دریافت

ب) جایگاه امام در دوام و بقای موجودات.

بیان دوم: جایگاه امام در دوام و بقای موجودات در این بخش، واسطه فیض بودن امام نه در نقش فاعلیت و تأثیر علّی در وجود، که در جایگاه هدف غایی و یا دوام بخش فیض وجود بررسی میشود.

امام تحقق بخش هدف خلقت

 به تصریح قرآن کریم، خداوند نعمتهای زمین را برای انسان ایجاد کرد، (بقره: ۲۲ـ۲۹؛ لقمان: ۲) و نیز انسان را خلق کرد که با حرکت اختیاری از راه بندگی به هدف و کمال خویش برسد: «وَ مَا خَلَقْت الجِنَّ وَ الانس إِلا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: ۵۶)؛ بندگی و عبودیتی عمومی و فراگیر (نور: ۵۵). انسان برای حرکت صحیح در این راه و رسیدن به کمال لایق خویش، به علت نارسایی و نقصان دانش (چه دانش عقلی و چه معرفتهای حسی) به وحی و راهنمایی الاهی نیاز دارد. لذا خداوند انبیای بزرگوار را برگزید و برای هدایت مبعوث کرد. پیامبر همچنین باید خودش احکام را جامه عمل بپوشاند و مطابق علم خود رفتار کند و قولاً و عملاً دعوت کننده مردم به کمالات حقیقی باشد تا بر مردم عذری نماند و مردم در تشخیص راه حق (به علت تفاوت قول و فعل) سرگردان نشوند. بعد از پیامبر اسلام(ص) نیز باید امامی همانند او در جامعه باشد؛ زیرا منظور خداوند از فرستادن پیامبران در صورتی تحقق میپذیرد و حجت بر بندگان تمام میشود که تمام پیامهای خدا بدون هیچ کم و زیادی در بین بشر محفوظ و باقی بماند. این مهم از سوی امام عالم معصوم (ع) نیز تحقق مییابد که کمالات انسانی در وی فعلیّت یافته باشد. با وجود او، دین در جامعه حفظ شده، و افاضات و عنایات خدا قطع نمیشود؛ و الّا با نابودی پیامهای خدا (هر چند برخی از آنها) هدف تکاملی برای انسان قابل دسترس نخواهد بود و اگر انسان هدفی قابل دسترس نداشته باشد، وجود او لغو و بیهوده بوده و به نابودی بشر منتهی میشود، و نابودی بشر به معنای نابودی آسمان و زمین است؛ چرا که اینها برای بشر و در خدمت او بوده و با نابودی انسان وجود آن لغو خواهد بود.

مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه ۳۸ سوره یوسف اشاره دارد که همانطور که عنایت خداوند نسبت به بندگانش ایجاب کرده که انسان را هم از راه الهام و ارتکاز عقلى به درک خیر و شر و تقوا و هم به درک احکام دینى و قوانین شرعی مجهز کند، همچنین عنایت او واجب میکند که افرادى از این نوع انسانى را به نفوسى طیب و طاهر و دلهایى سلیم و مستقیم مجهز کند تا ملازم فطرت اصلى بوده، لحظه‏اى از راه توحید به سوى شرک منحرف نگشته و در نتیجه اصل توحید در تمامى زمانها در میان این نوع باقى بماند؛ زیرا پیدایش شرک و نسیان توحید از افراد عادى انسان ممکن است، و وقتى امرى نسبت به یک فرد جایز و ممکن باشد، نسبت به همه افراد جایز و ممکن است و فرض مشرک شدن همه افراد و فراموش کردن توحید مساوى است با فرض فساد این نوع و بطلان غرضى که خداوند از خلقت این نوع داشته است. از این رو، واجب است در میان انسانها افرادى باشند که همواره داراى اخلاص در توحید بوده و امر توحید را زنده نگه ‌دارند. از آن دفاع نموده و مردم را از خواب غفلت و جهالت بیرون آورند. اشتغال مردم به امور و اعمال مادى و ممارستشان در امور حسى ایشان را به سوى لذات جلب کرده و به پستى وادار میسازد، و اگر در هر دوره و عصرى مردانى خداشناس و خداپرست و افرادى که خدا با توجه خالص به قیامت پاک و خالصشان کرده است، نبوده باشند؛ گمراهى و کورى سراسر زمین را احاطه میکند و واسطه فیض بین زمین و آسمان قطع و غایت خلقت باطل گشته، زمین اهل خود را فرو میبرد (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۱: ۱۷۳).

