مقدمه :

از آنجایی که بسیاری از شیعیان به راهنمایی ائمه معصومین (علیهم السلام) هر صبح جمعه از طریق دعای ندبه حیات معنوی خود را در گسترة زندگی فردی و تاریخی، زنده نگه میدارند و متوجه‌ اند که راه تحقق عالیترین آرمان بشری، یعنی ظهور حضرت بقیة‌الله ‌اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراموش نشود، جا داشت که این سنت بسیار نیکو ، هر چه بیشتر با محتوای کاملتری برقرار گردد تا عالیترین نتیجه را به‌ بار آورد و لذا بر آن شدیم با ارائه شرحی از دعای ندبه که توسط استاد عزیز طاهرزاده تهیه شده است، تا حدّی وظیفة خود را نسبت به توجه بیشتر به هدف اصلی این دعایِ بزرگ ایفاء کرده باشیم. امید است که از جهت اصلی و رسالت مهم این دعای جلیل‌القدر غفلت نشود، چرا که وقتی نگاه و نظر نسل جوان و تحصیل‌ کردة ما متوجه ی فردای نورانی تاریخ شد، دیگر تحت تأثیر ظلمات زمانه قرار نمیگیرد و از تحرک و نشاط برای فردای نورانی خود و جامعة خود باز نمیایستد، و یکی از رسالتهایی که دعای ندبه متذکر آن است چنین نکته‌ای است. علاوه بر آن، این دعا برای مسلمانان روشن میکند که اگر هنوز ما به عظمتهایی که در اسلام عزیز نهفته است دست نیافته‌ایم به جهت آن است که به اسلام اهل‌البیت (علیهم السلام) رجوع نکرده ‌ایم و در واقع این دعا راه برگشت به عظمت اسلام را گوشزد میکند و انسان را در عبادتی پاک و هوشیارانه وارد مینماید تا قلب او همواره در سوز نور مقدس حضرت بقیة‌الله (روحی فداه) منوّر بماند و از بهره ‌های وجودی آن حضرت در زمان غیبت نیز محروم نباشد.

به امید هرچه بیشتر نزدیک ‌شدن به فرهنگ معنوی و پرباری که دعای ندبه در اختیار ما قرار میدهد. (گروه فرهنگی المیزان)

 مقدمه ی استاد :

 دعای ندبه؛ مرامنامة انسانهایی است که شهادت به پویایی و جهت ‌دار ‌بودنِ تاریخ میدهند و معتقد به جهت‌گیری خاصِ حق و حقیقت‌ در دل ظلمت به سوی نور هستند. دعای ندبه؛ یادآور این نکتة دقیق است که زخمهای ستمدیدگانِ مظلوم نه ‌تنها فراموش نشده، بلکه آن مظلومیتها مقدمة به‌ بار نشستن همة زحمات انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) است در بلوغ تاریخ زمین و با ظهور امام معصوم (ارواحنافداه)، همچنان‌که:

صد هزاران طفلْ سر بُبْریده شد      تا کلیم ‌الله صاحبْ دیده شد

یعنی هیچ ظلمی بی ‌جواب نمیماند و هیچ مظلومیتی بی ‌حاصل نخواهد بود و خون مظلومان و نالة ستمدیدگان زمینة ظهور آن حضرت را فراهم خواهد کرد. دعای ندبه؛ قصة دل همة آگاهان به حقانیت حاکمیت حق است که به وعدة خداوند ایمان دارند و هرگز ظلم روزگاران را به رسمیت نمی ‌شناسند و یک روز از زندگی را بی ‌امام خود نخواهند گذراند و اگر از ظهور او محروم ‌اند نگذاشته ‌اند که از نجوای با او محروم شوند.

دعای ندبه؛ متذکر جریان نورانی تاریخ است که از حضرت آدم (علیه السلام) شروع شده و از طریق سایر انبیاء (علیه السلام) همواره تاریخ را درمینَوَردد و جلو میرود، و معتقدان به این جریانِ نورانی را از مهلکه ‌های ظلمات روزگارشان رهایی می بخشد. در مقابل این جریان نورانی، جریانی است که همواره گرفتار ظلمات زمانة خود است و نه ‌تنها از آن غافلة بزرگ که نهایتی بس نورانی دارد عقب میافتد بلکه گرفتار پوچی و بی ‌ثمری خواهد شد. دعای ندبه؛ گویای حقیقتی است که همة مسلمانان و حتی غیر مسلمانان نیز میتوانند بر محور آن به منزلهای امید بخش آیندة بشر نایل شوند.

فرهنگ غرب میخواهد بگوید و بر آن اصرار دارد که تاریخ بشر سیری داشته که به فرهنگ غرب ختم شد و آن فرهنگ، نهایت تاریخ است. (پایان تاریخ و آخرین انسان، از «فوکویاما»، ترجمه موسی غنی‌ نژاد) ولی وقتی شما از طریق دعای ندبه روشن نمودی این حرف، حرف مطلقی نیست، عملاً همة غرب را ویران کرده ‌ای و روشن نموده ‌ای فردای تاریخ نه غربی است و نه ادامة غرب. به فرمایش آیت ‌الله ‌مرعشی «رحمة‌الله‌علیه»: «دعای ندبه از پر رازترین ادعیه است که بندة گناهکارِ خداوند را به ساحل آرامش میرساند و از جمله ادعیة معتبر و از توسلاتِ عالیة‌الْمضامین میباشد که آن را شیخ بزرگوار محمد بن ‌مشهدی در مزار و سیدجلیل، ابن ‌طاووس در مصباح ‌الزائر و علامه مجلسی در بحارالانوار و آقامیرزا حسین نوری در تحفة‌الزائر نقل فرموده‌اند». (وصیتنامة آیت‌الله مرعشی«رحمة‌الله‌علیه»)

