اهمیت بحث «احیای دین» با توجه به این نکته روشن میشود که جامعه نوین ما بیش از هر امری، هویت خود را وامدار احیای دین است. دین، باید در «صحنه عمل» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بی آنکه در متن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان حضور کارساز داشته باشد، کافی نیست و گرنه همان «اسلام شناسنامه ای» خواهد بود.
امام حسین علیه السّلام و احیای دین
نهضت امام حسین(ع) پدیده ای عمیق، چند ماهیتی و چند لایه است چرا که عوامل متعددی در آن دخالت دارند. برخی علت قیام حضرت را امتناع از بیعت یزید میدانند و بعضی دیگر امر به معروف و نهی از منکر و عده ای هم دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را اساس علت قیام ذکر میکنند و…
در یک نگاه کلی و دقیقتر میتوان تمام انگیزه ها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام(ع) را در احیای دین خلاصه کرد.
احیای دین عبارت است از تحریف زدایی و کشف افقهای نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینی همراه با مکتب شناسی اجتهادی و زمان شناسی دقیق که عامل اساسی در قیام عاشورا محسوب میشود.
برای تبیین این امر، ابتدا فلسفه و ضرورت احیاگری در دین در دو قلمرو عقلی و نقلی را طرح کرده آسیبهای ایجابی و سلبی باورهای دینی در عصر امام حسین(ع) را بر شمرده و با اشاره به سه عنصر رهبری، خواص و مردم به عنوان عوامل بنیادین احیاء، خصوصیات رهبری امام حسین(ع) را تشریح خواهیم نمود. اصلاح جامعه مسلمین و احیای امر به معروف و نهی از منکر، تشکیل حکومت اسلامی و احیای کتاب و سنت را از مهمترین مؤلفه های احیاگری دینی که امام حسین(ع) بر آن تاکید فراوان داشته اند، تبیین خواهیم نمود.انشاءالله
اهمیت بحث «احیای دین» با توجه به این نکته روشن میشود که جامعه نوین ما بیش از هر امری، هویت خود را وامدار احیای دین است. دین، باید در «صحنه عمل» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بی آنکه در متن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان حضور کارساز داشته باشد، کافی نیست و گرنه همان «اسلام شناسنامه ای» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایی سطحی از آن باقی میماند و اهداف اصلی و درون مایه حقیقی آن متروک و منزوی یا کمرنگ میشود و در بدترین شرایط، برخی «بدعتها» جایگزین «سنتها» میشود و روح دین مسخ گشته، اسکلتی بی جان باقی میماند.
در اینجا رسالت «احیاگری» و «بدعت ستیزی» پیشوایان دینی و عالمان ربانی ایجاب میکند که در جهت زنده ساختن دو باره شعارها، اهداف و جوهره اصلی دین، قیام و اقدام کنند و بدعتها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بی ابهام و بی غبار، باقی بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه(ع)، یکایک، رسالت احیاگری دین را داشته اند و هر یک از معارف و احکامیکه از یاد میرفته یا تحریف میشده است را در چهره راستین و بی تحریفش مینمایانده اند. حتی در باره امام زمان(ع) روحی فداه نیز تعبیر «محیی شریعت» و از بین برنده «بدعت» به کار رفته است و در دعا از خداوند میخواهیم که به دست آن منجی موعود، آنچه از معالم و نشانه های دین و دینداری به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.
به واقعه چند بعدی کربلا از زوایای گوناگون میتوان نگریست و آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. نهضت سیدالشهدا(ع) به تعبیر استاد شهید مطهری از پدیده های چند ماهیتی، نهضتی متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بعدی، چند جانبه و چند لایه است، چرا که عوامل متعددی در آن دخالت دارند و علت تفسیرهای مختلف درمورد این قیام نیز همین است.
برخی علت قیام حضرت را امتناع از بیعت با یزید میدانند و بعضی دیگر امر به معروف و نهی از منکر و عده ای هم دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را علت قیام ذکر میکنند. مسئولیت اجتماعی حمایت از امت اسلامی و حفظ کیان اسلام، صیانت خلافت از انحرافهای امویان، جلوگیری از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیای سنت، جلوگیری از محو نام آل البیت(ع)، جلوگیری از تاراج بیت المال مسلمین، عمل به وظیفه شرعی و تکلیف دینی، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزه هایی است که نویسندگان در مورد این حادثه در کتابهای خود به آنها پرداخته اند.
در یک نگاه کلی و دقیقتر، میتوان تمام انگیزه ها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام(ع) را در «احیای دین» خلاصه کرد.
امام حسین (ع) در نامه ای به بزرگان بصره از آنها میخواهد که به کتاب الهی و سنت نبوی بیندیشند و از واقعیتهای جامعه غافل نباشند زیرا سنتها و روشهای پسندیده مرده و از میان رفته و بدعتها و ارزشهای جاهلی زنده و جای آنها را گرفته است.
«من شما را به پیروی از کتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا میخوانم، زیرا هم اکنون سنت پیامبر(ص) از میان رفته و بدعتها و احکام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبری خواهم کرد.» (۱)
همچنین آن حضرت پذیرش دعوت کوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن میداند و میفرماید:
«ان اهل الکوفه کتبوا الی یسالوننی ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماته البدع».(۲)
به تعبیر سید محسن امین: قیام برای احیای حق و میراندن باطل را وظیفه دینی خود میدانست «ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فی سبیل العز الا حیاه خالده و لیست الحیاه مع الذل الا الموت الذی لا حیاه معه».(۳)
معنای «دین» و «احیاء»
«دین » در لغت به معنای «جزا» و «مکافات » و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال» آمده است.(۴) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحی، دارای معانی متعدد و متنوعی میباشد که به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خودداری میکنیم. چنین به نظر میرسد که تعریف دین به «ما جاء به النبی» مناسب باشد، به این ترتیب در واقع «دین» را تعریف حدی و رسمی نکرده ایم بلکه به پدیده ای واقعی (ماجاء به النبی) اشاره کرده ایم و گفته ایم کل اموری که تحت این عنوان قرار میگیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشترکشان برای ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد که در مورد خواص این پدیده و اجزای آن بحث کنیم. چنین واقعیتی را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتی ندارد، چون این دیگر بحثی لغوی است. «ما جاء به النبی» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.
