آهای شیعه!

قولت یادت نره!

گاهی عهد هم مثل دل، می شکند و گاهی چون سیمان آن قدر محکم می شود که ناشکستنی!

در پیمان «الست» همان آیه میثاق (1) که با خداوند تعالی رویارویی حضوری داشته ایم و با علم حضوری و شهود قلبی او را دیده ایم و شناخته ایم که آفریننده و روزی دهنده مان کیست؛(2)

در همان موقعیت که به فقر ذاتی و احتیاج خود به پروردگار، اعتراف کردیم، بله های دیگری را نیز گفته ایم.

بله هایی که شاید یادمان نباشد؛ اما شواهدی بر آنها شاهد است.

کمی تأمل بفرمایید!!!

آیا یادتان میآید که چه شواهدی نشان از عهد ما با ولایت دارد؟

و چرا میگوییم عهدی به غیر از وحدانیت خداوند نیز به گردن ما هست؟

...روزی که "بله" گفتیم...

قبل از نشئه دنیایی، نشئه ای داشتیم انسانی که در آن اعتراف و اقراری کردیم به توحید و اینکه فقیریم و وابسته؛ همچنین اقرار نمودیم به ولایت و اطاعت پیامبر اکرم و ائمه علیهم السّلام؛ اگر فردی تا این مرحله پیش رود به حقیقت توحید رسیده است؛ زیرا ایستگاه آخر، قبول ولایت والیان منسوب از طرف خداوند است. صادق آل طه (علیه السّلام) در مورد اقرار گرفتن خداوند از خلق و پیشتاز بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضرت امیر و ائمه (علیهم السّلام) در بلی گفتن به ربوبیت خداوند تعالی و هدیه گرفتن دین، علم، امانتداری و مسئولیت از سوی خداوند و دستور پروردگار به اقرار نمودن مخلوقات به ربوبیت خداوند و ولایت و طاعت این عزیزان و شهادت ملائکه به این مساله و... تأکید می فرمایند که "ولایت ما بر خلق، محکم شد."(3).

همچنین فرمودند: "ما همان پیمان و عهد خداییم، هر کس به عهد ما وفا کند، به عهد الهی وفا کرده است و هر کس پیمان ما بشکند، پیمان خداوند شکسته است."(4).

تا به حال این حدیث زیبا و قابل تأمل را شنیده اید که امام باقر (علیه السّلام) در مورد معنای آیه شریفه «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» فرمودند: «مراد از آن، لا اله الا الله، محمّد رسول الله و علی امیرالمؤمنین است»؟! و سپس اضافه مینمایند که «الی هاهنا التوحید» (5) یعنی توحید تا اینجاست.

به نظر شما بزرگواران، چرا مولا توحید را اینگونه معنا کرده اند؟ چرا اگر من با فطرت الهی خود، متوجه شوم که خداوند یکی است به آخرین ایستگاه مقصد توحید نرسیده ام؟ و هنوز تا رسیدن به وحدانیت فاصله هست؟ آیا ولایت مولا در ما فطری است و مانند توحید، با آب و گل ما سرشته شده است؟

تأمل کنیم!!!

امانتی گمشده در زیر دست و پا

مولای غریبمان از ما گله مندند که شیعیان ایشان، بر سر پیمانی که بر عهده دارند، همدل نیستند و میفرمایند: "به همین دلیل، سعادت دیدار ما، به تأخیر افتاده است."(6)

    آیا این سخن ثابت نمیکند که ما عهدی داشته ایم و آنرا شکسته ایم؟ و یا اگر برخی از ما به آن پایبند بوده ایم، این وفا به همدلی و یکدستگی نرسیده است؟! حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خود را «مستَودع العهد المأخوذ علی العباد» یعنی گنجینه عهد و پیمانی که خدا از بندگان گرفته!(7) معرفی مینمایند.

آیا این عهد، امانت است که امام از واژه "مستودع" استفاده فرموده اند؟

آن گوهر رها شده در وسط جاده شلوغ قلب من، که زیر دست و پاست، همان امانتی است؟!

