نهج البلاغه ( روش زیبای سخن گفتن )

اگر یک نفر را به او وصل کردی

برای سپاهش تو سرداریاری...

«نهج البلاغه»، آیینه ای است که سیمای قرآن را نشان میدهد، و هر دو به مبدأ الهی وصل ‎اند. «نهج البلاغه»، برادر «قرآن» است، تفسیر دین است، سخن «علی» و رهگشای فصاحت و بلاغت و کتاب «ارشاد و آموزش» است، «نهج البلاغه»، نوای نای حیات است، سرود رود یقین است، کتاب دل است، کتاب عاطفه و عشق، عقیده و جهاد، اندیشه و تعقل است. کتاب «رهبری»‌ و «رهروی»‌ است، برنامة زندگی است، نسخة شفا بخش دردها و بیماریهاست. جدول «عرفان» است، طراز «زیستن» و منشور «حکومت» است.

نهج البلاغه، دیدگاه امام علی علیهِ السّلام دربارة خدا و جهان و انسان و بعثت و تاریخ و مبدأ و معاد است. نهج البلاغه ، دانشکدة الهیات و کلاس معارف است. نهج البلاغه، سوگنامة فراق یاران، و غربت دین باوران است، غمنامة «مظلومیت عدل»‌ و«محرومیت‎حق» است. نهج البلاغه، منشوری است چند بُعدی، که هر زمان، یک چهره‎اش می درخشد، و برای هر کس، یک بُعد و بُرِش آن، متجلّی است.

نهج البلاغه کتابی است که گویا با مسایل و رویدادهای هر زمان همراه و همگام است و با تمامی ویژگی‎ها و ریزه کاریها و جریانهای هر عصر آشناست، چه این که نهج البلاغه تجلیگاه عشق، معرفت، سیاست، انسانیت، حکومت، عدالت، حکمت، تربیت، عبادت، فصاحت، بلاغت است چه اینکه صدها مسئله ی مبهم معرفتی دربارة توحید، نبوت، امامت، معاد، انسان شناختی و جهان شناختی و مانند آن را به زیباترین بیان و دل ‎انگیزترین روش طرح و تحلیل کرده است و رمز اصلی وجود این همه زیبایی در نهج البلاغه آن است که امیرمؤمنان شاگرد بزرگ قرآن در پرتو تعلیمات پیامبر اکرم (صلوات الله)، اول قرآن را خوب فهمید و به آن عمل کرد آنگاه همه معارف وحی در کلمات او به صورت نهج البلاغه تجلی کرده است.

در «نهج البلاغه، خطبه 154» میخوانیم : امام علی - علیه السلام - فرمود: (گروهی) در دریاهای فتنه فرو رفته، بدعتها را گرفته و سنّتها را واگذاردند، مومنان کناره گرفتند (و سکوت اختیار کردند) و گمراهان تکذیب کننده به سخن آمدند.