آری! معارف بسیار بلند و عمیق این دعا دلیل روشنی است که جز از سرچشمة زلال امامان معصوم (علیه السلام) صادر نشده است و به قول معروف «مَتْنُهُ دَلیلٌ عَلی صِحَّتِه» و از استحکام آن همین بس که تمام مضامین مطرح در این دعا منطبق بر قرآن و یا روایاتی است که در بین همة مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - مورد اعتماد و اطمینان میباشد. (در رابطه با سند دعای ندبه به اطلاع میرسانم که مرحوم مجلسی در مجلد 102 بحارالانوار از دو کتاب دعای معروف و معتبر علمای قرن 6 و 7 نقل میکند. ابتدا در صفحة 104 همان مجلد از کتاب مصباح‌ الزائر سیدبن‌طاووس «متوفای 667» میآورد و در صفحة 110 میگوید: «محمدبن‌مشهدی (از علمای قرن 4) در مزار کبیر از محمدبن‌علی‌بن‌ابی‌قرّه نقل میکند که او میگوید: من این دعا را از کتاب ابوجعفر محمدبن‌ حسین‌بن ‌سفیان نقل کردم. مرحوم محدث قمی در کتاب هدیة‌ الزائرین صفحه 507 ، دعای ندبه را از سه کتاب مزار نقل میکند و در این سه مزار، دعای ندبه از کتاب ابن ‌ابی‌قرّه نقل شده که او از حسین‌بن ‌سفیان بزوفری نقل کرده، شاید او نیز از پدرش که از علماء و راویان بزرگ قرن چهارم و در زمان غیبت صغری بوده نقل کرده و او هم به وسیلة نوّاب اربعه از راه مکاتبه و توقیع با حضرت صاحب‌الامر (ارواحنافداه) در ارتباط بوده و این دعا را هم در کتاب خود نقل کرده و به دست فرزندش رسیده است.)

دعای ندبه؛ نه‌تنها در همین امروز، ما را متوجه جایگاه عقیدتی تاریخی مان مینماید، متذکر این نکته دقیق است که مواظب باشیم هدف گم نشود و در نتیجه گرفتار روزمرّگیها شویم، و از ثمردهی جریان نورانی حرکات انبیاء (علیه السلام) در سراسر تاریخِ بشر غفلت کنیم، و جهان را برای جولان ستمگران باز بگذاریم و از وعدة بزرگ خدا، که حاکمیت جبهة نور بر جبهة ظلمت است باز بمانیم. دعای ندبه؛ دعوت انسان است برای قرار گرفتن در جبهة مثبت و نورانی تاریخ و فاصله ‌گرفتن از جبهة منفی و ظلمانی آن، و با اطمینان و ایمان به وعدة خداوند و با قرارگرفتن در جبهة مثبت تاریخ، خود را برای ظهور نور نهایی آماده کنیم. چرا که حضرت أبی‌الحسن (علیه السلام) فرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» (بحارالانوار، ج52، ص130) یعنی همین که نظر خود را از آن فرج نهایی بر ندارید، هم ‌اکنون در فرج و گشایش هستید و ظلمات آخرالزمان، شما را نمی ‌رباید. و توجه به دعای ندبه عامل قرارگرفتن در چنین فرجی است.

در این دعا به ما آموزش داده ‌اند در عین اینکه در هیچ شرایطی از موضوع حقانیت مسیر اهل‌البیت (علیه السلام) عدول ننمایید و همواره سعی کنید آن را زنده نگهدارید. در این راه به گونه ‌ای حرکت کنید که موجب اختلاف در جامعه مسلمین نشود و به واقع این دعا الگوی مناسبی است جهت معنی ‌کردن انسجام اسلامی، چرا که معنی انسجام اسلامی به معنی نفی حقانیت شیعه نیست، بلکه به این معنا است که این حقانیت نباید منشأ اختلاف بین مسلمانان باشد و فرهنگ تشیع که میتواند بهشتی از معارف اسلامی را در اختیار جهان اسلام قرار دهد نباید عامل دوگانگی در جهان اسلام شود.

تذکر: همچنانکه ملاحظه خواهید کرد دعای ندبه دارای نظم و ترتیب دقیقی است که از توجه به ارسال رسولان یعنی از حضرت آدم (علیه السلام) شروع میشود و پس از طرح نقش تاریخی هر یک از انبیاء (علیهم السلام) ما را متوجه نقش تاریخی و هدایتگرانه حضرت محمد (صلوات الله) مینماید و جایگاه تاریخی حضرت علی (علیه السلام) را مطرح مینماید و در نهایت ما را متوجه ابعاد مختلف تاریخی و تکوینی و هدایتگرانه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میکند، و چون دقت در متن دعا موجب میشود تا بهتر از آن استفاده شود آن دعا در نُه فصل تنظیم شد تا موضوع هر فرازی جداگانه مورد توجه قرار گیرد. ( اصغر طاهر زاده)

 بنام خداوند بخشایشگر مهربان

سلام بر امامی که موجب احیاء مؤمنین و نابودی کافران خواهد شد.

سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...

سلام بر بقیة‌الله، در هرجایی که آنجا شهر خدا خواهد بود.

قدسی ‌بودن سراسر تاریخ

میخواهیم از طریق نظر به دعای ندبه ظرائفی از سنن الهی را که منجر به ظهور حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) میشود عرض نماییم. قبلاً در بحثی تحت عنوان «فلسفة حضور تاریخی حضــرت‌‌ حجت روحی فداه» با نظر به دعای ندبه عرایضی مطرح شد که در این بحث همان را پیگیری مینماییم و وسعت میدهیم. در مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» دلایل وجود امام زمان (ارواحنا فداه) و اینکه چرا جهان، انسان کامل میخواهد و نقش انسان کامل در هستی و در قلب ما چیست مورد بحث قرار گرفت، در اینجا محور بحث ما تأملی در دعای ندبه است به ‌عنوان یک متن بسیار ارزشمند و دقیق که متذکر میشود هویت بشر در آینده تاریخ چگونه خواهد بود، تا متوجه شویم تاریخ، هم مبدأیی الهی داشته و هم بستر تاریخ به وسیله انبیاء علیهم السلام همواره با حالتی الهی و معنوی در سیر بوده است، و هم غایت تاریخ به عنوان عصاره کار همه ی انبیاء علیهم السلام به ثمر می ‌نشیند و آنچه مورد نظر آنها بوده است، در بلوغ تاریخ ظاهر می‌شود.

یعنی اگر انسان بفهمد که «ابتدا» ، «بستر» و «انتهای تاریخ» ، الهی و قدسی است و خدا به کل حیات زمینی بشر یک توجه خاص دارد، جایگاه خودش را در هیچ زمانی جدای از سنتهای عالَم و یک چیز فراموش شده و اتفاقی نمیداند. البته ما به تبعیت از سیر دعای ندبه بیشتر میخواهیم به مرحله سوم تاریخ یعنی بلوغ آن، ‌که شرایط مدیریت وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر (ارواحنا فداه) است توجه کنیم، ولی برای اینکه جایگاه بحث روشنتر شود همچنان که دعای ندبه راهنمایی کرده است، توجه به شروع تاریخی حیات انسان و سیر حرکت انبیاء و اولیاء در طول تاریخ ضروری است.

فلسفة ارسال رسولان (علیهم السلام)

اگر شما در دعای شریف ندبه دقت کنید؛ ملاحظه میفرمایید که با حمد پروردگار نظر بر زیباییهای سنت خداوند دارد و آن دعا به این ‌شکل شروع میشود که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما». پس از حمدِ خدا و نظر به زیباییهای عالَم وجود و صلوات بر محمد و آل او عرض میکنی: «اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلی ما جَری بِهِ قَضائُکَ فِی اَوْلِیائِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُم لِنَفْسِکَ وَدِینِکَ».

در این فراز که معارف بسیار عمیقی را در رابطه با سنن الهی در بر دارد، میگویی: خدایا! بنای تو این ‌است که همواره عده‌ای از اولیای خود را برای خودت و دینت بر میگزینی، حمد تو را به جهت چنین قاعده و قضایی که جاری فرمودی تا یک روز هم بشر از راهنمای انسانهای آسمانی محروم نباشد و سپس علت انتخاب پیامبران (علیهم السلام) را چنین اظهار میداری:

«إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا، فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ».

آنگاه که نعیم گسترده و باقی و بی ‏زوالِ ابدی را که نزد توست، برای آن راهنمایان اختیار کردی، البته این لطف بزرگ بعد از آن بود ‌که زهد و دوری از مقامات و دوری از لذّات و زینت و زیورهای دنیایِ دون را با آنها شرط فرمودی، آنها هم بر این شرط متعهد شدند، و تو هم میدانستی که به عهد خود وفا خواهند کرد، پس آنان را مقبول و مقرب درگاه خود قرار دادی و برای آنها علوّ ذکر و بلندی نام و ثنای خاص و عام را از پیش خود عطا کردی و ملائکه را بر آنها فرو آوردی و از طریق نزول وَحی آنها را گرامی داشتی و با علم خودت آنها را میزبانی نمودی.

در این فراز اولاً؛ متذکر میشوید نعمت نبوت که به انبیاء علیها سلام داده میشود نعمت بزرگ و بی ‌زوالی است. ثانیاً؛ آن نعمت بر اساس حکمت خاص الهی به انبیاء علیهم السلام داده میشود، و آن عبارت است از توجه به شایستگی خاصی که در انبیاء علیها سلام موجود است. «وَجَعَلْتَهُمُ الذَّرِیعَةَ اِلَیْکَ وَالْوَسیلَةَ اِلی رِضْوانِک» حمد تو را که این اولیاء و پیامبران را به ‌عنوان وسیله ‌ای برای نزدیکی بندگان به ‌سوی خودت، و برای فراهم‌کردن راه کسبِ رضوان و رضایت خودت، قرار دادی.

