سخن گفتن درباره علی علیه السلام، شخصیت، مقام و منزلت او، کار ساده ای نیست. شخصیتی که سراسر حوادث زندگی او با تاریخ اسلام عجین شده و اسلام به وجود چنین شخصیت عالی مقام، که در بطن تعالیم آن پرورش یافته است، به خود میبالد. فرازهای مهم و حساس تاریخ اسلام حاکی ازشهامت، شجاعت، ایثار، فداکاری و حق جویی انسانی است که جهان تاکنون نظیر آن را به خود ندیده و بعد از این هم نخواهد دید. به حق باید اعتراف کرد که علی علیه السلام نه تنها درمیان ما مسلمانها ارزشمند بوده و محبوبیت دارد، بلکه شخصیت نادر و استثنایی آن حضرت برای همه بشریت قابل تقدیر و ستایش است و همه خود را مدیون جوانمردی، صفا، صمیمیت و انسان دوستی او میدانند. پس بیان ویژگی و شخصیت واقعی آن امام همام، از توان بشر عادی خارج است و فقط در کلام روح بخش وحی میتوان جلوه هایی از اوصاف واقعی آن حضرت را دریافت، که میفرمایند:

«ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة لهم اجرهم عندربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون.»(1)

کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی برآنهاست و نه غمگین میشوند.

آنچه که تاکنون درباره امام علی علیه السلام از بیان و قلم گویندگان و نویسندگان تراوش کرده، ستایش و یا اشاره هایی است به گوشه ای از ابعاد وجودی آن بزرگ مرد تاریخ و بیان زوایایی از زندگی، افکار و اندیشه انسانی که جهان به وجود او افتخار میکند و در مقابل سخنان زیبا و نغز او که در قالب «نهج البلاغه» به ودیعه باقیمانده، سر تسلیم فرود میآورد. اکنون که دشمن در پاک کردن مسیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام جدی است، لازم است تا در قلمرو اندیشه ظلم ستیزی و عدالت پروری آن حضرت، نگاه هر چند گذرا داشته باشیم، رفتار و دیدگاههای ایشان را در جامعه آن روز مورد کاوش و بررسی قرار دهیم تا راهپویان حضرتش با تاسی به آن بزرگوار در جامعه قدم بردارند و دیگر از ظلم و تعدی اثری نباشد.

حقیقت جویی و عدالت پروری

علی علیه السلام مرد حق و حقیقت بود و میخواست عدالت را در جامعه پیاده کند و حقوق زیردستان را از ستمگران بگیرد، در این مسیر برای او هیچ تفاوتی بین اشخاص و افراد وجود نداشت. زیرا از منظر علی علیه السلام، غلام سیاه حبشی با فرزند دلبندش یکسان بود و باید از مزایایی یکسان در اجتماع برخوردار میشدند. چون هدف امام ریشه کن نمودن فساد، تبعیض طبقاتی و تحقق عدالت در جامعه بود، برای همین، از ظلم و ستم تبری می جست و برای فرماندارانش اصول اخلاقی، راهکارهای حکومت داری و عدالت پروری را یادآور میشد. به این هم قناعت نمیکرد و بلکه رفتار آنان را با رعیت و مردم زیرنظر داشت، تا مبادا در حکومت او حقی پایمال گردد و مظلومی محروم شود. امام علیه السلام در نامه به مالک اشتر نخعی، فرمانروای مصر، این مساله را یادآور میشود و به او سفارش میکند: مقداری از وقت خود را در اختیار نیازمندان، ضعیفان و محرومان قرار بده و درهای «دارالاماره» را باز بگذار، تا مردم آزادانه و بدون موانع نزد تو بیایند و مشکلات خود را با تو در میان بگذارند تا خود شخصا به کارها و گرفتاریهای ایشان رسیدگی نمایی، چرا که من بارها از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:

«لن تقدس امة لایؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع»(2)

امتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت و بدون خوف و ترس نگیرد، هرگز پاک نمیشود و روی سعادت را نمی بیند.