مفهوم احیا و فلسفه احیاگری
«احیاء» (زنده کردن) در برابر «اماته» (میراندن) است. حیات که ریشه آن است به مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراک، سازگار با محیط، دارای قدرت و حایز استعدادهای نهفته معنوی و گرایشهای دیگر است و مرگ که نقیض آن است به معنی پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگاری با محیط، فاقد قدرت و استعدادهای معنوی است. حیات در فرهنگ قرآن در معانی متعددی چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراک حسی، استعداد ادراک عقلانی، زندگی معنوی منطبق با وحی و فطرت الهی، زندگی جاودانه اخروی و… به کار رفته است.
مفهوم اصطلاحی واژه احیا مانند بسیاری از اصطلاحات کلیدی دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهای فراوان قرار گرفته است. عده ای آن را معادل «آسیب شناسی» یا «نوسازی دین» و یا «بازسازی فکر دینی» گرفته اند، چنانکه برخی آن را به مفهوم حرف نو و نوآوری در قلمرو اندیشه دینی قلمداد کرده اند. گروهی نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهای زمان و اندیشه های عصر میدانند. طبق این بیان، احیاگر کسی است که دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهای عصر خود عرضه میکند.
ولی این تعریفها هیچ کدام بیانگر ویژگیهای اساس این اصطلاح نیستند، زیرا آسیب شناسی دینی اولا، بحث را به قلمرو آفت شناسی و آفت زدایی در دین منحصر میکند و دیگر اینکه به طور ضمنی بر آسیب پذیر بودن پیکره دین صحه میگذارد که بطلان آن روشن است. «نوسازی» ، «تجدید حیات دینی» ، «بازسازی فکر دینی» نیز تعبیرهای گویایی نیستند. تاکید بر نوآوری در اندیشه دینی نیز مستلزم این است، که هر نوع مسلک و تعریف جدید و حتی انحرافی دین مثل وهابیت را مصداق رنسانس در تفکر دینی به حساب آوریم. در تلقی سوم (تفسیر مطابق با نیازهای زمان و اندیشه های عصر) نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت کارشناسانه بودن این حرکت تاکید نشده است و هم بسیاری از گرایشها را، که در جهت تطبیق ناروای دین با زمان بوده است، در بر میگیرد. احیاگری به مفهوم بدعت ستیزی و تحریف زدایی صرف هم نیست، زیرا جامع ویژگیهای دیگر نخواهد بود. تعریف جامعتر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایی و کشف افقهای نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینی همراه با مکتب شناسی اجتهادی و زمان شناسی دقیق.
پس از تبیین احیاگری به این سؤال میپردازیم که با وجود خاتمیت و زوال ناپذیری دین اسلام، احیاگری و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومی دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگری در ادیان پیشین روشن است، زیرا اولا، آن ادیان براساس نیازهای مقطعی و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتی آن بخش از معارف آسمانی آن ادیان، که ارزش جاودانه ماندن را داشت با گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونی قرار گرفت. از همین رو، قرآن یکی از هدفهای اصلی بعثت پیامبر اسلام(ص) را تحریف زدایی و تکمیل گری یا به عبارت دیگر احیاگری در شریعت های پیشین ذکر میکند.(۵) اینک چرا اسلام، که خاتم ادیان آسمانی و جامع و جاودانی است به احیاگری نیاز دارد؟
فلذا فلسفه یا رمز ضرورت احیاگری در دو قلمرو (عقلی و نقلی) قابل طرح است:
۱- امکان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایی از ساحت آن.
۲- عمق و اعجاز معنوی معارف ثقلین.
۳- لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.
این سه عاملهای عقلی لزوم احیاگری به شمار میروند و ادله نقلی نیز بر آنها صحه میگذارد. اسلام در عهد حیات نبی اکرم(ص) آماج برخی از تحریفات قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت ضمن خطبه ای نسبت به آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، بویژه در عصر حاکمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشتری گرفت که در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام که در قرآن و سنت تبلور یافته است، معارفی عمیق و بسیار گسترده دارد که هر چه بر دانش و اندیشه بشری افزوده شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشکار میگردد. دستیابی به این ذخایر و گوهرهای فراوان غواصانی میخواهد ماهر، که از موج نهراسند که همان احیاگرانند.
عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاکید بر تفقه در دین، و نیز اهلبیت(ع) با فراخوانی به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگری صحه گذارده اند.(۶)
بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندی فکری بشر در شناخت راه کمال نیست، بلکه فلسفه آن لزوم احیاگری است، یعنی فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبی اکرم(ص) به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگی او در حفظ، تبیین و اجرای اسلام بر میگردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگی یافت که آیین کامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ کند و در پرتو اجتهاد و احیاگری از این سرچشمه زلال، نهرهای تازه ای جاری سازد.
قرآن احیاگری در قلمرو تکوین و تشریع را یکی از صفات و اسمای حق معرفی میکند مانند «یخرج الحی من المیت» یا «و یحیی الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء کل شیء حی»(۷) اما احیاگری حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشری از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریف زدایی کردند و معارف نوینی بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان برای احیای بشریت به احیای ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اکرم(ص) را دمیدن روح حیات به جامعه معرفی کرده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم;(۸) ای کسانیکه ایمان آورده اید، خدای و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه که شما را به چیزی فرا میخوانند که زنده تان میسازد».
بدیهی است که با دین زنده و احیا شده میتوان جامعه را زنده کرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فکری و معنوی ائمه اطهار(ع) ادامه یافت. در عهد زمامداری یزید بدعتها و آفات فکری و دینی به اوج خود رسیده بود و میرفت که خورشید اسلام نبوی در پشت ابرهای سیاه حاکمیت اموی پنهان گردد که امام حسین(ع) با گفتار و کردار خود به احیای آن قد برافراشت. اصل احیاگری پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسی ترین رکن در سنت گفتاری و کرداری اهلبیت(ع) تبلور یافت.
پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنی عالمان ربانی وظیفه احیاگری را بردوش دارند.
آسیب شناسی باورهای دینی
از دید تاریخی، احیای دین، مسبوق عارضه ای است که بر دین وارد میشود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت میشود. احیاگر در عرصه احیای دین با دو تشخیص فوق العاده مهم روبرو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس کار احیاگران را میتوان در «دردشناسی» و «درمانگری» خلاصه کرد. نکته شایان توجه این است که دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانی، نه با یک عارضه یا درد واحد روبه رو بوده است و نه احیاگران درمان واحدی را پیش رو نهاده اند. لذا در عرصه احیاگری با «دردهایی» و به تبع «درمانهایی» روبرو بوده ایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسی صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجوری آن را کشف نکند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیکی در یابد گامی دیگر برای توفیق در پیش روی دارد و آن حسن درمان است.(۹)
از این رو است که «آسیب شناسی» (pathology) بحث مهمی در احیاگری دین میباشد. «آسیب شناسی» اصطلاحی است در علم پزشکی که به حالت آسیب مند بودن سلولهای زنده اشاره دارد. در این حالت سلولها به علت رشد بی رویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار میدهند. این اصطلاح به معنی دانش ناخت بافتهای آسیب دیده در بیمارها نیز به کار رفته است. اصطلاح آسیب شناسی در علوم انسانی و علوم اجتماعی نیز به کار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعی و کجرویها جای خود را باز نمود. اصطلاح «آسیب شناسی دینی» یک اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینی است. شاید بتوان مدعی شد که مرحوم شهید مطهری اولین کسی بود که اصطلاح آسیب شناسی دینی را وارد حوزه اندیشه دینی کرد و در آثار خود از آن بهره برد. میتوان «آسیب شناسی دینی» را اینگونه تعریف کرد: آسیب شناسی دینی یعنی شناخت آسیبها و اشکالاتی که بر اعتقاد و باور دینی و یا آگاهی و معرفت دینی و یا رفتار و عمل دینی افراد و جامعه دینی وارد شده یا ممکن است که وارد بشود.(۱۰) بر این اساس میتوان حرکت احیاگرانه امام حسین(ع) را حرکتی بر مبنای شناخت آفتها و آسیبهای دینی که جامعه اسلامی را در نوردیده بود دانست.
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین (ع)
جامعه در عصر امام حسین(ع) با بحران تزلزل ارزشهای انسانی مواجه بود.(۱۱) ارزشها و هنجارهای اجتماعی جامعه اسلامی پس از پیامبر اکرم(ص) به دلایل متعددی دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهای دینی و بازگشت به ارزشهای جاهلی، فراموشی سیره پیامبر(ص)، برتری روحیه قومی و عصبیت بر هنجارهای اسلامی عصر پیامبر(ص) که نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوی به اشرافیت مادی و ثروت اندوزی و گرایش به تجمل و کمرنگ شدن روحیه عالی اسلامی به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برتری حربه ارعاب و تزویر بر عامل حق طلبی و ظلم ستیزی در روحیه جامعه اسلامی بالاخص مردم کوفه، بی عدالتی و فساد رهبران سیاسی و برخی موارد دیگر، از جمله مسائل دردناک و آسیبهای عمده اجتماعی بود که امام حسین(ع) با آنها مواجه شد.
جامعه اسلامی در عصر خلیفه سوم با مشکلاتی جدی روبرو گردیده بود که از آن جمله میتوان به مسائل زیر اشاره کرد:
راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حکومتداری، تاراج بیت المال مسلمین و حاتم بخشیهای عثمان، ثروت اندوزی او و ساختن بناهای اشرافی در مدینه و اختصاص اموال و باغهایی در مدینه برای خود، گسترش تفاخر قبیله ای و تبدیل اشرافیت معنوی به اشرافیت مادی که موجب شد مساوات اسلامی فراموش شود.(۱۲)
عملکرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واکنشهای سیاسی اجتماعی علیه وی گردید بویژه اینکه در این واکنشها قبایل عرب یمنی و موالی ایرانی که بیش از نیمی از مردم کوفه را تشکیل میدادند، نقش مؤثری داشتند. بروز جدی رقابتهای سیاسی بین دو پایگاه مهم عراق (کوفه) و شام از عوامل مهمی بود که در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز کرده بود(۱۳) و دوران امامت حضرت امیر(ع) را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقیها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقه مند بودند و لذا به علی(ع) پیوستند و زمینه های متعدد دیگری نیز آنان را بر این واداشت تا از واکنشهای امام علی(ع) در برابر معاویه دفاع کنند، گرچه متغیرالحال بودن مردم کوفه، سرانجام نتیجه ای جز تحمیل حکمیت به علی(ع) نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقیها و شامیها و تلاش معاویه نیز در عصر امام حسن(ع) به گونه ای به بار نشسته بود که نه تنها آسیبهای اجتماعی جامعه اسلامی، اصلاح نشده بود، بلکه با مسائل عمیقتری نیز روبرو گردیده بود و لذا امام حسن(ع) در چنین وضعیتی علی رغم حمایت تعدادی اندک از شیعیان حقیقی، نمیتوانست به جنگ با معاویه ادامه دهد، زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموی به پیکره شیعه وارد میآمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام(ع) سرانجام موجب افشای چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیت شیعیان گردید.
اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهای اسلامی در عصر امام حسین(ع)، ابعاد گسترده تری به خود گرفت، انحراف جامعه اسلامی و تخطی از هنجارهای اجتماعی اسلام، امام حسین(ع) را بر آن داشت تا علیه این آسیبهای اجتماعی که طبعا(۱۴) روابط ناسالمی را بر امت اسلامی تحمیل میکرد، قیام کند و اصلاح جامعه پیامبر اکرم(ص) را در قالب شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر سر لوحه کار خود قرار دهد. امام(ع) میفرمود:
«… آیا نمی بینید که به حق عمل نمیشود و کسی از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقای پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح بدهد».(۱۵)
آسیب شناسی باورهای دینی در عصر امام حسین (ع)
عصر امام حسین(ع) با آفات و آسیبهای گوناگونی در باورهای دینی مواجه بود و «آسیب شناسی باورهای دینی» نقش مهمی در شکل گیری جریان نهضت عاشورا داشت که در اینجا به خاطر اهمیت آن نسبت به سایر آسیب شناسیها و اینکه آسیبهای اعتقادی ریشه و منشا آفات و آسیبهای دیگر است، به ذکر برجسته ترین آنها میپردازیم.(۱۶)
آسیبهای وارده بر باورهای دینی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
۱- آسیبهای ایجابی (آنچه در اسلام و از اسلام نیست، به آن نسبت داده شود)،
۲- آسیبهای سلبی (آنچه در اسلام بوده متروک و مهجور گردد).
برخی آسیبهای ایجابی و سلبی وارد بر دین و باورهای دینی عبارت بودند از:
۱- ظهور خوارج با عقایدی مخصوص به خود،
۲- تکفیر منکران خلافت خلفا به عنوان یک اصل دینی،
۳- اعتقاد به قدر (اختیار مطلق)،
۴- ترویج تفکر جبری،
۵- شیوع مرجئه گری و…
در این مقاله برای اختصار، به ذکر دو نمونه اخیر از آسیبهای ایجابی و سلبی (جبرگرائی) و مرجئه گری) حادث شده در آن دوره، که در سرنوشت اسلام بطور عموم و به ویژه در شکل گیری حادثه کربلا نقش به سزایی داشته، اکتفا شده، تحقیق بیش از این به توفیقی دیگر موکول میشود.
آسیب شناسی در بعد ایجابی
یکی از موارد بسیار حاد آسیب در جامعه دینی امام حسین(ع) گرایش توده مردم به مسلک «جبر» بوده است. آنچه مجموعا از تاریخ اسلام روشن میشود این است که مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد راسخی که به «قضا و قدر» داشتند، این تعلیم را آن چنان دریافت کرده بودند که در نظرشان با تسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتی نداشت و مساله تغییر و تبدیل سرنوشت و اینکه خود این تغییر و تبدیلها نیز جزو «قضا و قدر» است نزد آنها امری مسلم بود، از این رو، اعتقاد محکم آنان به سرنوشت، آنها را به سوی «جبرگرایی» نکشانید و آنان را بی حس و لا قید بار نیاورد.
آنها ضمن فعالیتهای شگفت آور و متکی به نفس کم نظیرشان، همواره از خداوند بهترین «قضا» را طلب میکردند، چون متوجه بودند که در هر موردی انواع «قضا و قدرها» هست، بنابراین از خدا بهترین آنها را طلب میکردند، ولی از آغاز حکومت امویان «قضاو قدر» مرادف «جبر» و عدم آزادی و تسلط بی منطق یک قدرت نامرئی بر انسان و اعمال و افعال او معرفی شد.
رسوخ این باور در اذهان مسلمانان پیامدهای بسیار خطرناک و ناگواری به همراه داشت که موجب رکود و انحطاط آنان گردید. با این بینش انحرافی اگر شخصی مثل یزید بر جامعه حاکم میشود خواست خدا تلقی میگردد! و اگر مردم مدینه را قتل عام میکند و به خانه خدا هجوم میبرد نیز خواست خدا معرفی میشود و…
این یکی از آسیبهایی بود که در عصر امام حسین(ع) گریبانگیر عقاید مردم شده بود تا آنجا که وقتی به عمربن سعد قاتل امام حسین(ع) اعتراض میشود که چرا حکومت ری را بر کشتن پسر عمویت برگزیدی، عمر در جواب میگوید:
«کانت امور قضیت من السماء و قد اعتذرت الی ابن عمی قبل الواقعه فابی الا ما ابی،(۱۷) اموری از جانب خداوند قطعیت یافته، و من قبل از وقوع حادثه کربلا مراتب را به پسر عمویم گفتم و از وقوع آنها عذرخواهی کردم. او هیچگاه حاضر نشد بیعت را بپذیرد.
آسیب شناسی در بعد سلبی
یکی دیگر از موارد آسیب بر باورهای دینی در عصر امام حسین(ع) که دین را به کلی از محتوا تهی کرد، شیوع تفکر «مرجئه گری » بود که موجب جدا شدن «عمل» از حوزه «ایمان» گردید. یکی از معانی «ارجاء» ، «تاخیر انداختن» است و وجه تسمیه پیروان این تفکر به «مرجئه» نیز از همین باب است.
مرجئه را از این جهت به این اسم خوانده اند که بین «عمل» و «ایمان» جدایی قایلند و معتقدند که عمل در حقیقت ایمان شرط نشده است و مرتبه عمل بعد از مرتبه ایمان قرا دارد به عقیده آنها مؤمن کسی است که لفظا یا قلبا به اسلام گرایش داشته باشد، از اینرو، بین ایمان پیامبر(ص) و ایمان ظاهری تارک الصلاه یا هر عیاش و آلوده به انواع منکرات که فقط به زبان ایمان آورده است هیچ فرقی قایل نیستند و هر دو را مؤمن میدانند.
نقش امویان درگسترش مرجئه
بر اساس حقایق مسلم تاریخی، خلفای بنی امیه افرادی فاسق و فاسد بودند و مردم نیز بر این حقیقت کاملا آگاهی داشتند و خلفای اموی نیز قادر به کتمان فسق و فجور خود نبودند. از اینرو ترویج اندیشه هایی همانند «تفکر مرجئه» میتوانست در توجیه اعمال ناشایست آنان نقش مؤثری داشته باشد، چرا که از یک سو به آنان آزادی عمل میداد که هر خلافی را به راحتی مرتکب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند.
همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم میتوانست از بروز بسیاری از قیامها و حرکتهای مردمی جلوگیری نماید. بنابراین در سایه چنین تفکری، حاکمان بنی امیه میتوانستند دست به هر گناه و جنایتی بزنند و مردم نیز هیچ عکس العملی از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامی که در کنار اندیشه جبرگرایان قرار میگرفت بر ابعاد پیامدهای ویرانگر آن افزوده میشد، اندیشه «جبر» ، به کلی از انسان سلب مسئولیت میکرد و تفکر «ارجا»، اسلام و ایمان هر جنایت پیشه ای را تضمین مینمود! با رواج چنین اندیشه هایی بود که فردی مانند یزید بن معاویه توانست در ظرف مدت کوتاه حکومت سه ساله اش، مرتکب بزرگترین جنایات شود و توده مسلمانان نیز سکوتی مرگبار را اختیار کنند. یزید در اولین سال حکومتش، «حسین بن علی(ع)» را به همراه اصحابش با فجیعترین وضعی به شهادت رساند و خانواده اش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره» را آفرید که در جریان آن بسیاری از اصحاب و یاران پیامبر اکرم(ص) به شهادت رسیدند و به سربازان خود اعلام نمود که به مدت سه روز آزادند در مدینه – حرم امن رسول الله(ص) – هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نیز دراین مدت هر آنچه از قبایح و جنایات ممکن بود مرتکب شدند! و در سال سوم نیز خانه خدا را به منجنیق بست و آتش زد و ویران کرد.
عوامل بنیادین احیاء
بحث مهم دیگری که در زمینه «احیاگری » مطرح میشود این است که عوامل و ارکان احیا در جامعه دینی چه چیزهایی هستند؟ در این بخش از مقاله به تحلیل و بررسی این موضوع میپردازیم.(۱۸) اگر هر جامعه ای را بتوان به «عوام» و «خواص» (اعم از حکمرانان، دانشمندان و روشنفکران) یا «رهبران» و «مردم» تقسیم نمود، در احیای جامعه سؤال اساسی که از آغاز جای طرح دارد، این است که برای احیای جوامع از کجا باید آغاز کرد، از رهبران، نخبگان و یا از مردم و بدنه جامعه؟ در اینجا حداقل سه پاسخ قابل فرض است که اتفاقا هر سه نیز طرفدار دارد.
۱- این بزرگان و رهبران و نوابغ و قهرمانانند که نقش اصلی را در جامعه دارند و در تاریخ نیز همین افراد نقش عمده را به عهده دارند، بنابراین طبیعی است که «احیا» باید از رهبران و از بالا شروع شود. که در این نظریه نقش مردم چندان جدی گرفته نمیشود.
۲- نظریه دوم درست در مقابل دیدگاه فوق بر این است که تاریخ، شخصیتها را به وجود میآورد، یعنی نیازهای عینی اجتماعی است که شخصیت خلق میکند. از دیدگاه اینها مردان بزرگ «علامت» هستند نه «عامل» و افراد و شخصیتها جز تجلیگاه روح جمعی چیز دیگری نیستند. که از دیدگاه طرفداران این مکتب احیا باید از مردم و از بدنه جامعه شروع شود.
۳- گروه سوم برای «تغییر» هم به نقش رهبری و هم به اوضاع محیطی هر دو توجه دارند و میزان موفقیت رهبر را به توان وی در ایجاد سازگاری بین نیازهای روانی خود و نیازهای اجتماعی جامعه وابسته میدانند. در اینجا کار «احیا» به هر دو بخش سازنده یک جامعه یعنی «رهبری» و «مردم» مربوط است، که از منظر این دیدگاه، انحطاط جوامع به بی کفایتی نخبگان و بی تحرکی و رکود آحاد جامعه مربوط میشود.
از نگاه «دینی» نظریه سوم مورد تایید و تاکید است در قرآن ضمن اینکه انبیا و اولیا قهرمانان داستانها و تاریخ هستند و نقش اساسی را بر عهده دارند، اما این قهرمانها به زبان قوم و در حد فهم آنها سخن گفته، ابراهیم (ع) هرگز خود را از توده ها و مردم جامعه بی نیاز نمی بینند و در کنار محور بودن انبیا در قرآن، «ناس» یعنی مردم هم اصالت دارند. از این رو است که در قرآن مجید حداقل، ۲۴۰ بار «ناس» به کار برده شده که این فراوانی کاربرد بر همین موضوع دلالت دارد، به عنوان شاهد در قرآن مجید سخن از ، رسول برای مردم (نساء/۷۹) خانه خدا برای مردم (بقره/۱۲۵) آیات الهی برای مردم (بقره/۱۸۷) و حتی خدای مردم (سوره ناس) و… در میان آمده است.
حاصل اینکه برای احیا و اعتلای جوامع از دیدگاه دینی، هم رهبران، قهرمانان، الگوهای زنده، با نشاط و حرکت آفرین لازم است و هم توده مردم باید آگاه و بیدار شده و همراه خواص احیاگر اقدام کنند و الا حرکت احیاگرانه خواص با شکست مواجه خواهد شد.
شاهد این مدعا نهضت حسینی است. امام حسین(ع) حرکت و نهضت خود را در همان اولین گام با جوشش، خروش، فریاد آغاز نمود، به عنوان مثال پس از اینکه در مسجد مدینه، دعوت ولید والی مدینه به حضرت و زبیر میرسد، اولین جمله ای که امام(ع) به کار میبرد این است که «قد ظننت ان طاغیهم قد هلک،(۱۹) گمان میکنم طاغوت آنها هلاک شده است».
در همین جمله کوتاه اولا، معاویه را با مفهوم طاغوت تعبیر میکند که مفهومی مذموم است و نشان از طغیان حاکم دارد و ثانیا، برای مرگش، مفهوم هلاکت را بکار برد.
در نامه امام حسین(ع) به مردم بصره میخوانیم: «انا ادعوکم الی کتاب الله و سنه نبیه (ص) فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطعیوا امری اهدکم سبیل الرشاد;(۲۰). من شما را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم. آگاه باشید که سنتها نابود شده و بدعتها آشکار شده و شما ای مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم کرد».