روز هم عهدی

    به هم قول دهیم که بر سر قولمان باشیم و قرار بگذاریم که نجوای خود را مدام تکرار کنیم؛ مبادا که یادمان برود عهدی داشته ایم: «إِنّا سامِعونَ مُطیعونَ راضُونَ مُنقادُونَ لِما بَلَّغتَ عَن رَبَّنا وَ رَبَّکَ فی أَمرِ اِمامِنا عَلیٍّ امیرِ المؤمنینَ وَ مَن وُلِدَ مِن صُلبِهِ مِنَ الأئِمَّه. نُبایِعُکَ عَلی ذالِکَ بِقُلوُبِنا وَ انفُسِنا وَ السِنَتِنا وَ اَیدینا. عَلی ذالِکَ نَحیی وَ عَلَیهِ نَموتُ وَ عَلیهِ نُبعَثُ. وَ لانُغَیِّرُ وَ لانُبَدِّلُ وَ لانَشُکَّ وَ لانَجحَدُ وَ لانَرتابُ وَ لانَرجِعُ عَنِ العَهدِ و لانَنقُضُ المیثاقَ. وَعَظتَنا بِوَعظِ اللهِ فی عَلِیٍّ اَمیرِ المؤمِنینَ وَ الأئمَّهِ الَّذینَ ذَکَرتَ مِن ذُرِّیَّتِکَ مِن وُلدِهِ بَعدَهُ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ مَن نَصَبَهُ اللهُ بَعدَهُما. فَالعَهدُ وَ المیثاقُ لَهُم مَأخوذٌ مِنّا مِن قُلوبِنا وَ اَنفُسِنا وَ اَلسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ اَیدینا. مَن اَدرَکَها بِیَدِهِ وَ إلّا فَقَد اَقَرَّ بِلِسانِهِ وَ لانَبتَغی بِذالِکَ بَدَلاً وَ لایَری اللهُ مِن اَنفُسِنا حِوَلاً. نَحنُ نُؤَدّی ذالِکَ عَنکَ الدّانی وَ القاصی مِن اَولادِنا وَ اَهالینا وَ نُشهِدُ اللهَ بِذالِکَ وَ کفی بِاللهِ شَهیداً وَ انتَ عَلَینا بِهِ  شَهیدٌ:

ما شنیدیم و اطاعت کردیم! و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می آوریم درباره ی آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندی! یعنی امر امامت علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا میآیند. بر این مطلب با قلبهایمان و باجانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می کنیم! بر این عقیده زنده ایم و با آن میمیریم و روز قیامت با آن محشور میشویم! تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمیکنیم و شک و انکار نمینماییم و تردید به دل راه نمیدهیم و از این قول بر نمیگردیم! و پیمان را نمیشکنیم! تو ما را به موعظه الهی نصیحت نمودی درباره علی امیرالمؤمنین و امامانی که گفتی بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند؛ یعنی حسن و حسین و آنان که خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پس برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد! از قلبهایمان و جانهایمان و زبانهایمان و درونمان و دستهایمان. هر کس توانست با دست بیعت می نماید وگرنه با زبانش اقرار میکند. هرگز در پی تغییر این عهد نیستیم و خداوند (درباره ی امامت امامان) از جانمان تغییری نبیند. ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان میرسانیم و خدا را بر آن شاهد میگیریم! خداوند بس است که شاهد باشد و تو (پیامبر رحمت) نیز بر این اقرار ما شاهد هستی!» (خطبه غدیریه)

دو کلام حرف دل با دوست

مولا جان! اگر روزگار طولانی شود و عمرها بگذرد بر یقین من اضافه خواهد شد و این سالها، فقط محبت، توکل و اعتمادم را افزایش خواهد داد! ظهور شما تنها توقع و انتظار من است!(8).

مولای غریب من! راضی و خوشنودم به پیشوایی ، هدایت ، سرپرستی و راهبری تو و به جای تو احدی را نمیخواهم و جز تو کسی را ولیّ و سرپرست خود نخواهم گرفت.(9).

زیرا که:

اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

مولای رحیم من! می دانید که گاهی عهدتان شکستم و دلتان را نیز! اما شما که مظهر قادر متعال هستید، این عهد تار عنکبوتی را سیمانی کنید که گاهی به مویی میرسد و بند دلمان پاره می کند.

پی نوشت :

 1 - و چون پروردگار تو از پسران آدم از پشتهایشان نژادشان را بیاورد و آنها را بر خودشان گواه گرفت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهى میدهیم تا روز رستاخیز نگویید که از این نکته غافل بوده ایم.(الاعراف،172).

2  - معنای این آیه شریفه از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد. فرمودند: از آن خاطرات معرفت در دلها بجا ماند ولی سایر خصوصیات موقف از یادها برفت، و روزى خواهد آمد که دوباره به یادشان بیاید و اگر این معنا نبود احدى از مردم نمى فهمید که آفریدگار و روزى دهنده اش کیست.: محمد حسین طباطبایی، المیزان، موسوی همدانی، ج 8، ص431؛ به نقل از محاسن ج1-2 ص281.

3- ر.ک: عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، نور الثقلین، ج 2، ص 93.

4 - کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۲۱ و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۴۵.

5- بحار الانوار، ج3، ص277.

6- ر.ک: طبرسی، احتجاج ، ج ۲، ص ۴۹۸؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷.

7- طبرسی، احتجاج ، ج ۲، ص ۵۹۷٫ نامه به شیخ مفید.

 8 - شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت صاحب الامر. (با اندکی تصرف)

9  - همان

                                                           به قلم : سرکار خانم خدیجه همتیان پور فرد