اساس حکومت علی علیه السلام بر پایه عدالت، مساوات و ارزشهای الهی و انسانی پی ریزی شده بود و روی همین جهت، هیچ چیز نتوانست امام علیه السلام را از بازگو نمودن حقیقت بازدارد. بدین لحاظ وقتی اطلاع حاصل میکند که فرزندش امام حسن علیه السلام یک مقدار از عسل بیت المال را قرض گرفته است، سخت ناراحت میشود و او را مورد سرزنش و ملامت قرار میدهد.(3)

علی علیه السلام در پرورش عدالت و حمایت از زیردستان در اوجی قرار دارد که بدون اغماض و گذشت، اعمال و کردار خود را نیز مورد محاسبه قرار میداد و ستمگران را مجازات میکرد و حقوق مظلومین را به آنان باز میگرداند و با قاطعیت فریاد میزد:

«الذلیل عندی عزیز حتی آخذالحق له والقوی عندی ضعیف حتی آخذالحق منه، رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره.»(4)

ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم. ما در برابر فرمان خدا راضی هستیم و در مقابل امر او تسلیم میباشیم.

امام علیه السلام در این فراز از سخنانش که بعد از جنگ نهروان ایراد گردیده، به بیان حالات روحی اش میپردازد و دفاع از مظلومین را به عنوان یکی از اهداف خود مطرح میکند و عملکرد خلفای پیشین را که به ستم و تبعیضهای ناروایی منجر گردیده و در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود، مورد نکوهش قرار داده و تاکید داشت: «من در مقابل رفتار دیگران که چه کردند، هیچگونه مسؤولیتی ندارم و آنچه که من را به قبول خلافت واداشت، اجرای حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان بود.» به خاطر این رفتار عدالت خواهانه است که امام علیه السلام بعد از پذیرفتن مقام خلافت، درصدد بر میآید تا حکام ظالم و ستمگر را از تصدی امور مسلمین معزول دارد و در این تصمیم خود قاطع و مصمم بود. لذا در مقابل ابن عباس و عده ای دیگر که با عزل معاویه از قدرت مخالف بودند و حضرت را به سازش توصیه میکردند و میگفتند: فعلا عزل معاویه به صلاح نیست، ایستاد و در جواب آنها فرمود:

«من برای یک روز هم نمیتوانم اشخاص فاسد و ناشایست را بر جماعت مسلمین حکمروا ببینم.»(5)

گرچه برخی از کوته نظران، براین رفتار امام علیه السلام با گماشتگان عثمان خرده گرفته اند و میگویند: علی علیه السلام با سیاست آشنایی نداشت و الا معاویه را فورا عزل نمیکرد و یا در شورای شش نفره عمر سخن عبدالرحمن بن عوف را که گفت: «باتو بیعت میکنیم به شرطی که به کتاب خدا، سنت پیغمبر و سیرت ابوبکر و عمر رفتار کنی»، موقتا میپذیرفت. اما از آنجایی که علی علیه السلام مرد حقیقت و انسان پاک باخته بود، هدفش از تصدی خلافت جز پیاده کردن احکام الهی و احقاق حقوق محرومین نبود، تمام این اشکالات را یاوه سرایی بیش ندانسته و میفرمایند:

«لولا التقی لکنت ادهی العرب.»(6)

اگر من تقوی و حقیقت را به فرض محال، کنار گذارم، در زندگی هم از تمام عرب زرنگتر میشدم.

عدالت در تقسیم بیت المال

علی علیه السلام در زمان خلافتش میخواست جلو حیف و میل اموال عمومی و سیستم ظالمانه ای که در تقسیم بیت المال به وجود آمده بود را بگیرد و جامعه اسلامی را به مساوات و سادگی عصر پیغمبر صلی الله علیه وآله برگرداند. این چیزی بود که اشراف زادگان قریش و ثروتمندان حجاز و صاحبان زر و زور و تزویر هرگز با آن موافق نبودند. چون میدانستند که امام علیه السلام در تقسیم بیت المال همه را به یک چشم مینگرد و نهایت سعی و تلاشش این است تا از حقوق مظلومین دفاع نماید و این شیوه را تا آخر به کار برد و تحت هیچ شرایطی، عدالت را فدای مصلحت و منافع شخصی نمیکند و برخود لازم میبیند که با همگان برخورد یکسان داشته باشد و برای همین هم، بارها رفتار آن حضرت مورد اعتراض عده ای امتیاز طلب و سودجو قرار گرفت. ولی امام علیه السلام در مقابل تمام این توطئه و خرده گیریها ایستاد و از مسیر حق قدم فراتر نگذاشت و با استدلال و منطق جواب آنها را میداد، در این زمینه به یک نمونه اکتفا میشود: روزی حضرت علی علیه السلام خراج و موجودی بیت المال را بین مسلمین تقسیم میکرد. مرد سرشناسی از انصار جلو آمد و امام علیه السلام سه دینار به او داد و بعد از او، غلام سیاهی آمد. امام علیه السلام به او نیز سه دینار پرداخت کرد، مرد انصاری در مقام اعتراض عرض کرد: ای امیرمؤمنان! این غلام من بود که دیروز آزادش کردم، تو او را با من یکسان قرار میدهی؟!