احیای سنت که به تعبیر امام(ع) مرده است، خود ممکن است در نظر برخی برگشت به عقب «سلفی گری» (مثل حرکتهای امثال وهابیون) و حاصل آن رکود باشد، اما تفسیری که حضرت در قول و فعل از احیای سنت میدهد، محیی و اعتلابخش است. سنت نبوی و علوی در قالبی مطرح میشود که جامعه راکد را به حرکت در میآورد. از اینجا میتوان فهمید که اولا اگر سنتی عناصر لازم را برای حرکت بخشی و اعتلادهی نداشت، بازگشت به آن نیز نتیجه ای جز اماته و انحطاط جوامع در پی ندارد. ثانیا، اگر سنتی عناصر لازم حیاتبخش را داشته باشد ولی تفسیری جامد و خشک از آن ارائه گردد، باز صرف بازگشت به سنت، حلال مشکل جامعه نیست، پس هم باید سنت عناصر حیاتبخش داشته باشد و هم تفسیر تحرک زا و متناسب با عصر از آن صورت پذیرد.
حال ببینیم سیره امام(ع) از احیای سنت چگونه طرح و تفسیر میشود:
اگر بتوان از جمله ویژگیهای هر حرکت حیاتبخش و احیاگر را «ارادی بودن» عمل دانست، یعنی نقش انتخاب و اختیار و گزینش در هر عملی بیشتر باشد، ارزش عمل بیشتر میشود و صبغه انسانی به خود میگیرد. امام(ع) در شب عاشورا که به حسب ظاهر باید تمام تلاش بر آن باشد که نیروهای موجود را تهییج و تحریک، و برای حفظ روحیه آنها عمل کند و سخن بگوید، چنین میفرماید:
«آگاه باشید که من فردا مورد هجوم این دشمنان قرار خواهم گرفت، بنابراین شما را آزاد میگذارم تا هر چه زودتر از این سرزمین دور شوید و هیچ مسئولیتی بر شما نیست. اکنون سیاهی شب همه جا را فرا گرفته، از آن به عنوان مرکب استفاده کنید. هر یک از شما دست یکی از افراد خاندان مرا بگیرد و با خود همراه ببرد. آری شما در این تاریکی به این سو و آن سو پراکنده شوید و مرا با این لشگر انبوه واگذارید، چرا که آنان تنها با من کاردارند».(۲۱)
آری این حد بالای از انتخاب و اختیار برای حرکت احیاگرانه و شهادت طلبانه است که ارزش نهضت حسینی را افزایش میدهد که حتی با سلب مسئولیت رهبری نسبت به آنها به اهداف عالی پایبند ماندند و حیات را نه در زندگی ذلیلانه دنیایی، که حیات واقعی را به پیروی از امامشان مرگ عزیزانه یافتند.
گرچه در باب اینکه نخبگان و رهبران و خصوصا امام حسین(ع) قول و فعلش سراسر حیاتبخش بوده و شواهدی فراوان میتوان در این راستا مطرح نمود، ولی به مقتضای اختصار مقاله فقط به نمونه و شاهدی که نهضت حسینی را دارای اهداف فطری معرفی میکند، اشاره میشود.
وقتی قصد تعرض به خاندان حسین(ع) شده امام(ع) فرمود:
«ویلکم یا شیعه آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم;(۲۲) وای برشما، ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از عالم آخرت نمیهراسید، لااقل در این دنیای خود آزاد باشید».
در اینجا اهداف حیاتبخش نهضت احیاگرانه حسینی، گستره خود را مینمایاند که جدای از دستورهای دینی و قالبهای مذهبی در چارچوب عزت، انسانیت و جوانمردی است و اگر کسی حتی در قالب دینی نگنجیده است ولی به قالب انسانیت پایبند. باشد، به طور طبیعی با این نهضت همراه خواهد شد.
خصوصیات رهبری امام حسین (ع) در احیای دین
افرادی که در طول تاریخ به احیاگری پرداخته اند انسانهای استثنایی، بی نظیر یا کم نظیری بوده اند که دارای خصوصیات ویژه ای بودند. و همین خصوصیات بوده که آنها را از دیگران متمایز ساخته و منشا اثر نموده است. در این قسمت به چند ویژگی مهم در نحوه: رهبری احیاگران در جامعه اسلامی بخصوص رهبری نهضت عاشورا اشاره میکنیم که از سیره پیامبراکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) استفاده میشود.(۲۳)
1- رهبری بر اساس بصیرت
سنت الهی دعوت بر اساس بصیرت و آگاهی است، اما سنت مشرکان دعوت بر اساس جهل است. در این زمینه خداوند متعال، خطاب به پیامبرش میفرماید:
«قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی و سبحان الله و ما انا من المشرکین;(۲۴) ای رسول ما، امت را بگو، طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنم و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم».
در حوزه رهبری هم به این صفت توجه شده است، به طوری که رهبر جامعه اسلامی باید در افزایش سطح آگاهی انسانها و ایجاد محیط مناسب برای آنان بکوشد، تا بتوانند راه خود را با آگاهی و بصیرت برگزینند و بپیمایند. نفوذ رهبر در جامعه باید به گونه ای باشد که او را از جان و دل بپذیرند و این امر ممکن نیست مگر آنکه، افراد اجتماع به میزانی از شعور و آگاهی برسند که بتوانند حق خود را به خوبی تشخیص دهند. آماده کردن جامعه به این حد از آگاهی نیز وظیفه رهبر است، همچنان که اولیا و اوصیای الهی عمل کردند و به توفیقهای شگرفی نایل آمدند. یکی از راههای اصلی به منظور ساختن جامعه ای آرمانی و هدفدار، اجرای اصل الهی و قرآنی «امر به معروف و نهی از منکر» است و با نگاهی به آیات و روایات به شیوه رهبری معصومان – سلام الله علیهم اجمعین– پی میبریم. اینک به نمونه هایی از این موارد اشاره میکنیم.