بنابر این، وجود امام و حجت آسمانی نتایح ذیل را به همراه دارد:

 الف) اصل وجود او صرف نظر از هدایت انسانهای دیگر، به بقا و ادامه هستی میانجامد؛ چرا که هدف خدا از خلقت جهان و انسان (رسیدن انسان به هدف و کمال لایقش) محقّق میشود. پس وجود امام چون هدف خلقت را که همان عبادت و معرفت کامل است، به همراه دارد؛ برای ادامه حیات هستی لازم است؛ چه انسانهای دیگر بخواهند در این طریق گام بردارند و چه نخواهد به این هدف برسند.

چنین فردی به واسطه افاضات معنوی و کمکهای باطنی هر فردی را طبق استعدادش به کمال مطلوب میرساند. امام گنجینه الطاف الاهی است تا افراد بشر به واسطه انوار الاهی که در وجود او تابیده شده، با هدایت او بتوانند به کمال لایق برسند. این بیان، تمام بوده و نقش وساطت فیض امام را با جسم خاکی در هر زمان در بقای زمین و آسمان ثابت میکند. طبق این بیان امام هرچند غایب باشد، اولاً وجودش تحقّق هدف از خلقت را به همراه دارد، و ثانیاً هدایتهای او چه به صورت باطنی و چه به صورت ظاهری، ولی ناشناس (همچون یوسف پیامبر(ع) به مردم میرسد. در این بیان، معنای تشبیه امام به خورشید پشت ابر روشن شده است.

ب) امام هدف غایی خلقت بی‌تردید عالم هستی بر پایه اسباب (علت و معلول) استوار گردیده است. در این چرخه وجود، بعضی از موجودات و امور باعث پیدایش بعضی امور دیگر میشود؛ به گونه‎ای که اگر آن امور و اسباب نباشد، آن امور دیگر و نتایج متفرّع به وقوع نخواهد پیوست. مثلاً اختراع تلفن به خاطر امکان ارتباط بهتر و راحتتر است. حال اگر اصل ارتباط داشتن معنی و مفهوم نداشت و یا انسان بدون نیاز به وسیله خاصی، توان برقراری ارتباط را داشت، کسی به فکر اختراع دستگاه تلفن نیز نمیافتاد. همین امور فرعی نیز دارای یک درجه و رتبه نیستند، بلکه بعضی از بعضی دیگر ارزشمندتر و پاره‎ای از برخی دیگر ماندگارتر و پایدارتر هستند. مثلاً باغبانی که در صدد کاشت درختانی با محصول مطلوب است، زمین را آماده کرده و چاه آبی حفر میکند و با ایجاد جویبار، آن را در سراسر باغ جاری میسازد. حرکت آب در جویبارها این فرصت را ایجاد میکند که زمین اطراف مسیر آب مستعد حیات شده و گیاهان دیگری نیز بتوانند فرصت رویش پیدا کنند. خداوند ابتدا خلقت زمین را برای انسان اعلام میکند: «اوست آنکه آفرید برای شما همه آنچه در زمین است» (بقره: ۲۹) و در ادامه به گفت‌وگوی خداوند و ملائکه در خصوص خلافت انسان میپردازد و در پاسخ به ملائکه که گفتند: «آیا میآفرینی در آن کسی را که فساد کند و خونها را بریزد؟» (بقره: ۳۰)؛ با اشاره به آدم و افاضه علم الاهی به وی، گویا چنین اعلام میکند که اساس خلقت برای این موجود کامل است.

