دریافت

الف) جایگاه امام در پیدایش موجودات؛

بیان اول) جایگاه امام در پیدایش موجودات یکی از مباحث مهم در اندیشه مکتب تشیع، چگونگی «نظامی» است که خداوند سبحان در ایجاد و آفرینش عالم هستی به کار برده است. با تأملی گذرا به جهان، به روشنی درک می‌کنیم که خلق موجودات بر پایه نظام سبب و مسبب و علت و معلولی و روابط تکوینی و وجودی بین موجودات بنا نهاده شده است. هر دانى تابع عالى است و به منزله جزء و پرتو او است و فیض وجود از عالى به دانى سرریز کرده تا رسد به صادر اوّل و مرتبه محمدیّه که جمع الجوامع و واسطه فیض همه او است‏ (طالقانی، ۱۳۷۳، ج‏۱: ۴۹۱). از این رو، برخی موجودات واسطه در پیدایش موجودات دیگر هستند. (اعراف: ۵۸؛ انبیاء: ۳۰؛ بقره: ۲۲)؛ یعنی برخی موجودات معلول موجودات دیگر بوده و وجودشان مترتب بر وجود آنان است؛ به گونه‌ای که اگر علل و اسباب نباشند، این معلول‌ها و مسببات نیز نخواهند بود. همچنین برخی موجودات در امور دیگر مخلوقات دخالت دارند (نازعات: ۵). و زمین را خشکیده میبینى و چون آب بر آن فرود آوریم، به جنبش درمیآید و نمو میکند و از هر نوع (رستنیهاى) نیکو میرویاند (حج: ۵). همچنانکه برخی انسانها قدرت تصرف در امور تکوینی دارند؛ مانند معجزات انبیا و اولیای الاهی (آل‌عمران: ۴۹).

ضرورت وجود واسطه با پذیرش وجود نظام سبب و مسبب و وجود وسایط در تحقق موجودات، این بحث مطرح می‌شود که آیا وجود واسطه امری ضروری و لازم است، یا این که خداوند متعال بر اساس مصالح و حکمتهایی نظام جهان را بدین گونه خلق کرده است؟ حکمای اسلامی با دو بیان در صدد اثبات این مطلب برآمدند که وجود واسطه امری ضروری است:

بیان اول: خداوند واجب تعالی بسیط و غیر مرکب است. او «احدی الذات و الصفات» است؛ یعنی صفات او عین ذات اوست. بنابر این، در ذات او کثرت راه ندارد و بر اساس قانون «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» صدور کثیر از خداوند ممکن نیست. مطلب دیگری که باید به آن توجه داشت این که واجب تعالی فاعل و موجِد است فقط به ذاتش و نه به انضمام امری دیگر که زاید بر ذات است و در مرحله فاعلیت، جز افاضه وجود فعلی از او صادر نمیشود و تمام صفات فعلی او به افاضه و ابداع برمیگردد. لذا نمیتوان به او چیزی منضم کرد تا در مقام فاعلیت کثرتی به وجود آید و به دنبال آن، صدور کثیر از جانب او ممکن شود (در حالیکه در موجود غیر واجب مانند انسان چنین امری ممکن است؛ مثلا به ذات انسان که «جوهر ناطق» است، صفت کتابت ضمیمه میشود و لذا فعل کتابت از او صادر میشود. انسان در مقام فاعلیت از ذات و امر منضَم شده به ذات مرکب است). بر این اساس که کثرت از فاعلی صادر میشود که یا ذاتش مرکب باشد و یا در مقام فاعلیت تکثری برای او باشد، و این هر دو در واجب تعالی منتفی است. لذا از او کثیر صادر نمیشود و صادر از او موجود واحد بسیطی بیش نخواهد بود (صدرای شیرازی، ۱۳۵۴: ۱۸۸). از فارابی چنین نقل شده است: إنّ أوّل المبدعات عنه [تعالى‏] یکون واحدا و هو العقل الأوّل (مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۱۴: ۲۱۶).

 بیان دوم): این حقیقت ثابت است که میان علت و معلول، سنخیت لازم است (فیض کاشانی، ۱۳۷۵: ۸۷)؛ یعنى معلول با علّتش مناسب است، نه بین آن دو تخالف تام است و نه تشابه تام (حسن زاده آملی، ۱۳۸۱، ج‏۴: ۲۸)؛ و براساس قوله سبحانه: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ»؛ بگو هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد (إسراء: ۸۵) مخلوقات مادّی و حتّی مجردات، به علت ضعف وجودی، نمیتوانند مستقیماً از خداوند که در نهایت شدت وجود است، پدید آیند (حاجی سبزواری، ۱۳۸۳: ۴۵۶). لذا لازم است معلول اول، از لحاظ شدت وجودی، به گونه‌ای باشد که بتواند از خدا صادر باشد.