پس روشن میشود که جایگاه پیامبران و اولیاء الهی و از جمله امام ‌زمان (ارواحنا فداه) در زندگیِ همیشگی بشر برای این است که «اَلذَّریعَةَ اِلَیْکَ» یعنی؛ وسیله‌ هستند به ‌سوی تو ای خدا! و اینکه آنها برای به ‌دست ‌آوردن رضوان و رضایت الهی، واسطة بین انسانها و خدا باشند. در این فراز از دعا، ما خداوند را حمد میکنیم که هیچ روزی، بشریت را تنها نگذاشته تا راه به سوی معبود خود را گم کنند و از مقصد اصلی خود که کسب رضایت پروردگارشان است محروم گردند. معلوم میشود خداوند در هیچ روز از روزهای زندگیِ بشر راضی به مسیر غیر از حق و حقیقت برای بشریت نبوده است، حال چه در امور فردی و چه در امور اجتماعی، و حمد کردن خدا در این راستا نشانة توجه به چنین نعمت بزرگی است.

شروع زیبای تاریخ

پس از اینکه در آغاز دعا، خدا را به جهت شروع زیبای تاریخِ انسانی حمد کردی، شروع میکنی حضور انبیا و نقش آنها را در مرحله مرحلة تاریخ متذکر شدن. ابتدا در رابطه با حضرت آدم علیه السلام میگویی: «فَبَعْضٌ اَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ اِلی اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها». از جمله انبیاء علیهم السلام، یکی را در بهشتِ خود جای دادی تا آنجا که از آن خارج نمودی.

این فراز؛ قصه ی حضرت آدم علیه السلام را متذکر میشود، میگویی: خدایا! حالا که یک عده‌ای را برای خودت و دینت خالص کردی، یکی از آنها حضرت آدم علیه السلام است. «وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ». و یکی از آن انبیاء علیهم السلام یعنی حضرت نوح علیه السلام را با کشتی حمل کردی و او و یارانش را بر اساس رحمتی که بر بندگان مرحمت کردی، از هلاکت نجات دادی.

«وَ بَعْضٌ اِتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلیلاً وَ سَأَلَکَ لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِکَ عَلِیّا». و یکی دیگر از آنها یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام را برای خودت دوست و خلیل قرار دادی و به مقام خُلَّتِ خود برگزیدی و درخواستش را که از تو خواستن لسان صدق در اُمم آخر باشد اجابت کردی و او را به مقام بلندی رساندی. در این قسمت اشاره به آیه 84 سوره شعراء است که حضرت ابراهیم از خدا تقاضا کرد: «وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» و مرا در میان آیندگان زبان صدق و راستی قرار بده که همان وجود مقدس حضرت محمد صلوات الله و دین مبین اسلام باشد و لذا پیامبر اسلام رحمت الله میفرمودند: من دعای ابراهیم هستم.

علامه طباطبایی «رحمة‌الله‌علیه» در رابطه با این آیه و تقاضای حضرت ابراهیم علیه السلام میفرمایند: «و ابراهیم عرض کرد؛ پروردگارا! در قرون آخرالزمان فرزندی عطایم کن که زبان صدق من باشد و منویات مرا بگوید، همانطور که زبان من، منویات و نیات درونی مرا میگوید. یعنی دعوت من بعد از من باقی بماند و خداوند رسولانی بدین منظور مبعوث فرماید». در این فراز از دعای ندبه متذکر چنین برخوردی از طرف خداوند با حضرت ابراهیم علیه السلام میشوی و به خداوند عرضه میداری که تقاضای حضرت ابراهیم علیه السلام را در مرتبه ‌ای بلند قرار دادی که همان مبعوث کردن رسول ‌الله علیه السلام است. «وَبَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْلیماً وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءا وَ وَزِیرا».

و یکی دیگر از آن انبیاء، حضرت موسی علیه السلام است که از طریق درخت با او سخن گفتی، آن ‌هم چه سخن‌ گفتنی، و نیز برادرش را وزیر و کمک وی قرار دادی. اشاره به آخر آیه 164 سوره نساء است که میفرماید: «وَ کَلَّمَ اللهُ مُوسی تَکْلیماً» و خدا با موسی علیه السلام سخن گفت، آن‌ هم سخن ‌گفتنی ناب و کامل. و نیز اشاره دارد به آیات 29 و 30 سوره طه که حضرت موسی علیه السلام از خداوند تقاضا میکند «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی»؛ برادرم هارون را کمک ‌کار من قرار ده.

در این فراز متذکر این نوع مددها به حضرت موسی علیه السلام هستیم و اینکه خداوند پیامبران خود را با ظریفترین تجهیزات برای هدایت بشر مجهّز کرده است. «وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ اَبٍ وَ آتَیْتَهُ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ». و از دیگر انبیاء، حضرت عیسی علیه السلام را بدون پدر متولد کردی و به کمک روح ‌القدس به او کمک نمودی. آیه 110 سوره مائده در این رابطه میفرماید: «إذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَی وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً...» آنگاه که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! یادآور نعمت مرا بر خودت و بر مادرت آنگاه که از طریق روح القدس به تو مدد رساندم و سخن گفتی با مردم در گهواره و در هنگام پیری.