با وجود او، سایر انسانها و موجودات دیگر نیز امکان حیات مییابند. آنها هرچند وجودشان فرع وجود انسان کامل و به واسطه وجود اوست؛ میتوانند در این چرخه حرکت کرده و سیر صعودی را طی کنند. این بیان در مورد اهلبیت(ع) معنای خاصی دارد؛ بدین معنا که اصل هستی به خاطر آنان و به یُمن وجود ایشان پدید و نظام یافته است. این نظر مستند به روایات متعددی است. از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل شده است: یا عَلِیُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض؛ یا علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوا و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمیآ‌فرید (مجلسی، ۳، ۱۰۴، ج۲۳: ۳۳۵). ‏ و از امام امیرالمؤمنین، علی(ع) نقل شده است که خداوند نسبت به پیامبر اسلام فرمود: لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاک؛ اگر تو نبودی افلاک را نمیآفریدم‏ (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۵۴: ۱۹۹). و از امام صادق(ع) نقل شده است که خداوند به حضرت آدم و حوا فرمود: لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُکُمَا؛ اگر آنها نبودند شما دو نفر را خلق نمیکردم (شیخ صدوق، ۱۴۰۳: ۱۰۹).

بر این اساس تا زمانی هستی ادامه خواهد یافت که موجود کامل باشد، و مصداق انسان کامل، امام زمان(عج) است. این بیان نیز وساطت فیض امام را بر اساس وجود خاکی و جسم مادی ثابت و تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر را معنا می‌کند.

امام، محور خلقت موجودات از حیث رتبه وجودی درجه ‌بندی شده‌اند، به گونه‌ای که برخی در مرتبه بالاتر از مراتب وجود و بعضی دیگر در مرتبه پایینتر قرار دارند. و در این سلسله مراتب، آنکه در رتبه بالاتر است به شکلی در پیدایش موجود رتبه پایینتر نقش دارد، و با از بین رفتن او، موجود مرتبه پایینتر نیز از بین میرود. شعاعهای ساطع شده از نور یک لامپ، هر چه به لامپ نزدیکتر باشند از درجه نور بالاتری برخوردار بوده (قویتر خواهند بود) و عامل ایجاد شعاعهای دیگرند. چنانچه اگر اطراف لامپ پارچه‌ای کشیده شود، با از بین رفتن شعاعهای اولیه، مراتب پایینتر نور نیز نابود میشوند. در امور حقیقی و جهان هستی و انسان نیز این مراتب وجود دارد. حرکت و نقش آفرینی دست انسان، به وجود دست وابسته است که یکی از اجزای بدن میباشد و بدن تحت اراده و تدبیر روح است. لذا اگر روح از بدن جدا شود، تن آدمی، توده خاکی به شکل انسان خواهد بود که توان هیچ حرکتی ندارد و دیگر اثری از او پدید نمیآید. سیر حرکت وجودی بدن نیز تحت اراده روح است. پس کانال فیض رسانی وجود به تن، روح است و روح نسبت به بدن در مرتبه بالاتر وجود قراردارد و طبیعی است که بدن بدون روح نابود میشود. اراده انسانها نیز دارای مراتب است و انسان برتر، اراده‌اش بر دیگران نفوذ دارد و به آنان فرمان میدهد؛ مانند اراده فرمانده لشکر (در امور اعتباری).

در امور حقیقی نیز چنین است. انسان هر چند مختار است به یکی از دو راه خیر و شر؛ هر قدر بالاتر باشد تأثیرگذارتر بوده و به اراده ‌های پایینتر خود جهت و فرمان میدهد و وجود ارادی آنها را شکل میدهد. طبیعی است اراده بالاتر باید سعه وجودی بیشتری داشته باشد تا به بالاترین و اصلیترین اراده برسد که او باید کاملترین باشد. اراده ‌های پایینتر در پرتو اراده بالاتر و با کمک و جهت ‌دهی اراده بالاتر و تحت محوریّت او که تجلی اراده الاهی است، میتوانند حرکت خود را به سوی هدف تنظیم کنند؛ والا اراده‌ های ضعیف به سرگردانی دچار شده و ره به جایی نخواهند برد. خداوند ولایت و سرپرستی انسان مؤمن را برای خود اعلام میکند و خروج او را از ظلمتها به سوی نور به خود نسبت میدهد؛ همانگونه که طاغوت را اولیای انسانهای کافر برمیشمارد و خروج کافران را از نور به تاریکیها به آنها نسبت میدهد (بقره: ۲۵۷). سپس این وظیفه را برای انبیا و حجتهای آسمانی برمیشمرد: کِتَابٌ أَنزَلْنَهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلىَ‏ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الحَمِید؛ (این) کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیهاى شرک و ظلم و جهل، (به سوى روشنایى) ایمان و عدل و آگاهى، به فرمان پروردگارشان در آورى، به سوى راه خداوند عزیز و حمید (ابراهیم: ۱ و نیز آیه۵). و در نهایت این مقام را برای پیامبر و جانشین حقیقی او (در جهت ولایت الاهی) اعطا میکند: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ هُمْ رَکِعُونَ؛ جز این نیست که ولى شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند؛ همان ایمان آورندگانى که اقامه نماز و اداى زکات میکنند؛ در حالیکه در رکوع نمازند. (مائده : ۵۵).

