَوْلی، اَشْفَعُ لَهُمْ فَیَکُونُونَ غَداً فَی الْجَنَّةِ جیرانی» (امام شناسی، آیت‌الله حسینی تهرانی، ج3، ص66 و «مناقب‏» خوارزمی ص75) «ای علی از امت من فردای قیامت اولین کسی که داخل بهشت ‏شود تو هستی، و شیعیان تو جملگی بر منبرهائی از نور بالا روند و با چهره‏ های تابناک و سیمای درخشان، اطراف من گرد آیند. من درباره آنها شفاعت کنم، و آنها فردا همسایگان من خواهند بود».

و در ادامة دعا عرضه می‌داری:

«وَ کَانَ بَعْدَهُ هُدًی مِنَ الضَّلالِ وَ نُوراً مِنَ الْعَمَی وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ لا یُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِی رَحِمٍ وَ لا بِسَابِقَةٍ فِی دِینٍ وَ لا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ«صَلَّی‌اللَّهُ‌عَلَیْهِمَاوَآلِهِمَا» آن حضرت بعد از رحلت رسول‌ خدا صلوات الله امت را از ضلالت و گمراهی و کفر و نابینایی به مقام هدایت و بصیرت راهنما بود و او رشته محکم خدا و راه مستقیم حق برای امت بود. کسی بر او سبقت نیافت، نه در قرابت از نظر رحم که آن حضرت هم پسر عموی پیامبر صلوات الله بود و هم داماد آن حضرت، آن هم از طریق فاطمه زهرا سلام الله که در عظمت او هیچکس شک نداشت. و نه در اسلام از نظر ایمان کسی بر او سبقت گرفت، و نه کسی در مناقب و اوصاف به مرتبه و کمال او خواهد رسید. (بنا به روایت اهل سنت پیامبر رحمت فرمودند: در ایمان به موسی یوشع ‌بن ‌نوح و در ایمان به عیسی علیه السلام صاحب یس (مؤمن آل یس) و در ایمان به محمد صلوات الله، علی علیه السلام از دیگران سبقت گرفتند. (کفایة ‌الخصام، باب336، نقل از شرح دعای ندبه، علوی طالقانی) آن حضرت قدم به ‌قدم در پی رسول اکرم صلوات الله بود (که درود خدا بر هر دو و بر آل اطهارشان باد).

و سپس در ادامة دعا میگویی: «وَ یُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ وَ لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ» و علی علیه السلام برای تأویل و برگرداندن اسلام به مقام اولیه خود، جنگها و مبارزه ‌ها نمود و در راه رضای خدا از ملامت و سرزنش سرزنش‌ کنندگان هیچ سستی به خود راه نداد و با تمام قدرت در مقابل کسانیکه میخواستند ارزشهای اسلام را به ارزشهای جاهلیت تبدیل کنند، ایستاد. رسول خدا صلوات الله به اباذر در بارة موضوعی که در این فراز مطرح است خبر داده بودند که «قسم به آنکه جانم در دست اوست در میان شما کسی است که برای تأویل قرآن میجنگد همچنانکه من برای تنزیل آن میجنگم، در صورتیکه آن گروه کلمه توحید را بر زبان جاری میکنند ولی بیشترشان بدان ایمان ندارند، کشتن این گروه بر مردمان گران آید تا آنجا که به ولی خدا افترا زنند و از عملش ناراضی و رنجیده خاطر گردند» (بحارالانوار، ج32، ص295). قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ الْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ عَلَی عَدَاوَتِهِ وَ أَکَبَّتْ عَلَی مُنَابَذَتِهِ حَتَّی قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ. و این علاوه بر آن است که در زمان خود رسول خدا صلوات الله در راه خدا خونهای صنادید و گردنکشان عرب را بر زمین ریخت و پهلوانان و گردنکشانشان را به قتل رسانید و سرکشان را مطیع و منقاد کرد و دلهایشان را پر از حقد و کینه از واقعه جنگ بدر و حنین و خیبر و غیره ساخت و در اثر همان کینه ‌های پنهانی بود که بعد از رحلت رسول خدا علیه السلام به دشمنی با او قیام کردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند تا آنکه ناگزیر، او هم با «ناکثین» یا عهد شکنان امت و هم با «قاسطین» یا ظالمان و ستمکاران و هم با «مارقین» یا خوارج مرتد از دین، در نهروان به قتال برخاست.

در بارة مقابله حضرت امیر علیه السلام با سران کفر همه تاریخ گواه است که دلاوریهای آن حضرت در جبهه جنگ منحصر به فرد بوده به طوری که عمر گفت: «لَوْ لا سَیفِهِ کَما قامَ عَمُودُ الْإسلام» (شرح نهج ‌البلاغه ابن ‌ابی ‌الحدید، ج12، ص82  و الامام علی فی آراء الْخلفاء، ص129) اگر شمشیر علی نبود، عمود اسلام بر پا نمیشد. به طوری که از هفتاد و چند نفری که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند حدود سی و هفت نفر آنها به دست حضرت علی علیه السلام بوده و آن هم کشتن سران و دلاوران قریش، و یا در جنگ احزاب و کشته شدن عمر بن ‌عبدود به دست امیرالمومنین علیه السلام که در واقع سرنوشت جنگ را عوض کرد، و یا در جنگ خیبر و کشته شدن مرهب خیبری به دست آن حضرت، همه و همه گواه بر آن است که علی علیه السلام با تمام وجود و پاکبازی فوق‌العاده که حکایت از ایمان خاص آن حضرت داشت در صحنه دفاع از اسلام تلاش کرد. و معلوم است که کینه بازماندگان قریش و یهود پس از رحلت رسول الله سر بر آورد و مقابل آن حضرت قد علم کند.

در تفسیر صافی در ذیل آیه شریفه « .... یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ...» (سوره مائده، آیه54) (آنهایی که در راه خدا مبارزه کردند و از ملامت ملامتگران ترسی به خود راه ندادند.) روایت از حضرت امام باقر و امام صادق «علیهما السلام» هست که مراد از مؤمنان در این آیه امیرالمؤمنین علیه السلام و اصحاب آن حضرت میباشند که با منافقان از «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» جنگ کردند. «ناکثین» مثل طلحه و زبیر که با آن حضرت نقض عهد نمودند و جنگ جمل را به راه انداختند، و «قاسطین» مثل معاویه که در مقابل ارزشهای اسلامی و عدالت ایستادند و سعی داشتند جامعه را به همان نظام ارزشی جاهلیت برگردانند، و «مارقین» مثل خوارج که در تندروی و سطحی ‌نگری کار را به جایی رساندند که با امام زمان خود به جنگ پرداختند.

...ادامه دارد...