واسطة بین خلق و خالق و واسطة فیض الهی، ائمة معصوم ـ علیهم السّلام ـ هستند و آنها پرورش یافتة خدا میباشند. اگر این سخن درست باشد که در حیات رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دو جریان سیاسی مختلف در میان مهاجران وجود داشته و کسانی برای به دست آوردن خلافت تلاش میکرده ‌اند، باید پذیرفت که میان امام و شیخین از همان زمان مناسبات خوبی نبوده است. در اخبار سیره چیزی که شاهد نزاع اینان باشد دیده نشده، اما هیچ خاطره ‌ای نیز که رفاقت اینها را با یکدیگر نشان دهد وجود ندارد. دشمنیهای عایشه با امام علی ـ علیه السّلام ـ که به اعتراف خودش از همان زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وجود داشته میتواند شاهدی بر اختلاف آل ابی ‌بکر با آل علی تلقی شود. گفته ‌اند زمانی که فاطمه ـ علیها السّلام ـ رحلت کرد، همه ‌ی زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در عزای بنی‌هاشم شرکت کردند، اما عایشه خود را به مریضی زد و نیامد و حتی برای علی ـ علیه السّلام ـ چیزی نقل کردند که گویا عایشه اظهار سرور کرده بود.( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص198) هر چه بود، بلافاصله پس از خلافت ابوبکر، و اصرار امام در اثبات حقانیت خود نسبت به خلافت، سبب بروز مشکلاتی در روابط آنان شد. حمله به خانه ‌ی امام و حالت قهر حضرت فاطمه ـ علیها السّلام ـ و عدم اجازه برای حضور شیخین بر جنازه‌ی آن حضرت، (المستدرک، ج3، ص162؛ طبقات الکبری، ج8، صص30 ـ 29؛ التنبیه و الاشراف، ص250؛ وفاء الوفاء، صص996 ـ 995، 1000) اختلاف را عمیقتر کرد. از آن پس امام گوشه‌گیر شد و به سراغ زندگی شخصی رفت. حکومت انتظار داشت که امام، همان طور که بیعت کرده، دست از ادعای امامت خود نیز بردارد و شمشیر به دست برای استوار کردن پایه ‌های قدرت آنان با مخالفانشان، از مرتدان و غیره بجنگد. امام این درخواست را رد کرد. (خبری در فتوح ج1، ص71 ـ 72) با چنین موضعی، طبیعی بود که حکومت باید او را در دیدگان مردم تحقیر کند. این سیاست میتوانست به انزوای بیشتر آن حضرت بینجامد.

امام ـ علیه السلام ـ به خوبی میداند که مردم مسلمان در زمان خلفاء مخصوصا در زمان خلیفه سوم از اسلام راستین فاصله گرفته اند. به ویژه تقسیم پستها و مناصب حکومت اسلامی به دلخواه، و تقسیم بیت المال به طور غیر عادلانه، و طبق امیال شخصی که در زمان عثمان به اوج خود رسیده بود مردم را چنین عادت داده بود که اگر کسی بخواهد سنّت پیامبر را دقیقا اجرا کند با مخالفتهای شدیدی روبرو خواهد شد.

و حوادث بعد، اثبات کرد که این پیش بینی امام ـ علیه السلام ـ کاملا بجا بوده است. لذا به عنوان اعلام خطر به هنگامی که مردم میخواستند با او بیعت کنند میگوید: «مرا رها کنید» زیرا شما طاقت تحمّل اجرای حق و عدالت را ندارید. بدانید اگر با من بیعت کنید مجبور خواهید بود برای تصفیه جامعه اسلامی دوران سختی را تحمّل کنید، و این درست به آن میماند، که انسان نزد طبیب و جرّاح ماهری که در شهر نظیر ندارد میرود، او به بیمار میگوید: به طبیب دیگری مراجعه کن زیرا برنامه درمانی من سخت و سنگین است و تو یارای تحمّل آن را نداری، مسلّما منظورش این نیست که شایستگی را از خود سلب کند و یا دیگری را سزاوارتر از خویش ببیند، بلکه منظورش این است که از آغاز کار طرف را برای برنامه سنگینی که در پیش است آماده کند. (ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج1، ص407، آیت الله مکارم شیرازی و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص169)

از این جا معلوم میشود میان این گفته امام ـ علیه السلام ـ و گفتاری که از ابوبکر به هنگام تصدّی خلافت نقل شده: «اقیلونی اقیلونی فلست بخیر منکم و علیّ فیکم» مرا رها کنید من بهتر از شما نیستم درحالیکه علی ـ علیه السلام ـ در میان شما است، از جهات زیادی با هم تفاوت دارد که یکی از آنها این است که مردم در آن زمان آمادگی کافی برای پذیرش حق و عدالت داشتند زیرا تعلیمات پیامبر (صلوات الله) در گوش آنها بود و هنوز فراموش نشده بود. و تایید این گفته وضعی است که پس از بیعت امام ـ علیه السلام ـ پیش آمد زیرا امام ـ علیه السلام ـ در روز دوم خلافت خود بر منبر رفت و اعلام کرد راه و رسم من همان روش پیغمبر صلوات الله است. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، و اگر سابقه و کوشش بیشتری در اسلام داشته باشد پاداش او در قیامت با خدا است. و اضافه کرد: فردا کسی نگوید، فرزند ابیطالب ما را از حقوق خود محروم کرد، زیرا همه بنده خدایند، و بیت المال مال خدا است و به طور مساوی بین همه تقسیم میشود، فردا همه حاضر شوند تا اموالی که موجود است بین آنها تقسیم گردد، عرب را بر عجم امتیازی نیست. در اینجا دشمنی ها شروع و خوارج پدید میآیند...