باید توجه داشت که این مهم با اختیار انسان منافات ندارد؛ چرا که خود انسان جهت را انتخاب کرده و میخواهد به مراحل بالاتر برسد. رسیدن به مراحل بالاتر در گرو توجه به اراده بالاتر است. وجود اراده نخستین که اراده حجت خدا ارواحنا فداه و امام معصوم علیه السلام بوده و مظهر اراده خداست؛ این امکان را فراهم میآورد تا اراده ‌های ضعیف بتوانند به وجود آیند و حول محور اراده نخستین حرکت کنند. تجلی و ظهور اراده‌ ها در دنیای مادی، خلقت بدن و تن مادی را میطلبد و بدین ترتیب است که به واسطه وجود اراده نخستین، خلقت هستی رقم میخورد (البته باید توجه داشت دنیای انسانها چون بر اساس اختیار و انتخاب بنا گذارده شده،؛ وجود طرف شرّ نیز بالتبع مورد اراده خدا قرار گرفته است). با این تبیین نیز وساطت امام در فیض و تشبیه او به خورشید پشت ابر ثابت میشود.

د) امام، امان مردم واسطه فیض بودن امام را از منظر دیگر و با توجه با امان بودن حجت خدا میتوان بررسی و تبیین کرد. مرحوم مجلسی علاوه بر روایاتی که در مباحث مختلف بحار بیان کرده است، بابی را به صورت مستقل به نام «اِنَّهُم اَمانٌ لِاَهلِ الاَرض مِنَ العَذابِ» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۷: ۳۰۸) گشوده است و روایات متعددی را از تفسیر علی بن ابراهیم، امالی طوسی، عیون اخبار الرضا و کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق نقل میکند. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است: خداوند ستارگان را امان برای اهل آسمان و قرار داد اهلبیت مرا امان برای اهل زمین قرار داد (علی بن ابراهیم قمی، ۱۴۰۴، ج۲: ۸۰؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۷: ۳۰۸). در این روایت، ائمه(ع) امان برای همه مردم قرار داده شده‎اند. در روایت دیگر، از پیامبر اسلام(ص) چنین نقل شده است: ستارگان امان برای اهل آسمان هستند و اهل بیتم امان برای امتم (شیخ صدوق، ۱۳۹۵، ج۱: ۲۰۵؛ طوسی، ۱۴۱۴: ۲۵۹؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۷: ۳۰۸و ۳۰۹). همچنین ایشان فرمود: ستارگان امان برای اهل آسمانند و اهل بیتم امان برای امتم. پس هنگامیکه ستارگان بروند، اهل آسمان میروند و هنگامیکه اهلبیت من بروند اهل زمین میروند (صدوق، ۱۳۹۵، ج۱، ۲۰۵؛ طوسی، ۱۴۱۴: ۳۷۹؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۷: ۳۰۹). در این روایت، اهلبیت هر چند امان امت پیامبر شمرده شده‌اند؛ با رفتن اهلبیت نه فقط امت اسلام، بلکه اهل زمین رفتنی خواهند بود.