پیامبران؛ مستقر‌کنندگان حق در تاریخ

بعد از متذکر شدن سنت عنایت الهی به اولیائش، از طریق آن دعا جمع ‌بندی میکنی و عرضه میداری: «وَکُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَریعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجاً وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَّةٍ إِلَی مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِینِکَ وَ حُجَّةً عَلَی عِبَادِکَ» و برای هر کدام از این پیامبران رحمت یک شریعت و راهی مقرر کردی و جانشین ‌هایی برای آنها تعیین نمودی، برای آنکه یکی بعد از دیگری در مدت معین، مستحفظ دین و نگهبان آیین و حجت بر بندگانت باشند. تا بشریت در طول حیاتش گمراه نشود. پس بشر حتی یک روز از زندگی را بدون وسیله‌ برای ارتباط با عالم بالا نبوده است؛ سپس میگویی خدایا به این دلیل این ‌چنین کردی که:

«وَ لِئَلّا یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَی أَهْلِهِ وَ لا یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً مُنْذِراً وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِیاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَی». برای اینکه یک روز هم که شده، حق از جایگاهش گم نشود و باطل بر حق‌ طلبان چیره گردد. و تا حجت بر مردم تمام شود و کسی نگوید چرا برای ما پیامبر و انذاردهنده ‌ای نفرستادی تا نشانة هدایت ما را بر پا بدارد و نگذارد ما خوار و ذلیل شویم. لذا خداوند در سراسر تاریخ بشر کاری کرد تا همواره مردم برای تشخیص حق از باطل ملاک داشته باشند. اصلاً صحنه زندگی بشر اینطور نبوده است که در برهه ‌ای از تاریخِ حیات او حق برایش پنهان باشد. در ادامه وارد فراز دیگری میشوی که متذکر انتخاب آخرین پیامبر یعنی حضرت محمد صلوات الله است.

 نقش تاریخی و هدایت ‌گرانة حضرت محمد صلوات الله

«اِلی اَنِ انْتَهَیْتَ بِالْاَمْرِ اِلی حَبیبِکَ وَ نَجِیبِکَ مُحَمَّدٍ صلوات الله». تا اینکه کارِ برانگیختن پیامبران ‌و حق نمایی را به حبیب خودت محمد‌ مصطفی صلوات الله ختم نمودی.

جایگاه آخرین پیامبر علیه السلام در هستی

بعد از طرح سیر انبیاء صلوات الله اجمعین در طول تاریخ بشر و علت حضور همیشگی آنها، در این دعا شروع میکنی راجع به جایگاه و مقام پیامبر اسلام صلوات الله مفصّل سخن میگویی که آخرین پیامبر علیه السلام در عالم بشری و در تاریخ چه جایگاهی داشته است، متذکر مقام معراجی و وسعت شخصیت آن حضرت و گسترة علم آن حضرت میشوی و اینکه خداوند به او وعده داد که «دشمنان تو را مرعوب تو مینمایم، (سوره انفال، آیه 12) و از طرف ملائکه مقرب، تو را و دین تو را حفظ و بر همة ادیان پیروز میگردانم». (رجوع شود به تفاسیر ذیل آیه 12 سوره انفال) و نکات ظریف دیگر که در پیش خواهد آمد و آن عبارت است از:

«فَکَانَ کَمَا انْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَیْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیْتَهُ وَ أَکْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ». و او یعنی آخرین پیامبر رحمت علیه السلام چنان‌ او را به رسالت برگزیدی، که سید و بزرگ خلایق بود و عصارة پیامبرانی که به رسالت انتخاب فرمودی، و افضل از هرکس که برگزیدة توست و گرامیتر از تمام پیامبرانی که معتمد تو بودند. زیرا مقام آخرین پیامبر صلوات الله، مقامِ جامعیت همة اسمائی است که خداوند بر همة پیامبرانش متجلی نموده و او مقام جامعیت برزخ کبری است. به طوری که همة اسماء الهی به نحو جامعیت در مقام آن حضرت جمع است بدون آنکه اسمی بر اسمی غلبه داشته باشد، همانطور که ربّ آن حضرت که «اسم اعظم‌الله» است چنین است: (برای روشن شدن مقام آخرین پیامبر صلوات الله به بحث مقام منذِر بودن رسول‌خدا علیه السلام در تفسیر سوره مبارکة «ق» جلسات 2 و 3 رجوع فرمایید.)

«قَدَّمْتَهُ عَلَی أَنْبِیَائِکَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَی الثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبَادِکَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَکَ وَ مَغَارِبَکَ». بدین جهت او را بر همه رسولانت مقدم داشتی و بر تمام بندگانت از جن و انس مبعوث گردانیدی و شرق و غرب عالمت را زیر قدم فرمان رسالتش گستراندی. در همین رابطه آن حضرت میفرمایند: «زُوِیَتْ لِی الْاَرْضُ فَأُرِیتُ مَشارِقَها وَ مَغارِبَهَا وَ سَیبْلُغُ مُلْکُ اُمَّتی مَا زُوِیَ لِی مِنْها». (بحارالانوار، ج18، ص136) زمین برای من جمع شد، پس شرق و غرب آن به من نشان داده شد، و به زودی سلطه و اقتدار امتم به آنچه برای من نمایان شد، خواهد رسید. در این فراز متذکر وسعت زمینی و زمانی و تاریخی و جغرافیایی اسلام خواهی بود. و سپس عرضه میداری:

«وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِهِ (بِرُوحِهِ) إِلَی سَمَائِکَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی انْقِضَاءِ خَلْقِکَ». و براق را مُسَخَّر او فرمودی و به وسیلة آن او را به ‌سوی آسمان خود به معراج بردی و علم گذشته و آینده، تا انقضاء خلقت را در جان او به ودیعت سپردی. این فراز به معراج آن حضرت اشاره دارد که اول سورة إسراء متذکر آن شده است و ما را متوجه این قاعدة مهم میگرداند که پیامبرِ دینی که باید تا قیامت تمام مناسبات بشریت را مدیریت کند چگونه از همة اسرار عالم آگاه شده و بر اساس همان آگاهیها دین خود را به بشریت اعلام فرموده است.

«ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ الْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلائِکَتِکَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ». و آنگاه او را با ایجاد رعبی که در دل دشمنانش ایجاد فرمودی، بر آنها پیروز گردانیدی و جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگانِ با اسم و رسم و مقام را گرداگردش فرستادی، و به او پیروزی دینش را بر تمام ادیان عالم، بر خلاف میل مشرکان، وعده فرمودی. در این فراز متوجه ارادة خداوند میشوی نسبت به مددهایی که به پیامبر اسلام صلوات الله و به اسلام نموده است، تا به عنوان آخرین و کاملترین دین، جایگاه خود را در کلّ زمین محکم نماید. عرضه میداری؛ آن پیامبر را با رعب و ترسی که در دل دشمنانش انداختی و میاندازی، یاری نمودی و یاری میکنی. که اشاره است به قسمتی از آیه 12 سوره انفال که خداوند میفرماید: «سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعب» (آیات دیگر مثل آیه 26 سوره احزاب و یا آیه 2 سوره حشر نیز به این نکته اشاره دارد) به زودی در قلب کافرانی که با تو مقابله میکنند، رعب و وحشت ایجاد میکنم.

در همین راستا پیامبر خدا رحمت الله علیه در حدیثی که خصوصیات دین خود را بر میشمارند، میفرمایند: «....وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْب...» (بحارالانوار، ج 16، ص 308) و از طریق رعبی که خداوند در دل دشمنان اسلام میاندازد من یاری شدم. و در ادامة این فراز از دعا متذکر مددهای ملائکه الهی میشوی که نمیگذارند این دین در توطئه دشمنانش دفن شود تا آنجایی که بر خلاف میل و نقشة مشرکان، بر همة ادیان پیروز میگردد. (اشاره به آیات 33 سوره توبه و امثال آن دارد) که این اشاره به ظهور نهایی آن دین در آخرالزمان با حاکمیت نور چشم انبیاء و اولیاء علیهم السلام یعنی حضرت صاحب‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. (از ابوبصیر نقل شده که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»، فرمودند: «تا کنون تأویل این آیه محقق نشده و محقق نخواهد شد مگر وقتی که حضرت قائم از پس پردة غیب بیرون آید، و چون ظاهر شود به خدا قسم هیچ منکر به خدا نخواهد ماند مگر آنکه ظهور و خروج او را اکراه دارد و اگر شخص کافر در زیر سنگی پنهان شده باشد، آن سنگ به صدا در ‌آید و مؤمنی را صدا زند: ای مؤمن بیا که کافری در اینجا پنهان است. بحارالانوار ج 52 ص 324).

«وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکا وَ هُدًی لِلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنا». و این وعدة پیروزی پس از آن بود که او را - هجرت اجباری از مکه - با فتح و ظفر به جایگاه و خانه صدقِ اهلبیت علیه السلام یعنی کعبه باز گردانیدی، و برای او و اهل بیتش خانة مکه را اولین بیت و نخستین خانه برای عبادت بندگان مقرر فرمودی و وسیله ی هدایت عالمیان گردانیدی، خانه ‌ای که مبارک و عامل هدایت عالمیان بود و آیات و نشانهای آشکار ایمان و مقام ابراهیم خلیل علیه السلام در آن نمایان است و محل امن و امانی است بر هر کس که در آن داخل میشود. این فراز اشاره به آیات 96 و 97 سوره آل عمران دارد، که میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِّلْعَالَمِینَ * فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا .....»؛ اولین خانه ‌ای که جهت عبادتگاه مردم بنا شد، مکه بود که در آن برکت و هدایت عالمین است و در آن آیات روشن و مقام ابراهیم قرار دارد و هرکس در آن محل وارد شود در امنیت است. این فراز از دعا به این قضایا و آیات اشاره دارد.

جایگاه اهل بیت پیامبر صلوات الله

سپس در ادامه عرضه میداری: «وَ قُلْتَ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا». و درباره ی خاندان آن حضرت فرمودی فقط خداوند اراده کرده تا شما اهل بیت را از هرگونه رجس و ناپاکی دور ‏سازد و آن هم پاک ‌بودنی خاص. این قسمت حاوی نکات مهم معرفتی است و اشاره دارد به قرآن که میفرماید:

«...اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا...» (سوره احزاب، آیه 33) ای اهل البیت! فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پلیدی بزداید و اعتقاد باطل و اثرعمل زشت را از شما پاک کند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد.