امام علیه السلام در جواب آن مرد انصاری فرمود: من در کتاب خدا نظر کردم، و هیچ برتری ای برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم.

«ان آدم لم یلد عبدا و لا امة ان الناس کلهم احرار.»(7)

همانا از آدم غلام و کنیزی متولد نشد، همه مردم آزادند.

بنابراین اگر در برهه ای از زمان و تحت شرایط خاص، طوق بندگی برگردن بعضی از افراد انسان بیفتد، سرانجام باید آزاد شوند و به اصل خود بازگردند. متاسفانه این نحوه از رفتار امام علیه السلام در نظر مردمی که یک ربع قرن با روش «تبعیض» خوگرفته بودند، خوش نیامد، لذا با آن حضرت به مخالفت برخاستند و تا سرحد جنگ پیش رفتند. علامه مجلسی در بحار، از کتاب «دعوات راوندی» و او هم از «علی بن جعد» نقل میکند و میگوید: مهمترین چیزی که سبب شد تا عرب از حمایت امیرمؤمنان علی علیه السلام دست بردارند، امورمالی بود، چرا که آن حضرت هرگز شریفی را بر غیر شریف و عرب را بر عجم ترجیح نمیداد و برای سران و امرای قبایل حساب ویژه -آنچنان که سیره سلاطین بود- باز نکرد و هیچ کسی را به وسیله مال به سوی خودش جذب نمیساخت، در حالیکه معاویه کاملا به عکس ایشان عمل میکرد.(8)

مبارزه با ظالم

علی علیه السلام مشکل عمده و اساسی جامعه اسلامی را که به آن دچار شده بود، ظلم و تعدی اشراف زادگان اموی و غیره، بر ضعیفان و بیچارگان میدانست و بر همین مبنا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم برای ایشان، یک اصل اساسی و مسلح به شمار میرفت و کوچکترین سهل انگاری و تردید را در این راستا جائز نمیدانست و میفرمودند:

«وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ولاقودن الظالم بخزا مته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها.»(9)

به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم میگیرم و افسار ظالم را میکشم تا وی را به آبشخور حق وارد سازم، هرچند کراهت داشته باشد.

علی علیه السلام ظلم ستیزی و مبارزه با مستکبران را یکی از وظایف حکومت اسلامی، علما، دانشمندان و روشنفکران جامعه قلمداد میکنند و به آنان یادآور میشود که جلوی تعدی و ستم را بگیرند و مددکار مظلومان باشند و از حقوق آنان دفاع نمایند. این مطلب از گفتار آن حضرت در «نهج البلاغه» استفاده میشود و از جمله در خطبه «شقشقیه» میفرمایند:

«و ما اخذالله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم.»(10)

در این فراز از کلماتش با صراحت میفرمایند: من طالب خلافت و حکومت بر شما نبودم، آنچه که مرا وادار به پذیرش (خلافت و حکومت) کرد، پیمانی است که خداوند از علمای هر امتی گرفته که در برابر شکم پارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند و به یاری گروه دوم قیام کنند و با گروه اول به مبارزه بپردازند. علی علیه السلام انسانی حق پرست و عدالت پرور بود و روحیه حقیقت جویی و دفاع از مظلوم آنچنان در ضمیر و وجدانش ریشه دوانده بود که در آن لحظات آخر عمر مبارکش باز به یاد حقوق مستضعفان و محرومان بود. در حالیکه در بستر شهادت آرمیده، به فرزندانش وصیت میکند:

«کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.»(11)

همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید.