 اکنون جای این سؤال وجود دارد که مفهوم این روایات چیست؟ آیا مراد این است که اهلبیت واسطه فیض هستند که با رفتن آنان، نظام زندگی در هم پیچیده میشود؟ و یا معنای دیگر مراد است؟ به نظر میآید معنایی دیگری نیز مورد نظر پیامبر بوده است. شاهد این مطلب روایتی است که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده است. شخصی به نام محمد بن ابراهیم به امام صادق(ع) نامه‎ای نوشت و عرض کرد: از فضل شما اهلبیت به ما چیزی خبر دهید. امام صادق(ع) در جواب نوشت: به درستی که ستارگان قرار داده شده‌اند در آسمان امان برای اهل آسمان. پس زمانی که ستارگان آسمان بروند میآید اهل آسمان را آنچه وعده داده شده‎اند و نیز پیامبر(ص) فرمود اهل بیتم امان برای امتم قرار داده شده‌اند. پس هنگامیکه اهل بیتم بروند میآید امتم را آنچه وعده داده شده اند (شیخ صدوق، ۱۳۹۵، ج۱: ۲۰۵؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۷: ۳۰۹).

در این روایت سخن از (وعید) الاهی است که اهلبیت مانع از تحقق آن هستند و به عبارت دیگر اگر اهلبیت نباشند آن وعید محقق میشود و امت را گرفتار میکند. این وعید چیست؟ روشن است مراد از آن، قیامت نیست؛ زیرا اولاً روایت لفظ امت را آورده؛ در حالیکه قیامت برای همه مردم است و ثانیاً بین اهل آسمان و زمین تفاوت قرار داده شده؛ در حالیکه طبق دیدگاه شیعه وجود اهلبیت باعث دوام هستی است و با از دنیا رفتن آنها، دنیا دگرگون میشود، و آثار و علایم قیامت طبق آیات قرآن هم آسمانی است هم زمینی. بنابراین، باید پاسخ دیگری برای سؤال پیدا کرد.

خداوند میفرمایند: «وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم و اَنتَ فِیهم» (انفال: ۳۳). از این آیه استفاده میشود که وجود مقدس پیامبر صلوات الله باعث رحمت بوده و خداوند به برکت وجود ایشان مردم را به خاطر کردار ناپسندشان در دنیا عذاب نمیکند. آیه هر چند بنابر ظاهر فقط پیامبر(ص) را شامل میشود؛ با توجه به روایات دیگر، امام هر عصر را نیز در زمان خودش در بر میگیرد. مرحوم صدوق در توقیعی از امام زمان روحی فداه چنین نقل میکند: و به درستی که من امان برای اهل زمین هستم؛ همانطور که نجوم، امان برای اهل آسمان هستند (صدوق، ۱۳۹۵، ج۲: ۴۸۵). و در بیان دیگری فرمود: من آخرین اوصیا هستم. به واسطه من، خدا از خاندان و شیعیانم بلا را دفع میکند (همان: ۴۴۱). با توجه به مطالب مذکور، یکی از آثار وجودی امام و حجت خدا این است که خداوند متعال به خاطر آن وجود مقدس، بلا و عذاب را بر میدارد و مردم را به خاطر اعمال بدشان، عذاب دنیوی نمیکند.

به علاوه از مجموع روایات استفاده میشود که دفع بلا از مردم و امان بودن اهلبیت سه مرحله دارد:

 الف) امان برای همه مردم زمین:

 ایشان امان برای همه هستند و خداوند عذابی نمیفرستد که آنها را به صورت کامل نابود کند، همانند عذاب قوم نوح و برخی دیگر از اقوام که به طور کلی نابود شدند.

 ب) امان برای امت پیامبر:

 این امان مرحله دوم است که خداوند به برکت این ذوات مقدسه بر امت اسلام نظر ویژه‌ای دارد و امان بودن اهلبیت برای آنان آثار بیشتری دارد و عذاب بیشتری را از آنان بر میدارد.

ج) امان برای نزدیکان و شیعیان:

 که وجود مقدس امام برای پیروانش آثار فراوانی دارد؛ از جمله بلا و گرفتاری را به صورت خاص از آنان بر میدارد. در روایتی از قول جابر چنین نقل شده است: از امام باقر(ع) پرسیدم: برای چه چیزی به پیامبر و امام احتیاج است؟ فرمود: برای آنکه عالم بر صلاح خود باقی بماند؛ زیرا خداوند دفع میکند عذاب را از اهل زمین هنگامیکه پیامبر یا امامی در آن باشد. خدا میفرمایند: خدا ایشان را عذاب نمیکند و حال آنکه تو در میان آنان هستی و پیامبر (ص) فرمود: ستاره‎ ها امان اهل آسمانند و اهل بیتم امان برای اهل زمین. پس زمانی که ستارگان بروند، میآید اهل زمین را از آنچه کراهت داشتند و زمانی که اهلبیت من بروند، میآید اهل زمین را از آنچه کراهت دارند. اراده کرده به اهل بیتش همان ائمه‎ای که قرین کرده خدا اطاعت آنها را به اطاعت خود. پس فرمود: ای کسانیکه ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول و صاحبان امر از خودتان را،… به واسطه آنها اهل عصیان را مهلت میدهد و عقوبت و عذاب بر آنان قرار نمیدهد (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۳: ۱۹).