خداوند تعالی بعد از ذکر پیروزی معجزه آسا در جنگ بدر و علل اعجاز میفرماید:
«لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه و ان الله سمیع علیم;(۲۵) تا آنها که هلاک میشوند از روی اتمام حجت باشد و آنها که زنده میشوند از روی دلیل روشن، که خداوند شنوا و داناست».
امام حسین(ع) در برابر دشمنان نیز ابتدا به موعظه و تبیین حق از باطل میپردازد و پس از اینکه با آنان اتمام حجت میکند، وارد جنگ با آنها میشود. ایشان در وصیتنامه اش به محمد بن حنفیه، پس از ذکر اهداف قیام خویش میفرمایند:
«پس آنکه مرا قبول کند همچون قبول حق، همانا خداوند شایسته تر به حق است و هر کس مرا رد کند، صبر میکنم تا خداوند بین من و گروه ستمکار قضاوت کند که او بهترین حاکمان است.»(۲۶)
از اینجا معلوم میشود که قبول امت باید از روی آگاهی بر به حق بودن امام و رهبر باشد و نه صرفا از روی احساسات و عواطف زودگذر، که اینان نمیتوانند پیروان واقعی باشند. ضمنا میبینیم، حضرت حسین بن علی(ع) بعد از اینکه حر بن یزید ریاحی از ادامه سفر ایشان جلوگیری میکند، با ایراد سخنانی به تبیین موقعیت فعلی و شرایطی که در آینده در انتظار آنان است میپردازد و میفرماید:
«مکر و نیرنگ نزد ما اهلبیت حرام است. پس هر آنکس که از این سفر کراهت دارد میتواند باز گردد.»(۲۷)
بر اساس این گفته، خود رهبر میبایست از اهل بصیرت و عالم به حق باشد و این نیست مگر آنکه عالم به دین و عامل به آن باشد، تا بتواند جامعه را به آنچه که کمال واقعی است رهنمون گردد. حضرت علی(ع) درمورد ویژگیهای رهبری در قیامها میفرمایند:
«لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بمواضع الحق; پرچم انقلاب را کسی بر دوش نمیگیرد مگر آنکه اهل بصیرت و شکیبایی و آگاه به مواضع حق باشد».
خداوند متعال در این زمینه در قرآن کریم میفرمایند:
«افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون;(۲۸) آیا کسی که هدایت به حق میکند برای پیروی شایسته تر است یا آن کسی که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند. شما را چه میشود؟ و چگونه داوری میکنید؟».
۲- قاطعیت در رهبری
رهبر در راس جامعه قرار دارد و مرکز ثقل اندیشه ها، طرحها و پیشنهادهاست و در حقیقت، آخرین مرجع برای تجزیه و تحلیل، جمع بندی و اتخاذ تصمیم است. از این جهت و به لحاظ موقعیت خود به اراده نیرومندی نیازمند است تا پس از بررسی تمام جوانب، تصمیمی قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلی بپرهیزد و با اعتماد و اتکال به ذات مبارک خداوندی، نظر نهایی خود را اعلام کند و در پیگیری و اجرای آن بکوشد. آیات و روایات معصومین(ع) حاکی از تو جه فراوان به این اصل از اصول مهم رهبری است. خداوند متعال در قرآن کریم، پس از امر به مشورت به پیامبراکرم(ص) میفرماید:
«و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله»;(۲۹) در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامیکه تصمیم گرفتی (قاطع باش) و بر خدا توکل کن».
از آیه شریفه چنین استفاده میشود که هر چند در همه امور باید با اهل فن و تخصص مشورت کرد و دیدگاههای شایسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصمیم نهایی بر عهده رهبر است و اوست که باید پس از پی بردن به موضع حق و آگاهی از درستی راه، بدون هیچ شک و تردیدی قاطعانه تصمیم بگیرد و عمل کند. پیامبر اکرم(ص) در جنگ احد پس از مشورت با یاران و تصمیم به جنگ با کفار در بیرون از مدینه، قاطعانه عمل میکند. به طوری که پس از ابراز پشیمانی اصحاب در پاسخ میفرماید:
«هنگامی که پیامبری زره میپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در کند تا زمانی که با دشمن به نبرد بپردازد».(۳۰)
حضرت علی(ع) نیز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجت بر خوارج با قاطعیت عمل میکند به گونه ای که فقط عده معدودی از خوارج میتوانند از صحنه جنگ بگریزند.
حضرت حسین بن علی(ع) هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه برای مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل میشود، به طوری که درخواست افراد مخلص و بزرگواری مانند ابوبکر عمر بن عبدالرحمن مخزومی، عبدالله بن عباس، محمد بن حنفیه نمیتواند او را از تصمیمش منصرف سازنند و او با اراده ای استوار، حرکت الهی خویش را برای رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز میکند.
قاطعیت حضرت حسین بن علی(ع) در خطبه معروفش در مکه مکرمه به هنگام خروج از آن مکان مقدس کاملا نمایان است. او در این هنگام میفرمایند:
«مرگی که سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم که یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف، برای من مصرع و مقتلی اختیار کرده اند که با عشق و افتخار با آن روبه رو میشوم هم اکنون اعضای پیکر خویش را به چشم مینگرم که آن را گرگهای بیابان در منطقه ای بین نواویس و کربلا پاره پاره میکنند و روده های تهی و شکمهای گرسنه خود را از آنها پر میسازند. گریز از روزی نیست که با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودی خدا، خشنودی خاندان پیامبر است. در برابر آزمایش او پایداری میکنیم و در برابر، پاداش مقاومت کنندگان را به دست میآوریم».(۳۱)
۳- تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذاری
مهمترین هدفی که حکومت اسلامی مورد توجه قرار میدهد، مبتنی بر دو مورد زیر است:
الف. هدایت انسانها به سمت و سوی خلیفه الله شدن و آماده کردن مقدمات سیر و سلوک آنان. که این، یکی از مهمترین اهداف دین اسلام و حکومت اسلامی است.