خوارج یک جریانند نه یک گروه ، و با کار نظامی از بین نمیرود.

در نهج البلاغه آمده است که بعد از جنگ نهروان، شخصی به امیرمومنان (علیه السلام) عرض کرد که یا امیرالمومنین، خوارج هلاک شدند و کارشان تمام شد. حضرت فرمودند:

"کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ، کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِینَ. به خدا سوگند، که آنها نطفه هایى هستند در پشت مردان و زهدان زنان. هر زمان از ایشان کسى سر برآورد و سرش قطع شود تا کسى باقى نماند، جز مشتى دزد و راهزن."

نگاهی به بحث ابن ابی الحدید که به نمونه هایی از صاحبان این تفکر اشاره کرده است حاکی از تنوع این افراد است. وی در بحثی باعنوان "ذکر جماعه ممن کان یری رأی الخوارج" (بیان گروهی از کسانی که بر رأی خوارج بودند) اشاره ‌ای به برخی فرقه‌ های خوارج دارد و سپس افراد مختلفی را نام میبرد؛ از جمله مالک بن انس (179 ق) فقیه بزرگ که مذهب مالکی به او منسوب است. منذر بن جارود (پس از 61 ق) صحابی و کارگزار حکومت، صالح بن عبدالرحمن که در زمان حجاج بن یوسف دیوان عراق را از فارسی به عربی برگرداند، ابوهارون عبدی راوی تابعی که برخی او را دارای گرایش شیعی دانسته ‌اند، هبیره بن بریم (راوی غیرقابل اعتماد از امیرالمؤمنین علی علیه السلام) که فرزندش را از غالیان شیعه شمرده‌اند، و ابوالعباس مبرد (285 ق) ادیب پرآوازه.

از  سخنان امیرمومنان (علیه السلام) ، به وضوح برمیآید که خوارج یک جریان ادامه دار است که به عنوان نمونه در بیان ابن ابی الحدید به مواردی اشاره شد و مبارزه با جریان خوارج، جز در موارد حاد، از طریق جنگ و ستیز نیست. راه درمان این بیمارى اجتماعى بالا بردن سطح فرهنگ عمومى و آگاهى کافى نسبت به مسائل دینى و اعتقادى است. نهج البلاغه، خطبه60 (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید).

امیرالمومنین علی (علیه السلام) هیچگاه اجازه نداد قضایای بعد از رحلت رسول خدا، عامل اختلاف شود. و هرگاه در مواجهه با سوال در خصوص وقایع بعد از رحلت پیامبر مکرم اسلام (صلوات الله) قرار میگرفت به بسط و شرح آن نمی پرداخت و فقط گذرا به بیان استدلال خویش میپرداخت. به عنوان نمونه، آنگاه که امیرمومنان علی (علیه السلام) بر بالای منبر سخن میگفتند یکی از مردان بنی اسد از ایشان پرسید: چرا مردم، شما را از خلافت باز داشتند، در حالیکه شما بدان سزاوارتر بودید؟ امام با بیان این نکته که پرسش مذکور ناسنجیده است فرمود: « اى برادر بنى اسدى تو مردى پریشان و مضطربى که نابجا پرسش میکنى، لیکن تو را حق خویشاوندى است، و حقّى که در پرسیدن دارى و بى ‏گمان طالب دانستنى. پس بدان که: آن ظلم و خود کامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالى که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصار طلبى چیز دیگرى نبود که: گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند. آنگاه حضرت فرمودند که داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است. (نهج البلاغه، خطبه ۱۶۲)

امیرالمومنین (علیه السلام) در پاسخ به نامه معاویه که در آن بیان کرده بود شیخین افضل از علی (علیه السلام) بوده اند. حضرت بدون آنکه وارد در این بحث شود با بیانی عتاب آلود به معاویه میفرمایند:

پنداشتى که برترین انسانها در اسلام فلان کس، و فلان شخص است چیزى را یاد آورده ‏اى که اگر اثبات شود هیچ ارتباطى به تو ندارد، و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمیشود، تو را با انسانهاى برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیر سیاستمدار چه کار است اسیران آزاد شده و فرزندانشان را چه رسد به تشخیص امتیازات میان مهاجران نخستین، و ترتیب درجات، و شناسایى منزلت و مقام آنان هرگز خود را در چیزى قرار میدهى که از آن بیگانه‏ اى… (نهج البلاغه، نامه ۲۸)

و در بخش دیگری از نامه میفرمایند:

(به هر تقدیر) نمیدانم آیا صحابه در این مورد که حق مرا گرفته ‌اند (خطایى نکرده ‌اند) و از این عیب منزه و سالمند؟ یا انصار ستم کرده ‌اند؟ (بلکه) فقط این را دانستم و دیدم آنچه سلب شده همان حقّ من است، و آن را به خدا واگذاشتم که از ایشان درگذرد. (نامه ۲۸)

چنانچه گفته شد امیرالمومنین (علیه السلام) علیرغم تاکید بر احقیت و اولویت خود در حکومت و نقد آنچه صورت گرفته بود اما هیچگاه مسائل پیش آمده بعد از پیامبر اسلام را مایه تفرق نساختند. امیرمومنان (علیه السلام) در عین بیان استدلال و بحث عالمانه تا آنجا که به تفرقه و اختلاف نینجامد، داوری در مورد گذشته را به خدای تعالی و روز جزا واگذاشتند و هیچگاه زبان به طعن و سب و لعن نگشودند و بلکه فراتر از آن همواره در حد امکان مساعدت کردند و از آنچه شایسته بود تمجید کردند و آنچه را که ناشایست بود تذکر دادند و به تعبیر خویش، در مقام وزارت، نقشی فعال ایفا نمودند. ایشان همواره تاکید داشتند که باید اکنون را دید و بر دشمنان حقیقی اسلام توجه داشت و از اینرو در پاسخ به پرسش مرد اسدی که در باره سقیفه پرسیده بود فرمودند:

«بیا و داستان پسر ابو سفیان را به یاد آور…» ...

نهج البلاغه دریای بی پایانی است از کلام امیرالمؤمنین مولا علی علیه السلام. او که پژواک روشن و فراگیر عدالت انسانی است، نشستن بر آستانه مقدس نهج البلاغه او، روح تشنه ما را از پرتو درخشان کلامش سیراب میکند. نهج البلاغه را سید رضی از سخنان حضرت علی، علیه السلام، گردآوری نموده است. سید شریف ابوالحسن محمد رضی، بزرگزاده ای است که پدرش از نوادگان امام موسی کاظم، علیه السلام، و مادرش از نوادگان امام سجاد، علیه السلام، بود. شریف رضی شاگرد شیخ مفید و مردی عالم، فاضل، شاعر و همچنین حافظ کل قرآن کریم بود. او پس از مطالعه دهها کتاب درباره خطبه ها و سخنان امیرالمؤمنین، علیه السلام، و نامه های تاریخی و کلمات قصار ایشان، مطالبی از میان آنها برگزید و آن را نهج البلاغه یعنی روش زیبای سخن گفتن نامید و پس از افزودن شرح و توضیحاتی به آن، کار گردآوری نهج البلاغه را در رجب سال 400 ق. به پایان رساند. سید رضی با تدوین نهج البلاغه چراغی فروزان فرا راه جامعه اسلامی نهاد که در طی قرنهای متوالی راهگشای همه ی انسانها بوده است. مدفن این عالم بزرگوار و برادرش سیدمرتضی در کاظمین قرار دارد.

و در پایان پندی از امام على علیه السلام: هنگامى که چیزى را نوشتى، پیش از مُهر و امضا کردن، آن را مرور کن؛ زیرا بر خرد خویش، مُهر و امضا میزنى. (غررالحکم، حدیث 4167)