نتیجه‌‌ گیری :

 امام معصوم(ع) دارای شؤون متعدد و آثار و برکات فراوانی است که برخی از آنها به اصل وجود آن بزرگوار مرتبط است و برخی دیگر در پرتو افعال امام معنا پیدا میکند. در بسیاری از این شؤون و مقامها، پنهان زیستی امام مانع تحقق و جریان آنها نیست. واسطه فیض بودن امام، یکی از ویژگیها و شؤون امام است که بر وجود ایشان، حتی در حالت غیبت مترتّب است. وساطت فیض به دو صورت جایگاه امام در پیدایش موجودات و جایگاه امام در دوام و بقای موجودات تحلیل شد. در صورت اول نقش فاعلی امام در فیض وجود مورد بررسی قرار گرفت؛ و در صورت دوم، نقش امام به عنوان تحقق بخش بودن هدف خلقت؛ امام، هدف غایی خلقت؛ امام، محور خلقت و امان مردم بودن امام بررسی و تحلیل شد و ثابت گردید وساطت فیض بر وجود امام حیّ با جسم خاکی بر روی کره زمین طبق صورت دوم مترتّب است؛ و ظاهر و غایب بودن امام در این وساطت فیض مدخلیتی ندارد. از این رو، وجود ایشان در هر زمان تا پایان عمر دنیا ثابت خواهد بود.

 منابع :

 ویژه از قرآن کریم.

-          آشتیانی، سید جلال الدین (۱۳۸۱). شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.

-          ابن فارس، احمد بن فارس (۱۴۰۴ق). معجم مقاییس اللغه، تصحیح: هارون، عبدالسلام محمد، قم، بی‌تا.

-          ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۱۴ق). لسان العرب، بیروت، دار صادر.

-          حسن زاده آملى، حسن (۱۳۸۱). هزار و یک کلمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.‏

-          حمصى رازى‏، سدید الدین (۱۴۱۲ق). المنقذ من التقلید، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.

-          راغب اصفهانى، حسین بن محمد (۱۴۱۲ق). مفردات ألفاظ القرآن، ‏بیروت، دار القلم.

-          ربانی گلپایگانی، علی (۱۳۸۸). نقش فاعلی امام در نظام آفرینش، فصل‌نامه انتظار موعود، ش۲۹.

-          سبزوارى، ملاهادی (۱۳۸۳). اسرار الحکم، قم، مطبوعات دینى.

-          سهروردی شیخ اشراق (۱۳۷۵). مجموعه مصنفات شیخ اشراق،‏ تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.

-          سید مرتضی، علی بن الحسین (۱۴۱۰ق). الشافی فی الإمامه، تحقیق: سید عبدالزهرا حسینی، تهران‏.

-          صدر المتألهین، محمد بن ابراهیم (۱۳۶۳). المشاعر، تهران، کتابخانه طهورى.

-          ـــــــــــ (۱۳۵۴). المبدأ و المعاد، تصحیح: سید جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران.

-          (۱۳۶۰). الشواهدالربوبیه فى المناهج السلوکیه،مصحح: سیدجلال الدین آشتیانی،مشهد،المرکزالجامعى للنشر.

-          ــــــــ (۱۹۸۱م). الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث.

-          صدوق، محمد بن على، (۱۳۹۵ق). کمال الدین و تمام النعمه، مصحح: علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه.

-          ــــــــــــــــــــــ (۱۳۷۶). امالی، تهران، کتابچی.

-          ــــــــــــــــــــــ (۱۴۰۳ق). معانی الأخبار، قم، جامعه مدرسین.

-          صلیبا، جمیل، صانعى دره

فصلنامه علمی پژوهشی انتظار موعود شماره676