حق را باید گرفت

در ادوار تاریخ ملتها، همواره اغنیا، ستمگران و زورمداران باعث تضییع حقوق افراد ضعیف و بی بضاعت در جامعه بوده و آنان را به استعمار، استضعاف و بردگی میکشیدند و قدرت بهره گیری و دفاع از مزایای اجتماعی، فردی و زندگی سالم را از آنان سلب مینمودند. در حقیقت شرایط به گونه ای بود که افراد ناتوان خودشان را عاجز از مقابله و رویارویی با مستکبران میدیدند و این امر، خود موجب پرورش و ترویج ظلم و بی عدالتی گردیده و نظام طبقاتی و ظالمانه ای را درجامعه به وجود میآورد. علی علیه السلام برای از بین بردن این روند وممانعت ازگسترش ظلم و تبعیضات در جامعه اسلامی، تنها راه رهایی و نجات را مبارزه میدانست و میفرمودند:

«لایمنع الضیم الذلیل! و لایدرک الحق الا بالجد.»(12)

افراد ضعیف و ناتوان، هرگز نمیتوانند ستم را از خود دور کنند، و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمیآید.

از تعبیر امام علیه السلام به «ولایدرک الحق الا بالجد» به خوبی استفاده میشود که حق در هر حال گرفتنی است و نه دادنی. پس هر فردی از افراد بشر اگر مورد ستم و تظلم واقع شود، وظیفه شرعی و اسلامی اش ایجاب میکند تا در مقابل ظالمین تنها نظاره گر صحنه نباشد و بلکه ازخود واکنش نشان بدهد و ساکت ننشیند. مستضعفان و ستمدیدگان و محرومان جهان باید از این کلام زیبا و نغز امام علیه السلام نهایت استفاده رانموده و درس بگیرند و برای احقاق حقشان از جامعه، جهانی متحد و یک دل شوند و به پاخیزند و قیام نمایند، به یقین بدانند که نصرت الهی شامل حال آنان خواهد شد.

دادخواهی

رسیدگی به مشکلات مردم از امور بسیار مهمی است که علی علیه السلام بر آن تاکید داشت و نهایت سعی خود را به کار میبرد تا در قلمرو حکومت او بر کسی ظلمی نرود. اگر اطلاع پیدا مینمودند، فردی و یا افرادی مورد ستم واقع شده اند، فورا اقدام میکرد و عاملین آن را مورد عتاب و سرزنش قرار میداد و حتی از قدرت عزل میکرد. این نحوه از برخورد امام علیه السلام با افرادی که در پیرامونش گرد آمده بودند، حاکی از عشق و علاقه بیش از حد در نهاد علی علیه السلام برای تحقق عدالت در جامعه و از بین بردن ستم، تبعیض، حق کشی و اجحاف بود.

رفتار علی علیه السلام با توده مردم، شاکیان و ستمدیدگان، الگوی عدل اسلامی است. زیرا هیچگاه بی نوایی را از در خانه اش نراند و بلکه با وقار و متانت به درد دل تک تک افراد و مظلومان گوش فرا میداد و آنگاه برای دادخواهی و رسیدگی به مشکلات آنها شخصا وارد میدان میشد. هرگاه میشنید که ستمی توسط یکی از عمالش بر مظلومی روا داشته شده، سخت بر میآشفت و از غصه اینکه در حکومت آن حضرت بر مسلمانی یا اهل کتابی، جور و تعدی صورت گرفته است گریه، میکرد. نقل کرده اند، روزی «سوده» دختر عماره همدانی به شکایت از مردی که علی علیه السلام او را مامور جمع آوری مالیاتش کرده بود، به خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسید. حضرت با یک دنیا عطوفت و مهر از اوپرسید: کاری داری؟ و سوده شکایت خود را مطرح ساخت. علی علیه السلام بر ستمی که بر آن بانو رفته بود، بگریست و گفت:

بارخدایا ! من آن را فرمان نداده ام تا به بندگانت ستم روا دارد و حقت را ترک گوید.

آنگاه کاغذی از جیب خود درآورد و نامه ای بدین مضمون نوشت: پیمانه و میزان را کامل کن و به مردم چیزی را کم نفروش و در زمین فساد برپا ننما، چون این نامه من به تو برسد، آنچه را که در اختیار داری، نگهدار تا کسی که آن را از تو تحویل خواهد گرفت، بیاید.(13)

پی نوشتها:

1- بقره، آیه 277.

2- نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه 53.

3- علی کیست؟، فضل الله کمپانی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 3، 1343، ص 209.

4- نهج البلاغه، خطبه 37.

5- علی کیست؟، ص 212.

6- بحارالانوار، ج 41، ص 150.

7- الکافی، ج 8، ص 69، ح 26.

8- بحارالانوار، ج 41، ص 133.

9- نهج البلاغه، خطبه 136.

10- همان، خطبه 3.

11- همان، نامه 47.

12- همان، خطبه 29.

13- بحارالانوار، ج 41، ص 119.