ب. ایجاد مدینه فاضله و محیط مناسب که فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلی خود که مقام خلیفه اللهی است نایل آید. برای ایجاد چنین جامعه ای توجه به منافع و مصالح عمومی و اقامه عدل و داد، ضروری است. بنابراین، رهبر جامعه اسلامی باید در هدفگذاری خود به مصالح عمومی و عدالت اجتماعی توجه داشته باشد و با ایجاد محیط مناسب، افراد را به کمال واقعی خود برساند.
ضرورت برپایی عدل و قسط در جامعه به عنوان یکی از اهداف مهم رهبری اسلامی در آیات قرآنی و روایات معصومین(ع) مورد تاکید قرار گرفته است که به نمونه هایی از آن اشاره میکنیم:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط;(۳۲) همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان کتاب و میزان را قرار دادیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
حضرت علی(ع) در بخشی از نامه خود به مالک اشتر میفرمایند:
«و کاری که باید پیش از هر کاری دوست داشته باشی میانه روی در حق است و همگانی کردن آن در برابری و عدل. و کاملترین آن در به دست آوردن رضایت رعیت است. همانا خشنودی عموم مردم به رضایت خواص میانجامد (و نسبت به عموم اجحاف نمیشود) و ناخشنودی خواص با خشنودی عموم مردم بخشودنی است و نادیده گرفته میشود».(۳۳)
در نهضت عاشورا نیز این امر مد نظر است، به طوری که یکی از اهداف مهم قیام عاشورا اصلاح جامعه و برپاداشتن عدل و داد ذکر میشود. امام حسین(ع) پیش از مرگ معاویه و آغاز قیام خویش، در اجتماع بزرگی از مردم کوفه خطبه ای ایراد میکند که در بخشی از آن به امر به معروف و نهی از منکر و لزوم اجرای آن اشاره میکنند و میفرمایند:
«خداوند ابتدا امر به معروف و نهی از منکر را واجب گردانید، زیرا میدانست اگر این واجب انجام و بر پا گردد تمامی واجبات آسان و مشکل بر پا خواهد شد. چه آنکه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام میکند، علاوه بر اینکه رد مظالم و مخالفت با ظلم و تقسیم خمس و غنایم و گرفتن زکات از اهل آن و پرداختن به مستحقین را به دنبال خواهد داشت.»(۳۴)
در این کلام به ثمرات امر به معروف و نهی از منکر که در یک کلام به معنای ایجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومی است اشاره شد، ضمن اینکه امور معنوی که موجب صلاح جامعه نیز هست مورد تاکید قرار گرفته است.
امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پیرامون اهداف قیام امام حسین(ع) میفرمایند:
«تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند. تمام، و همه آنها این مساله را داشتند که خود فدای جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد که ارزشش بیش از هر چیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا(ع) روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرده که فرد باید فدای جامعه بشود: جامعه باید اصلاح شود «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند.»(۳۵)
به قلم وزین: محمد مهدی عباسی
پی نوشت ها:
۱) محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، دارالتراث العربی، ج ۵ ص ۳۵۷٫
۲) احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، داراحیاء الکتاب العربیه، ج ۵ ص .
۳) سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۱، دارالتعارف للمطبوعات، ص ۵۸٫
۴) مختار الصحاح، ماده دین
۵) ر.ک: سوره نمل: ۷۶ و مائده : ۴۸٫
۶) ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج ۱، ص ۷ – ۹٫
۷) ر.ک: روم: ۱۹ و انبیاء: ۳٫
۸) انفال: ۲۴٫
۹) خورشید شهادت، دفتر دوم، ص ۱۳۹٫
۱۰) علی دژکام، معرفت دینی، مرکز پژوهشهای اسلامی، ص ۹۷٫
۱۱) خورشید شهادت، دفتر سوم، ص ۱۹ – ۲۰ .
۱۲) شکرالله خاکرند، علل شکل گیری خوارج، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۵۰٫
۱۳) رسول جعفریان، حیات سیاسی فکری امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامی، ج ۱، ص ۹۴٫
۱۴) هدایت الله ستوده، مقدمه ای بر آسیب شناسی اجتماعی، انتشارات آوای نور، ص ۳۰ – ۳۱ .
۱۵) همان، ص ۲۰۷٫
۱۶) خورشید شهادت، دفتر سوم، ص ۱۲۳ – ۱۴۱٫
۱۷) جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج ۳ ص ۲۴۱٫
۱۸) نک: محمد منصور نژاد، ردپای عقل در کربلا، انتشارات راستی نو، ص ۴۲ – ۴۵٫
۱۹) ابی مخنف، وقعه الطف، تحقیق محمد هادی یوسفی الغروی، موسسه النشر الاسلامی، ص ۷۹٫
۲۰) همان، ص ۱۰۷٫
۲۱) همان، ص ۱۹۷٫
۲۲) سید محسن الامین العاملی، امام حسن و امام حسین (ع)، ترجمه اداره کل مراکز و روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص ۲۵۲٫
۲۳) نک: مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام ص ۴۴۶ – ۴۵۱٫
۲۴) سوره یوسف، آیه ۱۰۸٫
۲۵) سوره انفال، آیه ۴۲٫
۲۶) ناسخ التواریخ، دراحوالات سید الشهدا (ع) ج ۲، ص ۹٫
۲۷) همان، ص ۱۵۸٫
۲۸) سوره یونس، آیه ۳۵٫
۲۹) سوره آل عمران، آیه ۱۵۹٫
۳۰) جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج ۲ ص ۴۵۳٫
۳۱) ناسخ التواریخ، ج ۲ ص ۱۲۰٫
۳۲) سوره حدید، آیه ۲۵٫
۳۳) نهج البلاغه، ص ۴۲۹٫ نامه ۵۳، تحقیق صبحی صالح .
۳۴) محمد رضا الحسینی الجلالی، الحسین سماته و سیرته، ص ۱۱۰٫
۳۵) قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، ص ۳۷٫