 بنابراین، معلول اوّل دو حیث دارد: یکی آنکه دارای چنان شدت وجودی است که میتواند معلول مستقیم خدا باشد، و دوم آنکه میتواند جهت کثرت داشته باشد و به واسطه او، مخلوقات دیگر پدید آمده و از فیض وجود بهره برند. (صدرای شیرازی، ۱۳۶۰: ۱۴۰). پس در واقع، فیض و خلقت اصلی، واسطه و صادر اول است و فیض خدا، از طریق او و در امتداد وجود او به کاینات میرسد. نقش فاعلی حجت آسمانی در فیض وجود بر اساس دو بیان گذشته و اثبات ضرورت وجود واسطه، سخن از چیستی و یا کیستی این واسطه مطرح میشود. روشن است در این بخش باید از وادی عقل عبور کرده و از نقل بهره برد. در مورد حقیقت این واسطه در روایات از «عقل» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱: ۹۷)، «قلم» (همان، ج۵۴: ۳۶۶) و «نور پیامبر» (همان، ج۱: ۹۷) سخن به میان آمده است. ملاصدرا در مورد این روایات میگوید هر سه به یک معنا میباشند. و فی الحدیث. أنه قال رسول الله(ص): أول ما خلق الله العقل و فی روایه «القلم» و فی روایه «نوری» و المعنى فی الکل واحد (صدرای شیرازی، ۱۳۶۳: ۵۹). حکیم سبزواری پس از بیان مقدمات بحث میگوید: عقل منشرحت، باید تشریح کند آن وجود مبارک را به جسمانیّت و روحانیّت و بدانى که روحانیّت و جنبه معنى حضرت خاتم(ص) «عقل کلّى» است؛ یعنى عقل اوّل و بدانى که براهین عقلیّه هست، بر آن وجود مبارک به حسب روحانیّت… پس، احکامى و براهینى که از براى وجود «عقل اوّل» است، همه میگیرد وجود آن حضرت را. و در این دعوى، تنها نیستم که همه اعاظم عرفای متشرّعین و افاخم اخباریّین که -اهل روایت بادرایتند- با ما شریکند در این طریقه که روحانیّت او، اوّل است به حدّى که اصطلاح ایشان «حقیقت محمدیّه»، حقیقت است در عقل اوّل، و بدین طریق، جمع میشود میان اخبارى که در باب «صادر اوّل» حق تعالى رسیده.

جایى فرموده ‏اند: «اوّل ما خلق اللّه العقل»، و جایى: «اوّل ما خلق اللّه القلم»، و جایى: «اوّل ما خلق اللّه روحى»…. پس، او را به «عقل» تعبیر نموده ‏اند، به آن جهت که جوهرى است مجرّد… و او را «قلم» فرموده‏اند؛ چه واسطه نگارش حق است، صور مبدعات و مخترعات و کائنات را… و او را «روح» فرموده‏ اند؛ چون «جان» عالم و «جان جان» عالمیان است و حیاتبخش است، باذن الله تعالى به همه عوالم و او را «نور» فرموده ‏اند، چه معنى نور، «ظاهر بالذّات» و «مظهر للغیر» است و این معنى، در حقیقت وجود متحقّق است؛ چه وجود حقیقى (نیز، مثل نور) ظاهر بالذّات و مظهر همه ماهیّات است… پس، صادر اوّل، نور حقیقى اوست. (حاجی سبزواری، ۱۳۸۳: ۴۹۱). و در روایات، در ادامه نور حضرت محمد (ص)، نور اهلبیت (ع) معرفی شده است.

 از امیر مؤمنان علی(ع)  نقل شده است: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ خَلَقَنِی وَ ذُرِّیَّتِی ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْکَنَهُ اللَّهُ فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ أَسْکَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَاتُهُ وَ بِنَا احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِی ظُلَّهٍ خَضْرَاءَ حَیْثُ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا لَیْلٌ وَ لَا نَهَارَ وَ لَا عَیْنَ تَطْرِفُ نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَه‏؛ خداوند تبارک و تعالى یکتا و بى‏ همتا است و در وحدانیت خود بی نظیر است. سپس به کلمه ‏اى تکلم کرد آن کلمه نور شد سپس از آن محمّد(ص) را آفرید و من و ذریّه‏ام را آفرید. سپس به کلمه‏اى تکلم کرد آن کلمه روح شد. روح را خداوند در آن نور سکونت داد و در بدن‌هاى ما قرار داد. پس ما روح اللَّه و کلمات خداییم. به وسیله ما از خلق خود احتجاب ورزید (واسطه قرار داد). و پیوسته ما در سایبانى سبز قرار داشتیم جایى که خورشید و ماه و شب و روزى وجود نداشت و نه چشمى به هم میخورد، ما او را میپرستیدیم و تسبیح میگفتیم پیش از آفرینش مخلوقات.‏ (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۶: ۲۹۱).

 از امام سجاد(ع) نقل شده است: إِنَّ اللهُ عز و جل خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الأَئِمَّه الأَحَدَ عَشَرَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ أَرْوَاحاً فِی ضِیَاءِ نُورِهِ، یَعْبُدُونَهُ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ؛ خدای متعال محمد و علی و ائمه یازده‌گانه را از نوع عظمت خود آفرید، ارواحی که از ضیاء نور او بودند، آنان پیش از آنکه خداوند خلق را بیافریند او را میپرستند (مجلسی، ج۱۵: ۲۳).

یکی از اندیشمندان معاصر از جمله «بِکَم فَتَحَ اللهُ و بِکُمْ یَخْتِم…» در زیارت جامعه کبیره و سببی دانستن «با» در این بخشها، نقش فاعلیت تکوینی اهلبیت علیهم السلام را استفاده و ثابت کرده‌ است. (ربانی گلپایگانی، ۱۳۸۸: ۷). اشاره قابل ذکر است این بیان با فرض تمامیت و پذیرش آن، خلقت نوری پیامبر(ص) و اهلبیت (ع) را واسطه فیض معرفی میکند؛ اما وساطت فیض امام با جسم خاکی و در زمین را نتیجه نمیدهد...

ادامه دارد...