با دقت در آیه تطهیر نکات زیر مورد توجه قرار میگیرد:

1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده ، به معنی هرگونه پلیدیِ جسمی و روحی است. 2- بیش از 70 حدیث که بیشتر از اهل سنت است اقرار دارد که «اهل البیت» شامل ، رسول خدا صلوات الله و حضرت ‌علی علیه السلام و حضرت فاطمه ‌زهرا سلام الله و امام ‌حسن و امام ‌حسین «علیهماالسلام» میباشد. (به کتاب امام شناسی، ج 3، از آیت‌‌الله سیدمحمد حسین‌حسینی ‌تهرانی رجوع شود) 3- اُمّه ‌سلمه میگوید: بعد از آمدن آیه تطهیر، رسول خدا صلوات الله عبای خود را بر سر حضرت علی علیه السلام و همسر او و حسنین «علیهماالسلام» انداختند و بعد گفتند: بارالها! اینها آل محمداند. من گوشه عبا را بالا زدم که وارد شوم، حضرت آن را از دست من کشیدند و گفتند: تو بر خیر هستی، (امام شناسی، ج 3، ص 144، نقل از غایة‌المرام، ص 287). (یعنی؛ تو زن خوبی هستی ولی جایت اینجا نیست).

سؤال: چرا آیه شامل زنان پیامبر علیه السلام نمیباشد؟

جواب: اولاً: هیچکس تا به حال قائل به عصمت زنان پیامبر رحمت الله نشده است، در حالیکه آیه خبر از عصمت «اهل البیت» علیهماالسلام میدهد و از جریان مباهله هم روشن میشود که زنان پیامبر رحمت الله معصوم نیستند و لذا در کنار اهل‌البیت پیامبر صلوات الله جهت مباهله یک نفر از آنها هم وارد مباهله نشده است. (ابن جریر و طبرانی آورده‌اند که رسول خدا رحمت الله فرمود: «اُنْزِلَتْ هذِهِ الْایةُ فی خَمْسَةٍ: فِیَّ وَ فی عَلِیٍّ وَ الْحسن وَ الْحسین وَ فاطِمه» یعنی فرمودند: این آیه در مورد پنج کس نازل شده (در زمان نزول) که عبارتند از من و علی و حسن و حسین و فاطمه علیهماالسلام. از طرفی در سوره تحریم خداوند دو تا از زنان پیامبرصلوات الله را به باد انتقاد میگیرد و مفسرین عامه آن را عایشه و حفصه معرفی میکنند. حال چطور میتوان چنین تطهیری را به زنان پیامبر علیه السلام نسبت داد. در ضمن اصل روایت کِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‌البیت معرفی کرده است.) ثانیاً: همه روایات از سنی و شیعه پنج تن مذکور را به عنوان اهل البیت معرفی کرده‌اند. ثالثاً: اگر آیه مربوط به زنان پیامبر بود از ضمیر «عَنْکُنَّ» که قبل از آیه به صورت جمع مؤنث بود، باید استفاده میشد و نه اینکه بفرماید «عَنْکُمْ» یعنی ضمیر را عوض کند.

4- بنا به روایات و همچنین با توجه به سیاق آیه، جای اصلی آیه اینجا نبوده و با وَحی جبرائیل به دستور پیامبر اسلام بعد از نزول، به این صورت تنظیم شده است، و این روش در کلیه آیات مربوط به اهل‌البیت علیهم السلام هست که در بحث مستقلی باید به آن پرداخته شود. 5- از همه مهمتر چون اراده برای تطهیر را در آیه منحصر به اهل‌البیت علیهم السلام کرده و گفته است «اِنَّما»، اولاً: این تطهیر، آن تطهیر عمومی که خداوند برای همه مسلمین اراده کرده است نمی ‌باشد، و اگر همان تطهیر بود که برای عموم مردم اراده کرده، دیگر مقام خاصی برای اهل‌البیت علیه السلام محسوب نمیشد. ثانیاً: چون خداوند تشریعاً طهارت و تزکیه را برای همه خواسته است، پس این طهارت، طهارت تشریعی نبوده، بلکه طهارت تکوینی میباشد. یعنی طهارت و عصمتی است موهبتی که در اثر آن، نیروی فوق العادة باطنیِ عصمت در آنها ایجاد شده است، تا آنها نمونة کامل زندگی صحیح برای بشریت باشند. 6- خداوند در قرآن فرمود: «اِنَّهُ لَقُرْانٌ کَریم* فی کِتابٍ مَکْنُونٍ* لا یَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَهَّرُون‌» (سوره واقعه، آیات 77 تا 79) فقط مطهرون مقامشان، مقام تماس با قرآنی است که در کتاب مکنون است که همان مقام غیبی قرآن است.

از طرفی در آیه تطهیر فرمود: فقط شما اهل‌البیت به تمام معنی مطهرید، پس در واقع فقط اهل‌البیت مترجمان واقعی قرآن ‌اند و بقیه باید قرآن را از آنها یاد بگیرند. از طرفی فرمود: آن قرآن کریم را که در کتاب مکنون است غیر مطهرون نمیتوانند «مَسّ» کنند، و متوجه هستید که نفرمود: غیر مطهرون نمیتوانند بدانند، بلکه فرمود: غیر مطهرون نمیتوانند با آن حقیقت غیبی قرآن تماس بگیرند. این نشان میدهد که حقیقت قرآن یک امر وجودی و واقعی است و نه اعتباری، و شرط تماس با آن حقیقت مطلق، داشتن طهارت مطلق است، و بقیه به اندازه ‌ای که از نظر طهارت به اهل‌البیت نزدیک باشند از قرآن بهره دارند. البته لازم است عزیزان متوجه باشند که فرهنگ اهل‌البیت، فرهنگ طهارت است و از طریق طهارت میتوان با قرآن ارتباط داشت. یعنی علمشان را با حفظ طهارت تکوینی خود پایدار نگه میدارند و فلسفة وجود آن همه عباداتی که ما در سیرة پیامبر صلوات الله و اهل بیت علیه السلام می ‌بینیم برای حفظ همین طهارت تکوینی است. شما در فرازی از دعای ندبه که گذشت متوجه چنین نکته ‌ای یعنی طهارت خاص اهل بیت پیامبر صلوات الله میشوید و آن را اظهار میدارید که خدایا! ما به چنین مسأله‌ای ایمان و اعتقاد داریم و سپس در فراز بعدی اظهار میداری:

نتایج محبّت به اهل بیت علیهم السلام

«ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (سوره شوری، آیه 23) وَ «قُلْتَ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (سوره سبأ، آیه 47) وَ «قُلْتَ مَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلا» (سوره فرقان، آیه 57) فَکَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی رِضْوَانِکَ» آنگاه تو ای پروردگار! در قرآنت اجر و مزد رسالت پیغمبرت را محبت و دوستی امت نسبت به ذی ‌القربای آن حضرت، یعنی اهل بیت (علیه السلام) قرار دادی، و به پیامبرت فرمودی که بگو: من از شما امت، اجر رسالتی جز مودّت نزدیکان و خویشاوندانم، چیز دیگری نمیخواهم و باز فرمودی: همان اجرِ رسالتی را هم که خواستم باز به نفع شما خواستم، و باز فرمودی بگو: من از شما امت اجر رسالتی نمیخواهم جز آنکه شما راه خدا را پیش گیرید. پس اهل بیت رسول علیهم السلام، همان طریق و مسیر رسیدنِ بندگان به خوشنودی تو میباشند.

چنانچه ملاحظه میفرمایید؛ پس از توجه به مقام طهارت تکوینی اهل‌البیت علیه السلام و روشن ‌شدن این نکته که خداوند عده ‌ای را در بین انسانها طوری پرورانده است تا امت اسلام ملاک عملی حق و باطل را بشناسند. در این فراز متذکر چند آیه از قرآن در مورد اهل‌البیت علیه السلام و ذِی‌القربای پیامبر «صلواة‌الله‌علیهم» میشوید. خداوند در سوره شوری آیه 23 به پیامبرش دستور داد که «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»؛ بگو اجر رسالت مرا نمیدهید مگر اینکه ذِی‌القربی را مورد مودّت خود قرار دهید. خلاصة نظر مرحوم علامه‌ طباطبایی «رحمة‌الله ‌علیه» در تفسیر قیم المیزان در این رابطه عبارت است از:

«ای پیامبر! در رابطه با اجر رسالت هم بگو: اجری در رابطه با آن نمیخواهم مگر دوستی نزدیکانم -که استثناء در اینجا منقطع است- و با توجه به اینکه در سوره سبأ آیه 48 میفرماید: همان اجر رسالتی را هم که خواستم باز به نفع شما خواستم. پس معلوم است که این اجر و مودّتِ ذی‌القربی باز در رابطه با استجابت دعوت رسول‌الله صلوات الله و ادامة دینداری امت اسلام است. زیرا اسلام هرگز مردم را دعوت نمیکند به اینکه خویشاوندان پیامبر صلوات الله را به خاطر اینکه خویشاوندان او هستند دوست بدارند، بلکه این محبت، «محبت فی‌الله» است بدون اینکه مسئله خویشاوندی، کمترین دخالتی در آن داشته باشد.

و صلة رحم غیر از محبت به رحم است، چون اسلام بر هر محبتی به ‌جز محبت به خدا خط بطلان کشیده است و با توجه به اخبار زیادی که از طریق شیعه و سنی وارد شده همة آنها آیه را به مودّت عترت تفسیر کرده‌اند. و طایفة دیگر روایات که مردم را در جهت فهم کتاب خدا به اهل‌البیت علیهم السلام ارجاع داده است، کمک میکند تا متوجه باشیم منظور از واجب ‌کردن مودّت اهل‌البیت علیهم السلام، و اجر رسالت قراردادن آن مودّت، تنها این بوده است که این محبت وسیله ‌ای گردد تا مردم را به ایشان رجوع دهد و اهل‌البیت علیهم السلام، مرجع علمی قرار گیرند. لذا مودّتی که اجر رسالت فرض شده است چیزی ماورای خود رسالت و دعوت دینی و بقاء و دوام آن نیست. در واقع همان است که بگوید: «من هیچ اجری نمیخواهم» و با توجه به آیه 90 سوره انعام که میگوید: «...قُل لاَّ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ» بگو: این اجری که در برابر رسالتم به شما پیشنهاد میکنم که همان مودت فی‌القربی باشد، چیزی نیست جز «ذکْری لِلْعالمین»، تذکر و هشیار باشی است برای عالمیان، و وسیله ‌ای برای بشریت است تا مردم معارف دین را از اهل‌البیت علیهم السلام، بگیرند، نفعی است که عاید خود بشر میشود نه عاید عترت.

مضافاً که در آیه 57 سوره فرقان میفرمایند: «قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً» یعنی مزد من در انجام رسالت این است که اگر یکی از شماها بخواهد راهی به سوی پروردگارش اتخاذ کند و دعوت مرا به اختیار بپذیرد، همین مزد من است. پس در دعوت به مودّت ذِی‌القربی چیزی جز خود دعوت در کار نیست». (پایان سخن علامه طباطبایی «رحمة‌الله ‌علیه»).

...ادامه دارد...